پنجره را گشودم و انگشتهايم را به سمت ابرها گرفتم. دستم نه به آسمان رسيد و نه به ابري. پايين را نگاه كردم. شگفتزده شدم.
باورم نمي شد که چمنها دل خاک را شکافتهاند و سر از خاك درآوردهاند. باورم نمي شد که درختان بار ديگر به زينت برگها آراسته شدهاند. باورم نميشد جويها جاري شدند و ديدهها از ديدن اينهمه نعمت خداوند به شوق آمدهاند و زمين دوباره متولد شده است.
بهار آمد و من ميگويم خوش آمد!
کوثر عليزادهسرشت،12ساله از قروه
تصويرگري: زينب عليسرلك
15ساله، خبرنگار افتخاري از پاكدشت
نظر شما