چنین فرضی را احتمالاً ناممکن میدانید. قطعاً تصور میکنید از حالا تا آخر تاریخ محال است چنان بلدوزری روانه تخت جمشید و نقش جهان بشود اما فرض محال، محال نیست.
این را سرنوشت کنونی جنگل ابر میگوید. متأسفانه در ایران میراث طبیعی - بهمعنای آن بخش از طبیعت که فراتر از آثار اکولوژیک و زیستبومی واجد ارزش است- مفهومی شناخته شده نیست، وگرنه به آسانی قابل اثبات است که ارزش این جنگل بهعنوان بخشی از میراث ایرانزمین، هرگز کمتر از تختجمشید و نقش جهان نیست.
اینجا محل تلاقی3جریان اقلیمی اصلی غرب و جنوب آسیا، یعنی پرفشارهای سیبری (جریان خشک و سرد)، پرفشار جنب حاره (جریان گرم و بیابانزا) و زبانههای اطلس و مدیترانه (جریان معتدل و مرطوب) است. ترکیب این اقالیم متفاوت و متضاد در یک منطقه کوچک جغرافیایی، در جهان کمنظیر است.
این ترکیب، طی میلیونها سال، ذره ذره و به زحمت توانسته زیستبومی بیافریند که غنای آن موجب شده در شمار ذخایر زیستی کره زمین قرار بگیرد. پارک ملی گلستان، زیستگاه کوچکترین پستاندار جهان است (حشرهخوار کوچک) و بعضی از کمنظیرترین گونههای جانوری جهان در جوار آن زندگی میکنند (یوزپلنگ ایرانی و گورخرآسیایی) و پوشش گیاهی آن، قدیمیترین جنگل جهان تلقی میشود؛ جنگلی که هر درخت آن حامل 10 میلیون شناسه ژنتیک است و بهواقع یک کتابخانه سبز است در زمینه علوم زیستی.
همانگونه که خامدستانه است که تختجمشید و نقش جهان را مشتی سنگ و خاک تصور کنیم، جنگل ابر را درختزاری تصور کردن که بهراحتی میتوان بلدوزر روانه آن کرد و دل آن را شکافت، عجیب است. تأسفبارتر این است که آن بلدورزهای فرض محال ابتدای این نوشتار ، هماکنون آماده شدهاند برای هجوم به جنگل ابر.