ناصر فکوهی در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«خاکستری، عبوس و بیهویت»نوشت:
ایرانیان در انتخابات امسال شوراها در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران و ازجمله در کلانشهر تهران، اکثریت اصلاحطلب را بر سرکار آوردند. بسیاری از شهرداران و شوراهای شهری که به آنها اتهام کمکاری یا نبود مبارزه کافی با فساد اداری و سودجویی در سطح شهری و نبودِ باور به انسانمحوربودن شهر و اهمیت شهروندی زده میشد، کنار رفتند و جای خود را به سیاستمداران پرسابقه یا جوانتری دادند که البته در بسیاری موارد روی لیستهای انتخاباتی (و نه لزوما به دلیل پیشینه کاری خود) وارد شوراهای شهر شدند. این امر همچنین در شرایطی انجام شد که دولت دکتر روحانی سندی با عنوان «حقوق شهروندی» را منتشر کرده بود. این منشور به صورت مستقیم و غیرمستقیم از اندیشه «حق شهر» الهام گرفته بود؛ یعنی اینکه شهر انسانی و پایدار باید نه صرفا یک زیستگاه فیزیکی، محل کار و اسکان، بلکه جایگاهی برای رشد اخلاق و رفاه انسانها، افزایش آزادی آنها و ساختن پایههای قدرتمندی برای یک جامعه عادلانه و به دور از تعصب، تنش و فشارها و تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی باشد. روشن است که چنین شهری نیاز به طراحی شهری قدرتمندی دارد که تجربه، کنشگران و متخصصانی که خواسته باشند آن را به تحقق برسانند، هم در جهان و هم در ایران وجود دارند.
رویکرد این یادداشت نه پرداختن به این موضوع یعنی فیزیک شهر که بسیار اهمیت دارد؛ بلکه نگاهی به مشکلات و راهحلهایی است که فرهنگ و رویکردهای اجتماعی برای رسیدن به شهری آرامشبخش است که افراد در آن احساس تعلق و هویت بکنند. کاری که به باور ما همواره بهویژه در کشوری با پیشینه تاریخی و فرهنگی ما ممکن است. نخستین نکته که در ابتدا نیز به آن اشاره کردیم، لزوم پرهیز از یک خطاست: اینکه تصور کنیم که مدیریت شهری و بهویژه کلانشهری، موضوع یک جدال سیاسی است و قرار بر آنکه تلاشهای ما متمرکز بر این موضوع شود که رقابتهای سیاسی جناحها و تنشهای آنها را به شهر منتقل کنیم، این خطا به خطاهای بسیار بزرگ دیگری منجر میشود؛ ازجمله اینکه نتوانیم بسیاری از مباحث اساسی درباره شهر را درک کنیم: نخست اینکه شهر، پایه و اساس سیاستورزی در معنای مدرن و گسترده و نه جناحی این واژه بوده و هست و نبود رفاه شهری، آرامش، نبود عناصر هویتساز و نمادین و نبود امکان ایجاد تعلق به شهر در نزد شهروندان، نهتنها سبب تضعیف شهر بلکه همچنین سبب تضعیف و حتی بحران در مجموعههای بزرگتر سیاسی میشود که شهر درونش قرار گرفته است.
شهرهای آباد، آرام و باهویت، پهنههای بزرگ سیاسی و شهروندان راضی و باهویت و دلبسته به خود را میسازند و برعکس. اگر این اصل را مدنظر داشته باشیم و سپس به شهرهای خود نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که با موقعیت آرمانی چه فاصله عظیمی داریم. شهرهای ما مانند ساختارهایی از لولههای بزرگی به نام «خیابان» و «پیادهرو» و حفرههای هولناکی به نام «میدان» و «ساختمان» و «زیرگذر» و... به نظر میرسند که آنها را در حد خفگی با کالاهای بیمصرف پُر کردهایم، کالاهایی که مردم با آنها برای یکدیگر خودنمایی کنند: از خودروها تا کالاهای لوکس نوکیسگان؛ شهرهایی که آنها را با رفتارهای غیرانسانی، بیادبانه، غیرمدنی، خشونتآمیز و بیمعنا انباشتهایم؛ حرکاتی مانند پرسهزدنهایی برای آزار دیگران و نه برای تفریح، بیرونزدنهایی برای خرید همان کالاهای بُنجل، جابهجاشدنهایی آلودهساز و بیهوده و... . شهرهای ما که به برکت پول نفت، پولهای سرگردان با منشأ مشکوک، دائما در حال افزایش ساختوسازهای لوکس و پرزرقوبرق و تازه بهدورانرسیده (ازجمله مراکز تجاری بزرگ) در آنها هستیم، شهرهایی بیروح هستند و اگر از زشتی آنها صحبت میکنیم، ابدا به دلیل نبود کوچه و خیابانها و ساختمانهای بزرگ و آباد و «شکوهمند» (ولو با سلیقه نوکیسگان) نیست.
امروز چه بسیار ساختمانها و بناها و ساختوسازهای شهری کوچکتر و بزرگتر که به وسیله بهترین مهندسان و معماران ایرانی طراحی و ساخته میشوند؛ اما «شهر» انسانی، این نیست و بهویژه «حق بر شهر» بر چنین شهری قابل کاربردپذیری نیست. با ساختن در و دیوار و خیابان و میدان و ساختمانهای بلندمرتبه و عمارتهای عجیبوغریب مثلا «پسامدرن» یا «هایتک» نمیتوان به یک مدرنیته کجوکوله که هیچ، حتی به مرزهای رضایت حداقلی ساکنان یک شهر از زندگی در آن رسید و البته بسیار کمتر از آن به پهنه تعلق و هویت شهری وارد شد. برعکس میتوان شهرهایی بسیار ساده، با ساختوسازهای اندک، بدون تجملات و نوکیسگان داشت که مردمانی خوشبخت در آنها زندگی میکنند؛ زیرا میدانند که یکدیگر را دوست دارند و در یک سازمانیافتگی اجتماعی زندگی میکنند که در آن به انسانها و انسانیت بیشترین اهمیت داده میشود و نه به پول آنها یا خودرویی که سوارش هستند یا لباسی که پوشیدهاند، میزانی که میتوانند کالاهای بُنجل بخرند، مصرف کنند یا به رستورانهای «لاکچری» بروند و غذاهای مسموم بخورند. شهرهای ما هویت نمیسازند؛ زیرا اصولا به دنبال هویتساختن نیستند.
شهرهای ما پول میسازند؛ زیرا به دنبال پولساختن هستند و آن هم پولساختن به هر بهایی حتی به بهای ازدستدادن روح و اخلاق و سنتها و ادب و فرهنگ خودشان؛ و از همین راه میتوان تمام راهحلهای اجتماعی و فرهنگی را برای رسیدن به شهرهایی انسانیتر، برای رسیدن به حق شهر، برای رسیدن به آزادی بیشتر به ظرفیت بالاتری در تحمل دیگری و تلاشکردن برای همزیستی سلیقهها و سبکهای زندگی با یکدیگر، یافت. این راهها لزوما و مستقیما سیاسی نیستند؛ اما نیاز به اراده سیاسی کافی دارند و این اراده سیاسی باید بداند که بدترین تصمیمی که برای ترمیم این مشکلات و این وضعیت نامطلوب وجود دارد، نگاه آمرانه و سختگیرانه به شهر است. هرگونه افزایش فشار در حوزه عمومی از طریق واردکردن سازوکارهای آمرانه کنترل و تنبیه-همانگونه که بعضا چندین دهه تجربه شده- بهسرعت خلافها را تشدید کرده و البته آنها را از حوزه عمومی به حوزه خصوصی یعنی درون خانهها منتقل خواهد کرد که هم شدتشان را بیشتر میکند و هم غیرقابل کنترل و ترمیم است. مگر اینکه در ادامه منطق زور وارد حوزه خصوصی شویم که این کار در شرایط صلح اجتماعی و نبود تنشهای بزرگ سیاسی، به معنای خودکشی سازمانیافتگی اجتماعی-سیاسی است؛ بنابراین راهحل منطقی، سیاستزدایی جناحی از شهر و رسیدن به توافقی است که به نظر من مهمتر از منشور حقوق شهروندی است و آن اینکه درک کنیم بدون عدالت در فضا، بدون وجود امکان برای آنکه همه سلیقهها، همه سبکهای زندگی، همه عقاید و همه هویتها بتوانند در چارچوب قانون و عرف اجتماعی به بیان درآمده و فضا و زمان لازم برای وجود خود را در شهر بیابند. شهرهای ما همچنان بیروح، بیشکل و بیهویت و عبوس و خاکستری باقی مانده و در حقیقت به بازارهای مکاره بزرگی شباهت داشته و خواهند داشت که محل رفتوآمد خودروها برای آلودگی هوا، نوکیسگان برای آلودگی دهانها و همه کالاهای مصرفی بیخاصیت دیگر برای تخریب اقتصاد و آینده کشور خواهد بود. تبعیت از الگوی اروپایی- آسیایی شهر انسانمحور نظیر شهرهای آسیای جنوبشرقی و اروپای شمالی و پرهیز از الگوی آمریکایی در شهرسازی و شهرنشینی، کلیدی است که میتوان به صورت بسیار موجز به مدیریت شهری اصلاحطلبانه ارائه داد.
- كنترل تخلفات در مساله شنود
عبدالله رمضانزاده در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
حفظ حريم خصوصي شهروندان و امنيت از مهمترين مباحث حقوقي است كه جزو حقوق طبيعي افراد شمرده ميشود. طبيعي به اين معنا كه نميتوان با قراردادهاي مدني و توافق جمعي و حتي تصويب قانون اين حقوق را نقض كرد. اين جزو حقوق طبيعي افراد است كه بتوانند در حريم خصوصيشان اگر ضرري به ديگران نميرسانند، عمل آزادانه داشته باشند. شنود يكي از راههاي نقض حريم خصوصي شهروندان است و در تمام نظامهاي دنيا ممنوع شده است؛ مگر براي استثنا يا موارد خاص. اين استثنا بيشتر مربوط به مواردي است كه موجب تعرض به امنيت ملي ميشود. در موارد خاصي كه اين مساله در قانون مجاز برشمرده شده، اجازه قاضي ضروري است.
ظاهرا با توجه به صحبتهايي كه آقاي انصاري، عضو مجمع روحانيون مبارز در چند روز گذشته داشتند، شنود يك مساله عام و فراگير شده است و در برخي موارد شاهديم كه حريم خصوصي شهروندان نقض ميشود. در مواردي به تشخيص دستگاههاي امنيتي ممكن است شنود صورت بگيرد. يكي از دستگاههايي كه ميتواند در معرض اتهام قرار بگيرد، دستگاههاي امنيتي وابسته به دولت هستند؛ يعني وزارت اطلاعات يا نيروي انتظامي كه زيرنظر وزارت كشور است. اين دو دستگاه در معرض اين موضوع هستند كه شنود غيرقانوني انجام دهند. از اين رو دولت بايد با كنترل دروني از اين موضوع جلوگيري به عمل بياورد. در شرع مقدس و قانون مدني اصل بر برائت است. همه افراد چه در مقام و منصبي باشند و چه نباشند، بر اساس شرع بري از هر گونه اتهامي هستند.
نميتوان به عنوان اينكه احتمال ميدهيم آنها خلاف ميكنند، نسبت به كنترلشان اقدام كرده و حريم خصوصيشان را نقض كنيم. بنابراين فقط در موارد خاصي كه اتهام از نظر قاضي صاحب صلاحيت موجه باشد، شنود ميتواند انجام شود. قاضي تشخيص ميدهد كه آن مورد خاص وجاهت دارد يا نه. بنابراين اگر اصل را بر برائت بدانيم هيچ كس استثنا نميشود، مگر مواردي كه قاضي با دلايل متقن اجازه نقض حريم خصوصي را بدهد. برخي اوقات دستگاههاي امنيتي قضات را هم دور ميزنند. يك مورد در دولت اصلاحات سراغ داريم كه يك دستگاه امنيتي ميخواست براي يكي از نمايندگان مطرح مجلس شنود بگذارد اما قاضي مربوطه مخالفت كرد. آنها تلفن شخص را به عنوان فرد ديگري كه متهم به جاسوسي است، به قاضي معرفي كردند و با عنوان جعلي به حريم خصوصي فرد تجاوز كردند. دولت بايد بر اين موارد كنترل داشته باشد.
اقدام قطعي دولت در اين زمينه ميتواند اين باشد كه جلوي دستگاههاي زيرمجموعه خود را بگيرد و اگر تخلفي كردهاند به دادگاه قضايي معرفي كند و همچنين آقاي روحاني در جلساتي با سران قوا ميتواند در تعامل با رييس قوه قضاييه در محدود كردن دستگاههاي امنيتي در مورد نقض حريم خصوصي افراد مذاكره كرده و به نتيجه برسد. در دولت اصلاحات آقاي خاتمي مكانيزمي را بعد از ماجراي قتلهاي زنجيرهاي و افشاي آن توسط وزارت اطلاعات، براي كنترل شنودها تعيين كرد. آقاي خاتمي در هماهنگي با قوه قضاييه قرار را بر اين گذاشت كه فقط يك نفر مسوول قاضي شنود در كشور شود كه مرحوم آقاي مروي كه فردي مورد اعتماد، سالم و وجيه بودند به عنوان قاضي شنود تعيين شد و تنها ايشان اجازه شنود در سراسر كشور را ميداد. همين امر سبب شده بود تا مقدار زيادي از خودمحوري دستگاههاي امنيتي در اين زمينه جلوگيري شود. چنين راهكارهايي نيز در كنترل موارد تخلف در بحث شنود ميتواند موثر باشد.
- غلبه بر فتنه در منطقه
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
آمریکا، رژیم اسرائیل و عربستان توأمان دو نوع نگرش را بازتاب میدهند یک نگرش مبتنی بر ابراز نگرانی عمیق و یک نوع نگرش مبتنی بر توسل به اقدامات جسورانه در مواجهه با مسایل منطقه. در این میان «لحن تند» و «اقدامات غیرمترقبه» نقشه راه این سه دولت را تشکیل میدهند، اقدام اخیر ترامپ در اعلام قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، راهاندازی جنگ سعودی علیه مردم یمن، اقدامات محدود نظامی اسرائيل علیه حزبالله در سوریه در این راستا صورت گرفتهاند. به نظر میآید این روش طی ده- دوازده سال آینده در منطقه ما جریان داشته باشد. این موضوع نیاز به تجزیه و تحلیل و نیز ارزیابی دارد:
1- نگرانی از ایران بدون تردید در هر سه پایتخت وجود دارد و این نگرانی هم واقعی است و ابراز آن هم فقط تلاشی «ایران هراسانه» نیست هر چند نمیتوان کتمان کرد که یک رویه ثابت مبتنی بر تولید هراس از ایران از سوی این کشورها وجود دارد: اما آنچه در این پایتختها احساس میشود، احساسی کاذب نیست. ایران از حیث زیرساختهای سیاسی و امنیتی در منطقه و نیز از نظر زیرساختهای فرهنگی در سطح جهان، نگرانیهای بزرگی برای آمریکا، اسرائیل و عربستان پدید آورده است و از قضا در این موارد آنان هیچ بدیل و نیروی مقابلی ندارند تا امیدی به برون رفت از مخمصه سیاسی، امنیتی و فرهنگی که با آن مواجه شدهاند، داشته باشند و از این رو بحث را به میدانهای دیگر بردهاند؛ بحث از موشک، نفوذ منطقهای و نوع رفتار با مخالفان داخلی خود.
بحث از موشکهای ایران طی ده سال گذشته ترجیعبند اظهارات مقامات این سه دولت بوده کما اینکه بحث از نفوذ منطقهای ایران به گونهای که در تضاد با امنیت و منافع دیگران دیده شود، همواره از سوی آنان مطرح بوده و رفتار حکومت ایران با مخالفان داخلی خود نیز یک ضلع غیر قابل چشمپوشی از هندسه اتهامات ایران از سوی سران این کشورها بوده است. بحث از نفوذ منطقهای ایران و تهدیدآمیز نشان دادن آن برای آن نیست که از آثار منفی چنین نفوذی علیه منافع ملی خود بکاهند بلکه برای آن است که ایران اساساً چنین قدرتی نداشته باشد و در یک افق بالاتر، اساساً در منطقه چنین نفوذ مستقلی وجود نداشته باشد. اگر دولت سعودی نگران پیامدهای منفی نفوذ ایران در منطقه بود، با ایران وارد گفتوگو میشد و به فرمولی فکر میکرد که در آن ایران قدرت نفوذ دارد ولی بخشی از این قدرت نفوذ در راستای حل مشکلات عربستان در منطقه که کم هم نیستند به کار گرفته شود. اما ریاض که به راحتی با مخربترین قدرت منطقه یعنی رژیم صهیونیستی کنار میآید و همکاری میکند، به هیچ وجه به گفتوگو با ایران نمیاندیشد. چرا؟ برای اینکه مسئله ما در چشمانداز منطقهای رفع موانع شکلگیری «منطقهای مستقل» و مسئله عربستان در چشمانداز منطقهای باز گرداندن منطقه به شرایط پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است کما این که محمد بن سلمان اخیراً از ضرورت بازگشت منطقه به شکلی از اسلام که نقشی در هویتدهی به منطقه نداشته باشد، سخن گفت.
در بحث موشکها نیز تبلیغات بر مبنای خطرناک بودن آن استوار است و صد البته برای آمریکا، اسرائیل و عربستان خطرناک نیز هست اما این خطر به خاطر نفس موشکها نیست. اگر این بود، برای آن راه روشنی وجود داشت؛ مذاکره یا دست زدن به اقدام مشابه یعنی تلاش برای دستیابی به فنآوری موشک و این درست در حالی است که سالهاست جمهوری اسلامی نسبت به خرید حجم گستردهای از جنگافزارهای «بسیار حساس» از سوی عربستان سکوت کرده و هیچگاه آن را تهدیدی برای امنیت ملی خود نخوانده است. پس کاملاً واضح است که بحث از موشکهای ایران بحث از یک سطح از توانمندی نظامی ایران نیست بحث این است که یک قدرت منطقهای، بر مبنای شکلدهی به منطقهای مستقل به یک سلسله تلاش هوشمندانه دست زده است که نتیجه آن به وجود آمدن منطقهای غیر از منطقه قبل است.این موضوعی نیست که از نظر این «مثلث نگران» قابل عبور باشد اما خب بهطور طبیعی از سرانجام این منازعه گرم کمتر حرف میزنند. چرا که پیدایی یک منطقه مستقل و اسلامی چیزی نیست که به غیر از خود اینها، کسی از آن بترسد و فعالیت ایران در این مسیر را دخالت در کار دیگران بداند بلکه این چیزی است که حداقل از زمان اشغال فلسطین که با میدانداری انگلیس روی داد، بهصورت یک آرزو، مد نظر مسلمانان منطقه بوده است آرزویی که اخوان و آباء همین ملک سلمان و اسلاف پلید همین نتانیاهو و ترامپ آن را تباه کردهاند.
در این میان یک نکته اساسی هم این است که آیا ما میتوانیم با مذاکره و گفتوگو چنین حس و حالی را از سران مثلث واشنگتن، تلآویو و ریاض بگیریم و با آنان به نگاهی نزدیک که سایه اقدامات و اظهارات تهدیدآمیز را از سر منطقه رفع کند، برسیم. بعضیها با سادهسازی صورت مسئله میگویند اگر ما ادبیات خود را از وجه تند و قهرآمیز به ادبیات آرام و احترامآمیز اصلاح کنیم و یا اگر به رفت و آمدهای دیپلماتیک خود بیفزاییم و در حوزه دیپلماسی سخن گفتن و مراوده براساس هنجارهای مشترک بینالمللی را مد نظر قرار دهیم، میتوانیم شرایط بین خود را دگرگون کرده و به وضعی آرامتر دست پیدا کنیم. بعضی هم معتقدند سطحی از تنزل ایران در پروندههای منطقهای و سپردن بعضی از امور سیاسی و امنیتی منطقه به آمریکا یا عربستان شرایط بین ما و آنان را دگرگون میکند. اما واقعیت چیست؟
واقعیت این است که کسانی که از این سه منظر سخن میگویند، از دل خویش خبر میدهند نه از دل آمریکا، اسرائیل و عربستان. گیر این سه، ادبیات مسئولین ایرانی نیست چرا که آنچه در تندترین عبارت به کار میبریم هنوز با واقعیت پلید آنان و سابقه جنایتباری که در منطقه ما دارند، فاصله بسیاری دارد، دیگرانی هم در دنیا با ادبیاتی بسیار تندتر با آنان سخن گفتهاند. در خصوص رفت و آمد دیپلماتیک و دیپلماتیک لین که هیچ گاه کسی بر ضرورت آن تردید نداشته است هم میتوان گفت زیر ساخت رسیدن به توافق بین دو یا چند دولت، مذاکره نیست بلکه منافع مشترک و یا تهدیدات مشترکی است که اطراف قضیه روی آنها توافق دارند. در اینجا ما میتوانیم از «منافع واقعی» و «تهدیدات واقعی» سخن بگوییم و برای آن دهها استدلال منطقی بنماییم و بهطور واقعی هم آنچه ما از آن به منافع یا تهدیدات سخن میگوییم برای طرف یا طرفهای مقابل منفعت و تهدید باشد، مثل تروریزم و پیامدهای آن. اما زمانی که اسرائیل، آمریکا و عربستان، ایران را بزرگترین تهدید و از بین بردن آن را بزرگترین منفعت و ضرورت به حساب میآورند، جایی برای نشان دادن منفعت واقعی و یا تهدید واقعی باقی نمیماند.
اما اگر ما بخواهیم از طریق کنار کشیدن از حمایت از بعضی از ملتهای مظلومی که در زیر فشار نظامی این مثلث شوم هزاران شهید و مجروح و میلیاردها دلار هزینه دادهاند، به تفاهم با آمریکا، اسرائیل و عربستان برسیم این هم شدنی نیست. چرا که از یک سو ملتهای منطقه کشورهای خود و سرنوشت آیندهشان را به ما نفروختهاند تا برای ما امکان واگذاری آن فراهم باشد و از سوی دیگر اساساً این مثلث با خود ما کار دارند نه فقط آنچه در آن دارای موقعیتهایی هستیم. نشانه آن هم این است که در همان زمان که علی عبدالله صالح بر یمن و صدام حسین بر عراق حکومت میکردند و هیچ خبری از انصارالله در یمن، جنبش مردمی اسلامی در بحرین و این حد از روابط استراتژیک بین ایران و سوریه و این حد از قدرت حزبالله لبنان وجود نداشت، «عزم تغییر ایران» در این سه دولت بهطور جدی وجود داشت.
2- اما سرانجام این مناقشه داغ وجودی به کجا خواهد انجامید؟ بعضی میگویند همه حرفهای شما را درباره ذاتی بودن تعارض آمریکا علیه ایران و تلاش آمریکا برای براندازی حکومت ایران را قبول داریم اما از آنجا که روند کنونی به رویارویی گرم نظامی بین ایران و این مثلث منجر میشود بنابراین باید فتیله مخالفت با آمریکا، اسرائیل و عربستان را پایین بکشیم و امنیت مرز و درون جغرافیای خود را ترجیح دهیم. در این نظریه ما به جای بر دوش کشیدن «پرچم قدس» میتوانیم آن را مسئولیت سازمان همکاریهای اسلامی بدانیم و خود در عداد یکی از اعضای آن کاری را انجام دهیم که دیگران انجام میدهند.
واقعیت این است که مناقشه این مثلث با ایران در صحنه عمل به درگیری نظامی منجر نمیشود چرا که در تحلیل و ارزیابی انفرادی و اشتراکی آنان امکان پیروزی نظامی بر ایران وجود ندارد. ما بهخوبی میدانیم که آمریکا به هیچ وجه نمیخواهد با ایران درگیر شود و این در حالی است که رژیمهای صهیونیستی و سعودی درگیری نظامی علیه ایران را به آمریکا احاله کرده و خود را ناتوان از آن میدانند. اما رها کردن پرونده فلسطین و پنهان شدن دولت ایران پشت عنوان سازمان همکاریهای اسلامی مشکلی را حل نمیکند چرا که در این صورت از یک سو ایران در موضع نامتعارض دیده میشود چه اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی، مردم ایران و بخصوص جامعه عظیم مذهبی و نهادهایی مثل سپاه پاسداران چنین کادری را برنمیتابند و این به حاشیه رفتن سیاستهای مبتنی بر تسلیم منجر میشود و از سوی دیگر کنار کشیدن ما از مسئولیتی که دستکم چهل سال بر آن تأکید کردهایم، نشانه واضحی از ضعف ما خواهد بود و در این صورت قدرتهای خشمگین و کینهتوز به رابطهای عادی با کشوری که ضعیف دیده شده است، رضایت نمیدهند و تا انهدام کامل آن از پا نمینشینند.
راه ما و منطقه کاملاً روشن است و در سرگذشت آن نیز ابهامی وجود ندارد. مثلث شومی که در حال فریاد زدن است و میخواهد توانا دیده شود، بشدت نگران است و این نگرانی ناشی از تحلیل غلط نیست و از این رو هیچ مانور سیاسی او را از موضع مخالفت جدی با جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت خارج نمیکند. وضع ما هم روشن است ما در فاصله سالهای 2000 تا امروز در پروندههای مختلف به پیروزیهای پیاپی رسیدهایم و چون صحنه تغییر نکرده و دشمنان ما هم نه در تعداد و نه در توانایی فزونی نگرفتهاند، شکستهای دیگری خواهند خورد. آمریکا اگر چه وانمود کرده است که در پرونده فلسطین حرف اول را میزند اما واقعیت این است که توان تغییر پرونده فلسطین را ندارد. نه ملتی که برای رسیدن به حقوق خود مبارزه میکند. به حاشیه میرود و نه جبهه مقاومت از اظهارات ترامپ پیروی خواهند کرد. بر این اساس میتوانیم با قاطعیت زیادی بگوییم روند با شتاب بیشتر در جهت محو نفوذ آمریکا در منطقه و محو دولتهای اسرائیل و سعودی ادامه مییابد.
- سفيران سياسي از رفتار انقلابي خجالت نكشند!
محمود فرشيدي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
اين روزها عكسي در فضاي مجازي انعكاس يافته كه غرور ايرانيان را جريحهدار ساخته است. در اين تصوير آقاي عراقچي و نمايندگان كشورهاي اروپايي دور ميز مذاكره نشسته اند و پشت سر آنان پرچم هشت كشور از جمله آمريكا و آلمان و فرانسه و... مشاهده مي شود اما با كمال تاسف پرچم مقدس جمهوري اسلامي ايران به صورت وارونه نصب شده است. اين موضوع از طرفي حكايت از پستي دشمنان ايران دارد كه از هر فرصتي براي تحقير ملتها و استهزاء فرهنگ و مقدسات آنان و تحميل فرهنگ غرب استفاده مي كنند و از طرف ديگر گوياي نگراني آنان از گسترش روزافزون اسلام در جهان مي باشد.
در واقع قدرتطلبان و سرمايهپرستان غرب ، فرهنگ را ابزاري ميپندارند براي تثبيت حاكميت و پيشبرد اهداف سياسي - اقتصادي خويش و از هر موقعيتي در جهت دستيابي به اين اهداف بهره ميگيرند؛ از محيطهاي آموزشي و اجراي 2030 گرفته تا عرصه نشريات و كتاب و به استهزاء گرفتن شخصيتها و مقدسات اسلامي ، حتي در عرصه ديپلماسي و ديدارها و مذاكرات و نشستهاي سياسي نيز مبتكرانه بر تحميل فرهنگ خود اصرار دارند كما اينكه سياستمداران زن را با پوشش زننده به ديدار مسئولان اسلامي مي فرستند. مسئله قابل توجه آن است كه گرايش سياستمداران ديگر كشورها به غرب، به عنوان يك شاخص براي آنان از اهميت ويژه اي
برخوردار است تا آنجا كه بر اساس اسناد لانه جاسوسي ، سياستمدار آمريكايي در ديدار با بنيصدر خائن همين نكته را مورد توجه قرار ميدهد و پوشش اتوكشيده غربي او را نشانهاي از فاصله گرفتن تدريجياش با انقلاب اسلامي و امام خميني (ره) ميانگارد.
خوشبختانه به بركت انقلاب اسلامي ، ملت ايران و به تدريج ساير ملتهاي مسلمان، اين دستور صريح قرآن را سرلوحه خويش قرار دادهاند كه :
"خداوند به مسلمانان اجازه نمي دهد تحت قيموميت و سرپرستي كافران قرار گيرند" و در جايي ديگر به مومنان هشدار مي دهد كه "اگر از كافران تبعيت كنيد موجب عقبگرد و زيانكاري شما خواهد شد."
و با تكيه بر همين خودباوري انقلابي مردم ما براي در هم شكستن هيمنه پوشالي شيطان بزرگ پرچم آمريكا را به آتش كشيدند و امروز اقدام به نمادي براي دفاع از هويت ملتها و پاسخ به طغيانگريها و جنايات استكبار جهاني تبديل شده است. بر همين اساس نمايندگان جمهوري اسلامي نيز در عرصه بين المللي بايد بر پايه "اعتزاز به اسلام" ، حضور و خط مشي خويش را در خارج از كشور ترسيم نمايند و توجه داشته باشند كه در دستورات اسلام ، "تشبه به كفار" مورد نكوهش قرار گرفته است خواه در پوشش ، خواه در آداب و رسوم و پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود : هر كس خود را به قومي شبيه سازد، از آنان محسوب مي شود . همچنين از امام صادق (ع) نقل شده است كه :
خداوند به يكي از پيامبران وحي فرمود كه ، به مومنان بگو لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاي دشمنان مرا نخورند و خود را شبيه دشمنان من نيارايند و راه دشمنان مرا نپيمايند. با توجه به همين ارزشها در سالهاي نخستن پيروزي كه شور و نشاط انقلابي مردم به دستگاههاي اداري و از جمله وزارت خارجه هم راه يافته بود. براي ديپلماتهاي ايراني پوشش ويژهاي طراحي و كراوات حذف شد و همين الگو امروز در عرصه بينالمللي هم تسري يافته است، اما متاسفانه به تدريج نوعي انفعال در برخي سياستمداران پديد آمد كه موجب تجري سياستمداران غرب شده است. در اين شرايط ، سفيران سياسي كشور ايران بايد بياموزند و به ياد بياورند كه نماينده انقلابي هستند كه بنيانگذار آن حتي در دوران قبل از پيروزي ، هيچ گاه در برابر زورمداران و نمايندگان رژيم پهلوي و صدام تواضع نكرد ، آنان بايد همواره خاطره آن نوجوان رزمندهاي را در ذهن خويش مرور كنند كه در شرايط اسارت تا خبرنگار زن غربي ، روسري بر سر نكرد ، حاضر به مصاحبه با او نشد. چه بسا بايد گروه ويژه اي از ديپلماتهاي انقلابي وزارت خارجه بنشينند و با رويكردي تهاجمي و فعال براي بهره گيري حداكثري و دفاع از فرهنگ انقلاب در عرصه ديپلماسي ، برنامه ريزي كنند و دستورالعمل تهيه نمايند و علاوه بر آن از تكرار برخي حوادث تلخ كه به غرور ملت ايران ضربه وارد ميسازد ، پيشگيري نمايند.
نظر شما