سيدمصطفي هاشميطبا در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« بودجه و اشتباه #پشيمانيم»، نوشت:
امسال دولت لايحه بودجه سال ٩٧ را بهموقع تقديم مجلس کرد و طبعا بهدنبال آن بحث و گفتوگو و نقد ميان صاحبنظران و منتظران بودجه درگرفته است. اين نقدها و بررسيها تا زمان تصويب نهايي بودجه در مجلس، در اتاقها و راهروهاي مجلس نيز بسيار داغ است و هريک از نمايندگان، بسته به منطقه خود و نظريات شخصي، مطالبي را مطرح ميکند و بههميندليل، نهايتا مثل سال گذشته رقمهاي مندرج در بودجه متورم ميشود. اگر به نقدها و مباحث مطرحشده در مطبوعات يا در رسانههاي ديداري و شنيداري و فضاي مجازي نگاه کنيم، درمييابيم که بسياري از نکات مطرحشده در جاي خود منطقي و درست است، اما اين مطالب درست، معمولا نميتواند در قانون بودجه و جدولهای آن انعکاس پيدا کند، زيرا دولت وظيفه خود ميداند به هر طريقي بودجه بستهشده و تقديممجلسشده را از تصويب نهایي بگذراند و طبق معمول، مجلس و بهویژه رئيس آن نيز همکاري لازم را مبذول ميکند. بسياري از انتقادها درباره اعتبارات دستگاههاي مختلف و فعاليتهاي مربوطه است و هرکس از ظن خود به مسئله ميپردازد و نيز بخشي از انتقادها مربوط به نوع درآمدهاي دولت، مثل عوارض خروج يا بهاي نهادههاي انرژي است. پيکان انتقادات معمولا بهسوي دولت است که چرا اعتبارات کافي را براي فلان دستگاه منظور نکرده و چرا قيمتهاي منابع درآمدي خود را افزايش داده است و با اين بودجه بهبود شرايط زندگي و معيشت مردم چه ميشود؟ همه بايد با اين واقعيت آشنا شوند که دولت همانند يک بنگاه اقتصادي، درآمدهايي دارد که بايد از محل آن مخارج خود را تأمين کند و نوعا دولتهاي ايران بهدليل هزينه بيشتر از درآمد، دچار کسري بودجه شده و ميشوند و از بانک استقراض ميکنند؛ هرچند بهقول يکي از اقتصاددانان درآمد حاصل از نفت، خود نوعي استقراض است. اما ببينيم منابع درآمدي دولت از کجا تأمين ميشود؟
نخست، از ارز حاصل از نفت و چون دلار يا ارز خارجي حاصل از صادرات نفت قابلخرجکردن در داخل نيست، بنابراین بايد به ريال تبديل شود. راههاي تبديل ارز به ريال فروش آن براي واردات کالا، خريد طلا و فروش در داخل بهصورت سکه، فروش ارز به مسافران از طريق سيستم بانکي يا بازار آزاد است. بنابراين ميبينيم کالاي خارجي باوجود همه شعارهاي حمايت از صنايع و کالاهاي داخلي همچنان وارد کشور ميشود و حتي دولت احمدينژاد که آن همه شعارهاي سادهزيستي و مکتبي سر داد، بزرگترين واردکننده کالاي لوکس، حتي از کشورهايي بود که ما را تحريم کردند. بيانات مقاممعظم رهبري درباره اجتناب از واردات غيرضروری هم تاکنون در هيچ دولتي افاقه نکرده است، چراکه دولت پول (ريال) ميخواهد و عائلهاش سنگين است؛ حقوقبگيران، بازنشستهها و مراکز دولتي پول ميخواهند و دولت بايد پول داشته باشد. پس ارز ميفروشد تا هم پول فروش ارز براي واردات را داشته باشد و هم از حقوق گمرکي و سود بازرگاني کالاهاي وارداتي، درآمد حاصل کند و حتي از آمدن روزانه دهها هواپيماي خارجي و بردن مردم براي تفريح به ترکيه، ارمنستان، گرجستان، تايلند، مالزي، امارات و غيره و غيره، استقبال میشود؛ چراکه دولت پول ميخواهد. هرچند رئيسجمهوری محترم اظهار داشتند دولت نرخ ارز را گران نکرده است اما حداقل براي ايشان بايد روشن باشد که سياست تکنرخيکردن ارز در کشور ما عاقبت به گرانشدن ارز ميانجامد.
امکان اينکه نرخ ارز را در بازار پایين بياوريم، وجود ندارد پس براي تکنرخيشدن بايد نرخ ارز دولتي را بالا برد و چون تقاضاي ارز در بازار زياد است (از جمله براي مهاجرت و خارجکردن سرمايه به مقصد کشورهایی مثل کانادا)، بنابراین نرخ ارز آزاد همواره بالا ميرود و دولت هم به تبع آن، نرخ را بالا ميبرد. دولت هم خواسته يا ناخواسته از اين امر خوشش ميآيد چون به پول نياز دارد. شوراي محترم نگهبان با استفاده از قاعده «نفي سبيل» ورود آقاي سپنتا نيکنام به شوراي شهر يزد را خلاف شرع اعلام کرد. بگذريم از بحثهایي که در اين زمینه صورت گرفته است و در اينجا از موضوع خارج است، اما اگر به قاعده «نفي سبيل» که براساس آيه شريفه «ولن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سَبيلا»است، اعتقاد داريم بهخوبي بايد بدانيم که در موضوع واردات «نفي سبيل» کاملا نفي شده و نه تنها سبيل (راه) براي همه نوع از کافران باز است که شاهراه را براي آنان بازکردهايم. وابستهشدن خانوادههاي ايران به کالاهاي لوکس خارجي برکسي پوشيده نيست، اما گويي فقط «سپنتاي ايراني» مصداق نفي سبيل قرار گرفته است. دولتهاي ما هم دائم بزرگ و بزرگتر شده و خرج آنها بيشتر و بيشتر ميشود و نمايندگان مجلس هم اين خرجها را اضافه ميکنند پس دولت بايد هر چه بيشتر ارز بفروشد، آن را گرانتر کند، عوارض مختلف را افزايش دهد، نرخ حاملهاي انرژي را بالا ببرد و غيره.
در اينجا منتقدان که معمولا يا حقوقبگيران هستند يا حاميان اجتماعي، به افزايش قيمتها ايراد ميگيرند و به کمشدن قدرت خريد حقوقبگيران متوسل ميشوند و ميگويند دولت کمتر بگيرد و بيشتر بدهد و بعضي هم عوامفريبانه ميگويند اينهمه درآمد نفت چه ميشود؟ درحاليکه بايد بدانيم درآمد نفت هر چقدر باشد، بايد بهنوعي به ريال تبديل شود و دامنه اين امر هم محدود است. اين مختصر را آوردهام که روشن شود بحثهايي مانند اينکه «از رأيدادن پشيمان شديم» و مشابه، چقدر بياستدلال و بيمنطق است. آيا به اين نميانديشند که اين دولت همچنان آواربرداري دولتهاي نهم و دهم را ميکند و حداقل روند تخريبي گذشته را در جاي خود مسدود کرده و صدالبته نه اين دولت و نه دولتهاي مشابه قبلي خوب و آينده، اگر خوب باشند نميتوانند روند روبهرشدي براي سرزمين ايران را رقم زنند. مثلا اگر رأي نميداديم چه ميشد؟ آيا معادلات مالي ميتوانست به دلخواه منتقدان اينچنيني صورت گيرد؟ مسائل اجتماعي کشورمان، دولت بزرگشونده، ايجاد توقعات دائمالتزايد از سوی خود مسئولان کشورمان، تمايل به وجيهالملهشدن، برآورد اشتباه از امکانات و ايجاد ظرفيتهاي جديد اقتصادي، خودبزرگبينيها وسياستهاي پوپوليستي و محافظهکارانه، توقعات را افزايش داده و ميدهد و دولتها هم با وعده و انشاءالله و ماشاءالله دوره خود را پايان ميدهند.
سريال پايانناپذير بخشنامه بودجه، تدوين بودجه، تصويب در دولت، تقديم به مجلس، نقد رسانهاي، بحث در کمیسيونهاي خاص مجلس، جمعبندي کمیسيون تلفيق، ارائه به صحن مجلس، نطقها و پيشنهادات موافقان و مخالفان دهها سال است ادامه دارد و هيچ تغيير ماهويای در بودجهها ديده نشده است در حالی که مسئولان میتوانند مستقيما مردم را با مسائل کشور آشنا کرده و با مشارکت آنان سياستهاي آيندهنگرانه را به مردم اعلام کنند. درهمينراستا، رئيسجمهور تلويحا اشاراتي به اين مسائل کردهاند و بهطور مثال به جاي استفاده از بهبود معيشت مردم، واژه برطرفکردن فقر مطلق را برگزيدهاند اما کافي نيست،. ايران ميتواند با وجود مشکلات طبيعي مانند خشکسالي، زلزله و ... از بهترين سرزمينهاي دنيا باشد و ميتوان اين اميد را به مردم داد و تصويري مطلوب از آينده و نقشه راه آينده را نشان داد اما اين نقشه راه نميتواند برنامه ششم مصوب باشد، چراکه اين برنامه جنگي است از ايدهآلها و نظرات تدوينکنندگان که ميخواهد همه مسائل را با هم حل کند و همه هم ميدانند که ممکن نيست. اگر دائم در سخنان به مردم اميد داده شود، ولي عملا مردم تصوير آينده را کور ببينند طبعا اميد درون آنها زايل ميشود.در همين بحث بودجه سالانه به چند مثال اکتفا ميکنيم:
الف- در بودجه سال ٩٧ براي رفع مشکل سد «گتوند» که جنوب خوزستان را به چالش کشانده چه تمهيداتي ديده شده است؟
ب- در بودجه سال ٩٧ با توجه به آنکه اعتبارات درياچه اروميه در سال ٩٥ و ٩٦ فقط مقدار کمي پرداخت شده، چه اعتباري منظور شده است.
ج- براي رفع معضلاتي که کشاورزي کشور را تهديد ميکند، چه پيشبيني شده است؟
د- براي پسماندهاي شهري که بهویژه شهرهاي شمالي را تهديد ميکند، چه پيشبيني شده است؟
ر- براي تصفيه فاضلاب شهرها چه تمهيداتي مقرر شده است؟
درست است که ممکن است برخي کارهاي ذکرشده به قانون بودجه چندان ربطي نداشته باشد و بگويند در برنامه ششم ديده شده است و احيانا مبالغي جزئي در فهرست طرحهاي عمراني ديده شده که چندان تخصيص داده نميشود، اما همه بايد بدانيم به دلايل ذکرشده معمولا فقط درصدي از قانونهاي برنامه عملي شده است. به احتمال قوي، اين نوشته تأثيري در سرنوشت بودجه ندارد، اما نگارنده اميدوار است نقادان فرهيخته بودجه به مسائل اصلي کشور و خلأیی که براي مسائل کشور در بودجه وجود دارد، بپردازند؛ وگرنه اين قانون بودجه هم مثل قانون بودجههاي سالهاي پيش، مانند مشق شب است و هيچ تأثيري در سرنوشت اقتصادي، اجتماعي آينده نخواهد داشت.
- منازعه آمریکا-پاکستان طرف سوم
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
تشنج در روابط پاکستان و آمریکا که در دو ماه گذشته رو به فزونی مستمر گذاشته سؤالات متعددی را پدید آورده است. در ورای آنچه در بیانات رسمی گفته میشود دلایل این تشنج چیست و به چه نتایجی میرسد؟ این سؤالات بخصوص از آنجا دارای «اهمیت خاص» است که منطقه پیرامونی ما شرایط حساسی را پشت سر میگذارد و هر کشور تلاش میکند تا «دوستان» و بخصوص دوستان قدیمی خود را حفظ کند. ادبیات تند مقامات اسلامآباد و واشنگتن نسبت به یکدیگر اما در شرایطی صورت میگیرد که هر دو با از دست دادن یکدیگر وضعیت ضعیفتری پیدا میکنند به همین دلیل از یک سو در مورد جدی بودن یا نبودن این منازعه و از سوی دیگر در مورد ورود منطقه به صفبندیهای جدید تردیدهایی مطرح شده است.
روابط آمریکا و پاکستان تقریباً به درازای زمانی است که پاکستان در سال 1326 از هند جدا شده است. این جدایی در آغاز زمان جنگ سرد روی داد و براساس سنت سیاسی این دوران یکی به سمت بلوک شرق و دیگری به سمت بلوک غرب آمد تا از مواهب توأم با مخاطره حضور در یک بلوک بهرهمند شود. در این میان با توجه به روابط پیشین هند با اتحاد جماهیر شوروی، پاکستان به سمت آمریکا رفت و از همان آغاز مورد حمایت این کشور قرار گرفت. در این میان اگرچه آمریکا با یک نگاه دراز مدت که به جذب هند و جداسازی آن از شوروی داشت، دائماً روی بیطرفی خود در جنگها و تنشهای نظامی میان هند و پاکستان تأکید میکرد ولی روابط رو به توسعه آمریکا با پاکستان در بخش نظامی این ادعا را کمرنگ و فریبکارانه مینمود. از آن دوران تا این اواخر، پاکستان سالانه بین 3/5 تا پنج میلیارد دلار کمکهای مالی و تسلیحاتی از آمریکا دریافت میکرد و این جدای از همکاریهای واشنگتن با اسلامآباد در دریافت وامهای با بهره کم از بانک جهانی و اعطای کمکهای اروپاییها و عربستان سعودی با اشاره آمریکا بود که با احتساب این موارد کمکهای دریافتی پاکستان از آمریکا و متحدین آن رقمی بین 7 تا 10 میلیارد دلار را شامل میشد.
نتیجه کمکهای آمریکا به پاکستان کاملاً واضح بود. در واقع پاکستان که به دلیل وجود دشمنی عمیق بین اسلامآباد و دهلی خود را ناگزیر به قرار داشتن کنار آمریکا و دریافت این کمکها میدید، عملاً استقلال خود را فروخت و لذا در موارد متعدد با چالشهای جدی مواجه گردید.
در عین حال پاکستانیها که خاطرات تلخ دوران سیطره انگلیس و کمپانی هند شرقی را در ذائقه خود داشتند و میدانستند که آمریکا حتی از آنان نیز غیرقابل اعتمادتر است، هیچگاه این وابستگی به آمریکا را در وجدان خود نپذیرفتند و سعی میکردند یک خط فاصلهای با این کشور داشته باشند. برای مثال پاکستانیها روی مهرههایی که آمریکا به آنان بیش از حد علاقه نشان میداد، حساس بودند و از این رو به گونهای او را از میان میبردند و خود این مسئله به بروز تنشهای پیاپی میان آمریکا و پاکستان میانجامید.
تنش میان دو کشور البته هیچگاه سبب فروپاشی روابط آنان نشد. نه آمریکا و نه دولت پاکستان در طول این دوران هر گاه تنشی میانشان روی داد، حد را نگه داشته و به مرور با شرایط یکدیگر کنار آمدند. در این بین آمریکا نوعاً از اهرم قطع کمکهای مالی و پاکستانیها از اهرم جایگزین کردن رابطه با طرف سوم به جای رابطه با آمریکا سخن گفتهاند ولی در عمل نه کمک به پاکستان از سوی آمریکا کاملاً قطع شده و نه پاکستان در عمل کشور دیگری را ترجیح داده است و به همین دلیل آن کشورهایی که طرف سوم به حساب میآمدند به عمق داشتن مراجعات تعجیلی مقامات اسلامآباد به دیده تردید نگریسته و منتظر زمان ماندهاند.
در عین حال «آمریکای ترامپ» تا حدی با آمریکای پیشینیان ترامپ متفاوت است. در دولتهای پیشین آمریکا و نوعاً وزارت دفاع انتقاداتی را متوجه اسلامآباد میکرد و وقتی کار به جای باریک میکشید، وزارت خارجه و افراد بلندپایه سنا یا کنگره روی حفظ روابط و ادامه کمکها به پاکستان تأکید میکردند و در عمل هم مقامات اسلامآباد به خواستههای آمریکا نزدیکتر میشدند و هم آمریکاییها، گفتمانهای ضد پاکستانی را در واشنگتن مهار میکردند. هم اینک آمریکا در مقیاسی بزرگتر به اتهام پراکنی علیه پاکستان روی آورده است و این اتهامپراکنی از سوی مقامات دیگر آمریکایی تقویت شده است از این طرف هم مقامات پاکستان به طور سریالی به اظهارات تند ضد آمریکایی روی آوردهاند و همین دیروز خواجه محمد آصف وزیر امور خارجه این کشور از پایان همراهی پاکستان با آمریکا و احتمال قطع روابط بین دو کشور سخن گفت: با این وصف میتوان گفت شرایط میان اسلامآباد و واشنگتن تا حد زیادی نسبت به گذشته دگرگون شده است.
در این میان به نظر میآید ترامپ مثل هر معادله دیگر که ابتدا نگاهی به مبلغی که پرداخته و یا مبلغی که قرار است دریافت کند، میاندازد، محاسبه سود و زیان پرداخت کمکها به پاکستان را مد نظر قرار داده است. ترامپ میگوید وقتی پولی میدهیم باید به اندازه آن سود ببریم وقتی به اندازه سود نمیبریم یعنی هزینه میکنیم و ضرر مینمائیم. خب در اینجا سؤال اساسی این است که ترامپ از کدام سود و زیان حرف میزند و منظور او چیست؟
ظاهر قضیه این است که دونالد ترامپ از هزینههایی که بهعنوان مهار تروریزم در افغانستان و پاکستان به ارتش پاکستان و از طریق سازمان اطلاعات داخلی پاکستان -i.s.i- به افغانستان پرداخته و عدد آن را 11میلیارد دلار- در حد فاصل 2007 تا 2011 میداند، سخن میگوید ولی خیلی بعید به نظر میآید که منظور او و بقیه آمریکاییها از عدم پایبندی به تعهدات اسلامآباد یعنی همکاری با آمریکا در مهار افراطگرایی و تروریزم باشد چرا که این از یک سو برای خود آمریکاییها هدف نیست. آمریکا سالهاست که از طریق دفتر قطر با طیف گستردهای از طالبان رابطه دارد و اگر آنگونه که در ادبیات رسمی آمریکاییها میآید طالبان مصداق افراطگرایی و تروریزم باشد خود آمریکا در مماشات با آنان متهمتر است از سوی دیگر آمریکا در پاکستان برای مهار و مقابله انسانی یا معنوی طالبان هیچگاه محدودیت نداشته و بطور مستقیم و در اغلب موارد بدون اطلاع دولت پاکستان عمل میکرده است.
به نظر این قلم آنچه آمریکاییها را وادار به اعمال فشار حداکثری به پاکستان کرده موضوع عدم همکاری اسلامآباد با ریاض در شکلدهی به جبههای ضدایرانی است. در واقع آمریکا براساس نظریه «تشکیل یک زنجیره انفجاری اطراف ایران» به همراهی اسلامآباد با خود و ستاد منطقهایاش یعنی عربستان احتیاج مبرم دارد و این درحالی است که دولت و ارتش پاکستان چنین همراهی را غیرممکن ارزیابی مینمایند.
فشار برای تسلیم شدن پاکستان در طرحی ضدایرانی سابقهای دوساله دارد. پاکستان اگرچه خود را همواره دوست وحتی متحد عربستان معرفی کرده است اما در عمل نتوانسته در صحنههای حساسی که خواه ناخواه یک طرف آن ایران بوده ورود کند و براین اساس در جنگ یمن، پاکستان ازنظر سیاسی در کنار ریاض ایستاده و در همان حال از همراهی نظامی با آن طفره رفته است. اقدام سمبلیک پاکستان در اعزام «راحیل شریف» فرمانده سابق ارتش به عربستان برای فرماندهی بخشی از نیروهای نظامی سعودی نتوانست رضایت سعودیها را به دست آورد از سوی دیگر عدم همراهی پاکستان با عربستان در راهاندازی اغتشاشات در شهرهای ایران همجوار مرز پاکستان بر دامنه اعتراضات آمریکا و عربستان علیه اسلامآباد افزوده است. البته شاید بتوان گفت این همه یا بخش اعظم اختلافات میان دو کشور پاکستان و آمریکا نیست ولی نمیتوان از تاثیر لابی سعودی بر این بحران دیپلماتیک و ملاحظات ریاض چشم پوشید.
از نظر عمق و اندازه و طول دوران بحران بین پاکستان و آمریکا باید گفت ظواهر میگوید دوران بحران در شرایط فعلی بیش از گذشته خواهد بود و این شکافهای میان دو کشور را عمیقتر میکند. برخورد تحقیرآمیز ترامپ نسبت به مقامات و ارتش پاکستان به زودی التیام نمییابد. وقتی رئیسجمهور آمریکا از پول در روابط سخن میگوید درواقع میگوید ما بهای پاکستانیها را بیش از قیمت واقعیشان پرداختهایم و این فوقالعاده گستاخانه تلقی میشود. این گستاخی برای اولین بار اجماعی در پاکستان علیه روابط دو کشور پدید آورده است. شدت این اهانت تا آنجا بود که نواز شریف چهره بهشدت وابسته به آمریکا و عربستان را نیز به اعتراض واداشت و این نشان میدهد این بار تنش در روابط اسلامآباد و واشنگتن هم جدیتر و هم طولانیتر است.
اگر واقعا این موج نارضایتی در اسلامآباد برای تجدید بنای روابط سیاسی پاکستان با قدرتها و کشورهایی که حرمت مردم و دولت پاکستان را پاس میدارند و هرگز با نگاه قیممآبانه به آنان نمینگرند، صورت میگیرد، پاکستان قطعا میتواند آینده شیرینی که در آن هیچ مقام آمریکایی یا غیرآمریکایی اجازه جسارت به مردم متدین و با فرهنگ آن سامان را نداشته باشند، تجربه کند.
- دشمن بيدار است، غفلت جايز نيست
سيد مسعود شهيدي در ستون سرمقاله رسالت نوشت:
رئيس جمهور، در عکس العمل به اعتراضات اخير، گفته است طبق آمار و ارقام، وضع اقتصادي نسبت به چهار سال قبل بهتر شده و رشد اقتصادي ما بالاتر از ميانگين جهاني است. آيا برخي براي تشکر از رشد اقتصادي و بهتر شدن وضع اقتصادي شان به خيابان آمده اند؟ رئيس جمهور ضعف عملکرد اقتصادي دولت خود را بپذيرد. حرفهاي رئيس جمهور گوياي اين واقعيت تلخ است که او هنوز هم ظهور مشکلات اقتصادي را که کارشناسان از چند سال قبل پيش بيني کرده و ده ها بار هشدار داده اند باور نکرده است. معاون رئيس جمهور هم که دچار همين خطاي محاسبه است، مي گويد اوضاع اقتصادي خوب است و اعتراضها را جناح رقيب دولت درست کرده است. پنج سال است رهبري، سياستهاي کلان اقتصادي کشور و اقتصاد مقاومتي را از جايگاه رسمي سياستگذاري، به دولت ابلاغ کرده اند. متعاقب آن، تمام سالها را به نام اقتصاد و اشتغال و اقتصاد مقاومتي نام نهاده و به طور مداوم، در تمام سخنراني هاي خطاب به هيئت دولت، در هفته هاي دولت، به صراحت اولويت وظيف دولت را اجراي سياستهاي اقتصاد مقاومتي، ايجاد رونق اقتصادي، راه اندازي توليد داخلي و ايجاد اشتغال و مبارزه با فساد و قاچاق کالا دانسته و کراراً از کم کاري و پر حرفي دولت در اين مأموريت گله کرده اند. بيش از صد بار در سخنراني هاي عمومي بر اقتصاد مقاومتي که حل کننده بحران بيکاري است، تأکيد کرده اند. ولي با کمال تأسف امروز تقريبا تمامي اقتصاد دانهاي بزرگ و اساتيد اقتصاد کشور متفق القول اند که دولت، عزم جدي براي اجراي سياست هاي
اقتصاد مقاومتي نداشته و هنوز هم ندارد. دوست و دشمن معترف اند و خود آقاي رئيس جمهور هم در مقام سخنراني بارها گفته است که جنگ امروز آمريکا با ايران جنگ اقتصادي است و اين جنگ در اولويت تمام برنامه هاي خارجي آمريکا قرار دارد و از بيان آن هم هيچ ابائي ندارند. ولي دولت راهبرد و برنامه مشخصي براي مقابله با جنگ اقتصادي دشمن ندارد. اقتصاد مقاومتي، يک راهبرد معتبر کارشناسي شده براي مقاوم شدن و شکوفا شدن اقتصاد ايران حتي در بدترين شرايط است. اقتصاد مقاومتي حاصل خرد جمعي و نتيجه تجربيات سه دهه تجربه اقتصاد ما است و مورد تأييد همه کارشناسان اقتصادي معتبر از هر دو جناح سياسي کشور قرار گرفته است. از پنج سال قبل، همه معتقد بودند اگر اين سياستها به سرعت اجرايي نشود، کشور با بحران روبرو خواهد شد. لايحه بودجه 97 ادامه همان راه گذشته است. دولت بايد واقعيت هاي جامعه و فشار اقتصادي که به قشر ضعيف و بيکار وارد مي شود را ببيند و الا دير يا زود فرصت خدمت را از دست خواهد داد و نام نيکي از خود به جا نخواهد گذاشت. دولت هاي قبل، اين مسير را رفته اند و پايان کارشان مقابل ديدگان ماست. در شروع کار دولت يازدهم، همه کارشناسان اقتصادي اتفاق نظر داشتند که مشکل اصلي کشور و اولويت وظايف دولت رسيدگي به مشکلات اقتصادي از طريق اجراي سياستهاي اقتصاد مقاومتي است، دولت براي حل مشکلات اقتصادي، به جاي تمرکز بر اجراي اقتصاد مقاومتي، راه ديگري برگزيد وبراي حل مشکل اقتصاد توجه خود را معطوف به برجام کرد.، چهار سال وقت دولت و ملت و مجلس و رسانه ها و فرصت طلايي براي بهبود اقتصاد، صرف مذاکرات هسته اي و برجام شد تا از طريق برجام، اقتصاد کشور شکوفا شود. برجام تصويب شد و هنوز جشن هاي دولت تمام نشده بود که آمريکا برجام را زير پاگذاشت. آقاي ظريف در مجلس گفت من اشتباه کردم که به قول وزير خارجه و وزير خزانه داري آمريکا در مورد رفع تحريم ها اعتماد کردم. سخنگوي دولت هم با مدتي تأخير امروز ميگويد هنوز نميتوانيم پول فروش نفت را وارد کشور کنيم. آقاي سريع القلم، نظريه پرداز دولت هم مي گويد، مذاکرات برجام توسط ايران بر اساس دانش نبود و دچار هيجان و احساس بود و دستگاه ديپلماسي ما مطالعه کافي نداشت. رئيس بانک مرکزي هم صريحا گفت حاصل برجام تقريبا هيچ بود.
اين جملات مختلف که همه از سوي اعضاي دولت گفته شده، يک معناي مشترک دارد و آن معنا اين است که بر خلاف تصور آقاي رئيس جمهور، برجام حل کننده مشکل اقتصاد ما نيست. در چنين شرايطي که دولت با چشم خود، عهد شکني و خصومت ورزي
بي پايان آمريکا را مي بيند و مي فهمد که از برجام، هيچ آبي براي اقتصاد ما گرم نمي شود، تصميم عاقلانه اي که از هر سياستمدار با تدبيري مي توان انتظار داشت اين است که صادقانه از مردم بابت اشتباه خود عذر خواهي کند و با يک تصميم بزرگ و با يک تغيير راهبرد، تمام همت خود و مل ت خود را روي اقتصاد داخلي، توليد داخلي و اشتغال داخلي متمرکز کند تا بتوانند عقب افتادگي پنج ساله را جبران کند. اين تغيير رويکرد نه تنها خدشه اي بر اعتبار دولت وارد نمي کند بلکه آبرو و اعتبار دولت را نزد ملت صد چندان خواهد کرد. رئيس جمهور بايد باور کند که بهمن اقتصاد در حال فرود آمدن روي سر دولت است و با سخنراني و عدد سازي روي کاغذ، متوقف نمي شود. دولت بايد باور کند که بيکاري و گراني و فقر در حال افزايش است.
در مورد حرکت هاي اعتراضي اخير هم، معترضين محترمي که براي اعتراض به وضعيت اقتصادي به خيابان آمدند، يک نکته مهم را بايد همواره مد نظر داشته باشند. در ايران از همان سال هاي اول انقلاب، عده اي دشمن سرسخت اسلام و انقلاب و نظام بوده اند و هنوز هم هستند. سلطنت طلب ها، بهائي ها، منافقين، فدائي ها، غرب زده ها و شرق زده ها ي محارب، همواره دشمن قسم خورده نظام اسلامي بوده اند و علاوه بر اين که در مقاطعي با حمايت آمريکا و اسرائيل، منشأ کودتا، جنگ مسلحانه، توطئه، ترور و فتنه بوده اند، در هرنوع بحران اجتماعي، مأموريت دارند وارد صفوف مردم شوند و طبق آموزشهايي که ديده اند و دستوراتي که از طريق رسانه هاي خارجي و سرگروه ها ي خود مي گيرند، اعتراضات اجتماعي و صنفي را تبديل به حرکت هاي خشونت بار ضد اسلام، ضد اانقلاب و ساختار شکن کنند تا به قول خودشان ملت به مرحله انفجار برسد و نظام اسلامي سرنگون شود. شعار نه قرآن، نه اسلام، که اين روزها شنيده مي شود و کشته سازي ها
متعلق به همين گروه است. مردم ايران، طي اين 38 سال، اين مجموعه خائن به کشور وتحرکات آنها و سران خود فروخته و وطن فروش آنها را که بعضا در دستگاه هاي دولتي نفوذ کرده اند، و از اول انقلاب تاکنون شناسايي و دستگير شده اند در خاطر دارند و لذا نبايد در حرکت هاي اجتماعي و سياسي خود، اجازه و فرصت سوء استفاده به آنها دهند. معترضين به وضع اقتصادي هم مثل ديگر اقشار ملت ايران اين روزها بي صبرانه منتظرند تا در صورت ضرورت و اعلان بسيج عمومي، با يک "يا حسين" بساط اين خود فروخته هارا جمع کنند و آنها را به سزاي خيانتشان برسانند. راهپيمايي پر شور 9 دي و روزهاي پس از آن که به صورت خودجوش برگزار شد، گوشه اي از اين آمادگي را به نمايش گذاشت. معترضين به وضعيت اقتصادي، بايد توجه داشته باشند که هرگونه مطالبه حق، وقتي با شعارهاي شناخته شده اين گروهک هاي
فاسد درهم بياميزد و حق و باطل ممزوج شود، بدون ترديد از دايره توجه مسئولين خارج شده و با مطالبات آمريکا و اسرائيل و عربستان، جايگاه واحد پيدا مي کند. در چنين حالتي، مطالبات حق، اثر گذاري خود را از دست مي دهد و از مسير اجرا، خارج
مي شود. بايد همه گروه هاي اجتماعي در هرگونه حرکت اعتراضي، هوشيارانه مراقب گروهک ها و ستون پنجم دشمن باشند و با دقت و هوشياري آنها را شناسايي و از جمع خود طرد و مرز خود را از آنها جدا کنند. شناسايي آنها کار دشواري نيست، آنها دو ويژگي عيان دارند، يکي شعارهاي ضد نظام و ضد اسلام و ديگري اقدامات خشونت آميز و تخريب اموال عمومي. همه به ياد داريم که يک ماه پيش وليعهد تازه کار و مغرور عربستان در عصبانيت از شکست هايش در يمن گفت، بايد جنگ را به داخل ايران بکشانيم. متعاقب اين حرف، پول سعودي به سوي دستگاه هاي جاسوسي و عملياتي منطقه سرازير شد و گروهک ها و عوامل وابسته را براي انجام مأموريت جديد به حرکت در آورد تا در خيابانها آتش افروزي و قتل و غارت کنند، و امروز او و اربابش ترامپ و حامي اش نتانياهو از تحرکات سربازان خود اظهار شادماني مي کنند. گروهک هاي خود فروخته اي که پشتشان به دلارهاي نفتي عربستان گرم است، و نه درد اقتصاد دارند، و نه غم مردم، در هر فرصتي و با هر بهانه اي آتش افروزي خواهند کرد. اگر حرکت هاي انتقادي و اعتراضي مردم، از اين عناصر معلوم الحال فاصله بگيرد و در چارچوب ارزشهاي جامعه خود، مطالبات را پي بگيرد کسي نمي تواند وصله ضديت با اصول و ارزشها را به آنها بزند و از پاسخگويي به مطالبات آنها شانه خالي کند. ولي مخلوط شدن حق و باطل، راه رسيدن به حق را مسدود مي کند. مطالبه اشتغال از سوي جوانان تحصيلکرده، مطالبه کار از سوي کارگراني که کارخانه هايشان تعطيل شده، مطالبه حقوق از سوي کارگراني که حتي چند ماه است حقوق خود را نگرفته اند، مطالبه حق است. اين مطالبات حق، نبايد با مطالبات ناحق ترامپ و نتانياهو مخلوط شود و از اثر بيفتد. اجتماعات اعتراضي بسياري تاکنون در برابر مجلس يا دولت يا بانک مرکزي از سوي مال باختگان و ديگر اقشارمعترض برگزار شده که عموما آثار مفيدي در حل مشکل داشته و به علت هوشياري برگزار کنندگان، اجازه سوء استفاده به گروهک ها داده نشده است. به آقاي رئيس جمهور هم يادآور مي شود آن روز که دولت، مست مذاکرات هسته اي و برجام بود و ساده لوحانه رؤياي شيرين رفع تحريم و گلستان شدن اقتصاد را مي ديد، آمريکا بيدار بود و يکي از مقامات بلند پايه، در کنگره آمريکا گفت تحريم ها بايد حفظ شود زيرا ايران را فقط با لشكر بيکارها مي توان تسليم کرد. اين راهبرد که در برخي کشورهاي ديگرهم با موفقيت تجربه شده بود در دستور کار کاخ سفيد قرار گرفت و عملياتي شد.
راه کاهش جمعيت بيکاران، اقتصاد مقاومتي است، فعال کردن توليد داخل و پيشگيري از واردات بي رويه است که کمر توليد کننده
داخلي را شکسته است. اگر بي توجهي ادامه يابد اين بحران، روزي ديگر، گسترده تر از امروز سر بر خواهد آورد و ديگر دولت فرصت جبران نخواهد داشت. هنوز فرصت باقي است. دولت بايد از غفلت پنج ساله بيدار شود. چهار سال آينده زمان خوبي براي تغيير راهبرد دولت از اقتصاد سرگردان و منفعل، به اقتصاد پر تحرک مقاومتي است. فقط يک عزم و اراده قوي لازم است تا در اين چهار سال، چهره بي تحرک و منفعل دولت تغيير کند، و چهره اي پرتلاش، جهادي، مردمي و فعال در خاطره ملت باقي بماند. اين کار، شدني است و رهبر عزيزمان بارها به دولت يادآوري کرده اند که تمام مدت رياست امير کبير بر دولت، که اين همه آبرو و محبوبيت براي او ايجاد کرد، چهار سال بود. چهار سال براي تغيير مسير اقتصادي دولت زمان خوبي است. اين آخرين فرصت است. آن را با حاشيه سازي، دعواهاي سياسي و نمايش هاي تبليغاتي از دست ندهيم.
نظر شما