این فیلم آخرین ساخته پرستون وایتمور، نویسنده، تهیه کننده و کارگردان آمریکایی است که از اوایل دهه 90 میلادی فعالیتش را در عرصه فیلم و سینما آغاز کرد:«مرده متحرک» نخستین کارگردانی او در سال 1995 بود. او با «گریز» ،« نشان مدنی» و«Lockdown»موقعیت خود را در جریان نویسندگی تثبیت کرد.
فیلمهای او بیشتر درباره زندان بودهاند، اما به تازگی، به سراغ مضامین خانوادگی هم رفته است او در سال 2006«تلاقی» را با چنین درون مایههایی ساخت و امسال با فیلم سینمایی «این کریسمس» درامی را به هالیوود آورده که برخی صاحبنظران آن را مانوری بر سبک کمدیهای خانوادگی آفریقایی- آمریکایی تیلرپری میدانند.
توفان عظیمی در لس آنجلس وزیدن گرفته اما نه آن توفانی که همه قبل از کریسمس انتظارش را دارند. دردسرهایی در پیش است که 118 دقیقه تماشاگر را به کلنجار با آنها وا میدارد. این فیلم با صرف هزینه فقط 13 میلیون دلار ساخته شده و از 21 نوامبر در سینماهای آمریکا روی پرده رفته و در هفته اول اکران حدود 28 میلیون و 600هزار دلار فروخته است. در لس آنجلس، کریسمس است و مردم در شور جشن و شادی.
وایت فیلدها هم مثل بیشتر خانوادههای از هم گسیخته غربی، بعد از سالها، برای اولین بار دور هم جمع شدهاند تا یکبار دیگر در خانهپدری، تعطیلات را در کنار یکدیگر بگذرانند؛ خانهای که قریب 20سال است رنگ و بوی پدری را ندیده و فضای مادرسالاری بر آن حاکم بوده است. اما غافلگیری اصلی، ورود غیر منتظره فرزند ارشد خانواده کوئن تین (آیدریس البرا) است که 4سال است به خانه نیامده. او همچون پدر کله شق و خودسرش، عاشق موسیقی و خصوصا نواختن جاز است.
او از کودکی، خیال آنکه روزی بهترین نوازنده آمریکا شود رهایش نکرده و عادت دارد خودش را به دنیای توهمات و آرزوهای دست نیافتنی بسپارد... با آمدنش همه را غافلگیر میکند اما با کوهی از مشکلات که درباره آن با کسی درد دل نمیکند.
2نفر از طلبکاران در تعقیبش هستند و او را تهدید به مرگ کردهاند و... مادیر(لورتا دیواین) مادر خانواده که مدتی است از همسر سابقش جدا شده و با نامزد جدیدش زندگی میکند، کلاور ( کلاجس شورت) پسر دوم خانواده، دریاداری وظیفه شناس و فعال است که با یونیفورم مخصوص و ظاهری آراسته، به تعطیلات آمده. او مخفیانه با یک زن سفید پوست ازدواج کرده و نمیتواند عکس العمل خانوادهاش را تشخیص دهد.
همه وایت فیلدها آمریکایی- آفریقایی هستند کرایس براون در نقش بیبی، پسری 18ساله است که در خانه زندگی میکند و کابوس آنکه روزی مادرش پی به راز او ببرد دیوانهاش میکند؛ او عاشق موسیقی و خوانندگی است و به دور از چشم مادرش میخواند. اما به خوبی میداند که مادیر آرزو دارد که فرزند عزیزکردهاش شغل آبرومندتری داشته باشد . کلی (شارون لیل) بعد از مدتها از نیویورک آمده و آن طور که خودش میگوید موقعیت شغلی خوبی در یک آژانس موفق تبلیغاتی به دست آورده.
او به خوبی با فوت و فنهای بازاریابی آشناست. کمی خودش را میگیرد و فکر میکند که شرایطش از بقیه بهتر است. مل (لورن لاندن) جوانترین دختر خانواده است که برای تحصیل به کالج اسپلمن رفته؛ او عاشق شده اما خودش هم نمیداند که دچار اشتباه شده است!
امالیزا(رجیناکینگ) نه به خودش زحمت مسافرت میدهد و نه کار خود را در بندخانه و همسری ساخته که ارزشی برای محبتهایش قائل نیست؛ همسری که حتی احساسات او را هم درک نمیکند و رفتارهایش او را دیوانه کرده است. آنها مدام با هم در جدال و کشمکشاند.
از طرفی، مشاجرات کلی ولیزا هم از حد میگذرد و منجر به قهر آن دو میشود. شرایط سخت و پیچیدهای به وجود میآید. اما برخلاف انتظار، خیلی سریع قبل از آنکه بیننده به خودش بیاید و چگونگی حل شدن این مشکلات بزرگ را ظرف چند ساعت، برای خود حلاجی کند. میز رنگارنگ شام کریسمس چیده میشود و همه چیز به جز مزه غذا با خوبی و خوشی تمام میشود... اکران «این کریسمس» نقدهای مختلفی را در پی داشت. را تن توماتوز، آن را متوسط و نقش آفرینی بازیگران را قوی ارزیابی کردهاند و آشکارترین ایراد آن را تکیه بر کلیشههای فیلمهایی دانستهاند که معمولا درباره تعطیلات ساخته میشوند.
نقدهای متاکرتیک هم امتیاز متوسط 63 را برای آن رقم زده... . کن فاکس منتقد تیوی گایددات کام درباره تازهترین کار وایتمورر چنین مینویسد: کارگردان در تصویر فیلمنامه قدم در راه پری گذاشته و در بسیاری موارد از او پیشی گرفته است. فیلم در حالیکه منادی ارزشهای سنتی خانوادگی است، کمتر پند و اندرز میدهد و همچون سنتی که سال هاست در برگزاری جشنهای این ایام باب شده، از معنای حقیقی آن دور شده است.
همه شخصیتهای فیلم هم به جای تفکر درشگفتی،ابهت و شکوه قدرت خداوند در تولد و تعمید مسیح(ع) کریسمس را در جشن و شادی،میهمانی،گذراندن تعطیلات و هدیه دادن و هدیه گرفتن خلاصه کرداند و به این ترتیب فرسنگها از فلسفه این روز مقدس فاصله گرفتهاند.
کریسمس در اعتقاد مسیحیت بزرگداشت بزرگترین رخداد تاریخ بشر است. این فیلم بدون آنکه بر محورهای اصلی کریسمس تکیه کند و حسن نیت، بخشندگی و مهربانی را ترویج دهد، تنها افراد یک خانواده را دور هم جمع کرده است. فیلمنامه ریتمی تند دارد و هنرپیشگان با انگیزه آن، بازی جالب توجه و در خور تحسینی را ارائه دادهاند. این اثر در مقایسه با فیلمهای تیلر پری، حرف تازهای برای گفتن ندارد. حتی از انسجام کمتری نسبت به آن برخوردار است اما بیننده احساس نمیکند که وایتمورر در میان موضوعاتی که فهرست کرده مانور میدهد.
بیست و ششم دسامبر کرکهانی کات در هالیوود ریپورتر مینویسد:«این کریسمس» کمدی پر تصنع و خود نمایانه وایتمور درباره یک خانواده بزرگ است. داستان پیچیدهای ندارد، البته بهتر است بگوییم اساسا داستانی ندارد. خانوادهای به رسم برگزاری ایام کریسمس با انبوهی از مشکلات و اسرار شخصی دور جمع شدهاند تا تعطیلات را در کنار هم بگذرانند. پرستون به سریالهای آبکی تلویزیونیاش معروف است، اما به نظر میرسد زیر فشار نقدهای منفی منتقدان کم آورده و این بار خواسته با ارائه یک کمدی قوی، معادلات آنان را به هم بزند.
بازیهای سرزنده، آشفتگی و هرج و مرج در این خانواده پرسر و صد که مدام برسر موضوعات پیش پا افتاده هم مشاجره میکنند، شادمانی و روحی کمیکبه فیلم میبخشد که قابل تحسین است. البته وقایع د استان خیلی پوچتر و مضحکتر از آنند که بتوان آنها را به یک قومیت یا گروه خاص نسبت داد.
هم کارگردان و هم همه بازیگران، سیاهپوست هستند. هر کدام از وایت فیلدها سعی میکنند خوددار باشند وچند روزی که کنار هم هستند رازشان را حفظ کنند اما هیچ کدام نمیتوانند.
چون اساساً وایتمور در پی آن است که تم اصلی فیلمنامهاش را ثابت کند: رشتههای خویشاوندی از روابط دیگر پایاتر و قویترند. او آنقدر عجیب وغریب این ایده را القا میکند که گاهی ما را درباره هدف اصلی نویسنده دچار تردید میکند. او زندگی خانوادهای را تصویر میکند که بنیانش با پنهانکاری، حسادتهای تنگنظرانه، بیاعتمادی، سوءظن، خصومت و احساس تنفر شدید افراد متزلزل شده و همین از هم گسیختگی موجب ناامیدی آنها میشود .
هر کس مشکلی دارد، مشکلی که حل آن، نیازمند گذشت حداقل چند ماه است. اما همه چیز، بدون مقدمه و خیلی دور از ذهن قبل از صرف شام کریسمس روبهراه میشود. همه کدورتهایی که پیش آمده و منجر به بدخلقی و دعوای آنها شده از بین میرود و تازه ترجیح میدهند که بعد از فاش شدن حرف دلشان، بیشتر در کنار هم بمانند.همانطور که قبلا هم اشاره کردیم، فیلم قصه مشخص و شسته رفتهای ندارد و همه آن را میتوان در چند جمله کوتاه خلاصه کرد.
با وجود تعدد شخصیتها، کارگردان فرصت زیادی را در اختیار هر هنرپیشه قرار میدهد چون عملاً فیلمنامه وایتمور، مشکلات هر کدام از آنها و دنیای خصوصیشان را روایت میکند. حتی یک لحظه از فیلم هم نزدیک به واقعیت نیست.
هر چند که کمدی خانوادگی آشفته و شلوغ کافمن و هارت «نمیتوانی آن را با خود ببری» هم کوچکترین انطباقی با واقعیت ندارد. وایتمور بیش از آنکه کارگردان باشد، «دراین کریسمس» یک مدیر صحنه است که با مهارتهای طنزآمیزش برآمد و شد بازیگران در لوکیشنها نظارت میکند. با این حال، همیشه هم حواسش به همه چیز نیست. کاراکترهای او، همچون هنرپیشگان، ناهماهنگ به نظر میرسند.
هالیوود ریپورتر - 26 دسامبر 2007