پیادهروهای خیابان ولیعصر را هم که دیدهاید دیگر. مثل اینکه قرار است چند جای دیگر را هم پیادهرو یا پیادهراه یا باغراه بسازند تا خلقالله مثلا از میدان ونک، حتی سوار ماشینهای رسالت هم نشوند که جلوی مترو پیاده شوند؛ که انگار فکر کنند توی شانزه لیزه دارند قدم میزنند و جوگیر بشوند و تا مترو را پیاده گز کنند.
از آنجایی که طبق یک خبر دیگر، قرار است فاصله مراکز تحقیقاتی و مدیریت شهری کم بشود، ما صلاح دانستیم که نکتههای باریکتر از مویی را این وسط یادآور بشویم (لابد ما را هم جو گرفته که نخبههای شهری این مملکت هستیم دیگر!)، چرا که گفتهاند صلاح مملکت خویش خسروان دانند و شهر هم که متعلق به شهروندان است و از این حرفها و تعارفها.
لطفا به نکتههای ظریف ما دقت کنید و مواظبشان باشید؛ بالاخره باریکاند و ممکن است زهوارشان در برود و پیادهروهای تهران، بدون نکته ساخته بشوند و ما، باز هم مجبور بشویم که یادداشت بنویسیم که یکسری نکتههای باریکتر دیگری را عرض کنیم. پس بهتر آن است که هم زحمت خودشان را کم کنند، هم زحمت ما را.
آقا این سنگهای قشنگی را که توی پیادهروها میگذارید، محکم بکارید تا هیچ سازمانی هوس کندنشان را نکند. شل که باشد، تا سیمی اتصالی بکند، سریع سنگها و کاشیها را از جایش در میآورند و یادشان میرود که سرجایش بگذارند، آن وقت است که شهرداری میماند و حوضش.
لطفا پیادهروها را زنانه و مردانهاش بکنید. چرا داد و هوار راه میاندازید جماعت روشنفکر؟ اول موضوع را هضم کنید، بعد سر و صدایش را راه بیندازید! از نظر فیزیولوژیکی، بین راه رفتن مردها و زنها، تفاوتهای زیادی وجود دارد. این تفاوتها، منجر به بعضی مسائل میشود. مثلا ً خانمها عادت به تماشای ویترین مغازهها دارند و طبیعی است که از منتهاالیه راست پیادهروها باید حرکت کنند. اما مردها، همینجوری مثل جت میروند.
تازه، توی پیادهروهای کوچک و جمع و جور، معمولا راه رفتن یکی از این 2دسته، آرایش کلی پیادهرو را به هم میریزد.
ببینید، چه خودتان را بکشید، چه نکشید، باز هم توی این پیادهروها، باید چشمانتان به چهره بعضیها منور بشود. پس خودتان را اذیت نکنید و از همین الان، برایشان فکری بکنید؛ متکدیان، مثل فروشندهها، ولگردها، م موتورهای پارکشده، عرضه محصولات فرهنگی و هنری بازیرنویس و بیزیرنویس؛ آن هم اورجینال، فالگیرها و کولیها،خیابانگردها و معتادها و کارتنخوابها، قسمت پیشروی کرده مغازهها به داخل پیادهروها و... مثلا میشود پیادهروها را، با تورفتگیهای منظمی ساخت تا اینها، بروند و در آنجا مستقر شوند. تازه، اینجوری میشود از آنها عوارض کسب و کار هم گرفت.
برای این موتوریها و دوچرخهایها و اسکیتسوارها هم فکری بشود؛ اینها که بالاخره آش کشک خاله خواهند بود و مهمان همیشگی پیادهروها.
با سازمان گردشگری هماهنگیهایی شود تا به قسمتی از پیادهها که برای گردش و هواخوری و تماشای در و دیوار و اینها به پیادهروها میآیند، خدمات برساند. بالاخره اینها هم برای خودشان گردشگرند دیگر.
لطفا ً موهای ما را رها کنید، اگر قرار باشد موهایمان را بکشید، دیگر نکتهای نمیگوییم؛ تا همینجوری پیادهروها را بسازند، آن هم بدون هیچ نکتهای.