کیهان برزگر . استاد روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«نمایش اتحاد غربی»،نوشت:
پیشبینی این مسئله که آمریکا و متحدان غربیاش، یعنی انگلیس و فرانسه، در این چند روز یک حمله موشکی به سوریه به اتهام استفاده دولت این کشور از تسلیحات شیمیایی علیه معارضان خود خواهند کرد، چندان سخت نبود که البته در بامداد روز گذشته اتفاق افتاد؛ اما هدف این حمله موشکی فراتر از موضع اتهامی جبهه غربی علیه دولت سوریه یا هشدار جدی به ایران و روسیه برای فشار به سوریه در به اصطلاح استفادهنکردن مجدد از این سلاحها یا حتی بههمزدن معادله سیاسی-امنیتی میدانی در بحران سوریه بود و بهنوعی به نمایش قدرت و اتحاد غربی هم مربوط میشود و اینکه جبهه غربی نشان دهد که همچنان خواهان کنترل بر روندهای سیاسی-امنیتی موجود در خاورمیانه است. بیتردید استفاده از تسلیحات شیمیایی امری مذموم و ضدانسانی است. ایران هم که خود قربانی تسلیحات شیمیایی در جنگ با عراق بود، استفاده از این تسلیحات را همیشه محکوم کرده است. اینکه واقعا از این تسلیحات در واقعه اخیر استفاده شده یا اینکه چه کسی از آن استفاده کرده، بحث دیگری است؛ اما واقعیت این است که بوروکراسی غربی و افکار عمومی کشورها درباره این مسئله بسیار حساس هستند و دولتهای غربی هم واکنش و برخورد شدید با این مسئله را امری اجتنابناپذیر میدانند؛ ولی در کنار این واکنش، دولتهای غربی اهداف عمیقتر ژئوپلیتیک و گستردهتری را هم دنبال میکنند. در واکنش اخیر، آمریکا و متحدانش در انتخاب بین یک «حمله محدود» و یکباره و یک «حمله گسترده» که بهنوعی مواضع ایران و روسیه را هم در بر میگرفت، بعد از چندین روز وقفه در تصمیمگیری و بررسی دقیق، به ناچار اولی یعنی حمله محدود را انتخاب کردند؛ چون توسل به دومی خطر گسترش تنازع بین غرب با روسیه و ایران را در پی داشت که جبهه غربی بههیچعنوان آمادگی ورود به آن را در شرایط فعلی ندارد.
بر همین مبنا، رهبران غربی در اعلامیههای دقیق و فکرشده، همزمان اعلام کردند که این یک حمله محدود، کارآمد با اهداف مشخص و نه با هدف تغییر رژیم یا شروع جنگ داخلی در سوریه بوده است. واقعیت این است که توسل به حمله محدود تنها راهکار موجود برای ائتلاف غربی بود. این ائتلاف کاملا آگاه است که این حمله تأثیرات میدانی چندانی به نفع مخالفان دولت سوریه نداشته و همانند سابق امیدی برای تغییر توازن سیاسی یا امنیتی در صحنه مذاکرات صلح سوریه در آنها ایجاد نخواهد کرد. بهویژه آنکه با بازپسگیری غوطه شرقی مواضع دولت سوریه تقویت شده و نیروهای مخالف جدی دولت تنها در استان ادلب در شمال سوریه منزوی شدهاند که از دمشق و پایتخت بسیار دور است. دولتهای خارجی حامی معارضان دولت سوریه هم بهتدریج اولویتهای دیگری برای سیاست خود در سوریه برگزیدهاند. مثلا سعودیها بیشتر متمرکز به باتلاق جنگ یمن شدهاند. قطر بیشتر خواهان خروج از محاصره سعودیها و اماراتیها است. ترکیه از زاویه کردی و خطرات امنیت ملی به مسئله سوریه مینگرد. ترامپ در آمریکا استراتژی مشخصی برای میدان سوریه ندارد و حتی اعلام کرده که خواهان خروج نیروهای آمریکایی (دو هزار نفر) از سوریه است.
اروپاییها هم به دلیل اضطرار ژئوپلیتیک و مسئله سیل پناهندگان و رشد تروریسم خانگی دیگر خواهان تغییر رژیم در سوریه نیستند. همه این تحولات نشان از شکاف در جبهه متحدان غربی و همزمان سازماندهی مجدد دولت سوریه دارد. ماندگاری دولت سوریه به معنای موفقیت نسبی ایران و روسیه در میدان رقابت ژئوپلیتیک منطقه و تضعیف کنترل و تسلط ائتلاف غربی بر جریانهای سیاسی-امنیتی در منطقه است. بهتازگی سران سه کشور ایران، روسیه و ترکیه در آنکارا دومین دور همکاری برای راههای دستیابی به صلح در سوریه را بررسی کردند که خود بهنوعی نشان از موفقیت این همکاری فراغربی است. در سایه تحولات ژئوپلیتیک منطقهای، ترکیه هم بهتدریج منافع خود را در نزدیکی با روسیه (و ایران) عمدتا برای مشروعیت و توازنبخشیدن به نبرد خود با نیروی کردی در شمال سوریه (بهتازگی عفرین) دید و به ناچار به این دو کشور نزدیک شد. در کنار این تحولات شکاف اروپا با ترامپ در موضوع خارجشدن یا نشدن از برجام (توافق هستهای ایران با قدرتهای بزرگ)، روش مصالحه و برخورد با بحران هستهای کرهشمالی، اختلافات در حوزه تبادلات و سیاستهای اقتصادی، زیستمحیطی و... شکاف بیسابقهای را در جبهه غربی ایجاد کرده و همزمان شکاف نگرانی ائتلاف رقیب فضاهای سیاسی و استراتژیک منطقهای و جهانی را به نفع خود بهنوعی پر میکند. یکی از اهداف اصلی حمله موشکی بامداد دیروز تأکید بر وجود اتحاد در جبهه غربی است. مشارکت فعال انگلیس و فرانسه با آمریکا در این حمله موشکی، با وجود همه اختلافات آنها با سیاستهای ترامپ، بهنوعی نشان از نگرانی اروپا از تضعیف ائتلاف غربی و عواقب منفی ژئوپلیتیک دوری اروپا از آمریکا در صحنه معادلات منطقهای و جهانی است. در کنار این نمایش اتحاد غربی، به این نکته هم باید توجه داشت که قطعا ترامپ هزینه شلیک این موشکها را به بهانه اقدامی مهم در راستای مهار قدرت منطقهای ایران به شکلی از اعراب محافظهکار منطقه خواهد گرفت. انگلیس و فرانسه هم با این مشارکت موشکی به فرصتهای اقتصادی بیشتری با این رژیمها دست مییابند.
جاي خالي امريكا در سوريه
صباح زنگنه در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
حمله مشترك امريكا، بريتانيا و فرانسه به خاك سوريه، به لحاظ ميداني درست بعد از شكست گروه جيشالاسلام و ساير گروههاي مسلح و تروريستي انجام شد. در واقع شايد بتوان گفت اين حمله دست كم براي جبران معنوي خسارتها و شكستهاي اين گروهها انجام شده است. چنين حملهاي به لحاظ ميداني تاثير چنداني بر عمق جريانهاي نظامي در سوريه بر جاي نخواهد گذاشت. اما از لحاظ سياسي اين حمله يك پيام نهفته دارد؛ پيام اين حمله متحد سه كشور غربي اين است كه امريكا، فرانسه و بريتانيا علاقهمندند در فرآيند سياسي جاري يا اخلال بكنند يا جاي پايي براي خودشان ايجاد كنند. واشنگتن از روند موفقيتآميز و موثر ابتكارهاي آستانه و سوچي احساس نارضايتي ميكند.
مثال اين احساس تلخ را ميشد در جملات سناتور امريكايي ديد كه در جلسه استماع براي تاييد مايك پومپئو به عنوان وزير خارجه جديد امريكا، با به نمايش گذاشتن عكس ديدار سه جانبه حسن روحاني، ولاديمير پوتين و رجب طيب اردوغان، روساي جمهوري ايران، روسيه و تركيه پرسيد جاي چه كسي در اين عكس خالي است؟ در واقع انتظار امريكاييها اين است كه يك مقام بلندپايه امريكايي در چنين جلسهاي براي تصميمگيري در مورد آينده سوريه و فرآيند تحولات سوريه مشاركت داشتهباشد. اين خواسته امريكا، خواسته مشترك فرانسه و بريتانيا هم هست كه در روند حل و فصل سوريه مشاركت داشتهباشند. آنها اميدوارند ابتكار آستانه و فرآيند سوچي، مجددا به فرآيند ژنو تبديل شود. اين در شرايطي است كه روند ژنو ساليان سال در جا ميزد، اما ابتكار آستانه دست كم موفق شد در چهار يا پنج منطقه كاهش تنش، آتشبس برقرار كند و چنين آتشبسي را تضمين كند. با توجه به نوسانات رفتارهاي دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا هدف او از اين عمليات بيشتر انحراف افكار عمومي امريكا از دهها پروندهاي بود كه در داخل امريكا متوجه اوست.
فشارها و مشكلات داخلي روز به روز بر دولت ترامپ در حال افزايش هستند و به نظر نميرسد چنين عملياتي اهداف مورد نظر امريكا و غرب را براي مشاركت در روند حل و فصل بحران سوريه افزايش دهد. در شرايط كنوني، تنها در صورتي امكان رسيدن به اين هدف وجود دارد كه در نوع گفتوگوها و روند روابط امريكا و روسيه شاهد تحولات جدي باشيم. نشانههايي مبني بر تمايل امريكا بر ورود به يك نوع تعامل با ايران و روسيه در مورد آينده سوريه گاهي ديده ميشود، بلافاصله بعد از عمليات بامداد شنبه شاهد بوديم كه دونالد ترامپ در سخنراني خود، ضمن استفاده از ادبيات تهديدآميز، مشوقهايي را نيز براي مسكو معرفي كرد و گفت حاضر به تعامل با روسيه است و پيش از اين هم گفتهبود كه ظرفيتهاي زياد اقتصادي براي رابطه با روسيه دارد. فقط در صورت محقق شدن تفاهم ميان دو قدرت بزرگ جهاني، امريكا و روسيه است كه ممكن است بتوان تصور كرد كه مشاركت غرب و به ويژه امريكا در روند تحولات سوريه افزايش پيدا كند. براي ايران، روسيه و تركيه، اضافه كردن غربيها به روند آستانه يا سوچي غيرممكن نيست، اما مباني و اصولي مورد قبول سه طرف قرارگرفته است. اگر قرار باشد يك طرف جديد به اين روند اضافه شود، بايد اين مباني را قبول كند. يكي از اصليترين مباني مذاكرات آستانه و سوچي اين است كه گروههاي معارض و مخالفي كه علاقهمند به مشاركت در روند مذاكرات هستند، نبايد جزو گروههاي تروريستي شناختهشده در سوريه باشند. كشورهايي مانند امريكا، فرانسه و بريتانيا، تاكنون از گروههاي تروريستي مانند جيشالاسلام، جبههالنصره و ساير گروهها حتي داعش حمايت كردهاند. سوريه كشور بزرگ و مهمي محسوب ميشود، اگر كشورهاي غربي حمايت از گروههاي تروريستي در اين كشور را متوقف كنند، دمشق همانگونه كه در گذشته به روابط گسترده با همه جهان از جمله غرب نياز داشت، در آينده نيز چنين نيازي خواهد داشت.
در نتيجه به اعتقاد من، اگر روند حمايت غرب از گروههاي تروريستي متوقف شود، نه از سوي ايران، روسيه و تركيه و نه از طرف دولت مركزي سوريه، ممانعت و مخالفتي با مشاركت كشورهاي غربي در روند آستانه و سوچي وجود نخواهد داشت. مراكز متعدد قدرت، سياستگذاري و تصميمگيري در ايالات متحده امريكا وجود دارد كه هنوز به نتيجهاي مورد اجماع در مورد آينده سوريه نرسيدهاند. اينكه دونالد ترامپ يك بار ادعا ميكند كه تصميم گرفته به سرعت نيروهايش را از سوريه خارج كند و چند روز بعد اقدام نظامي عليه خاك اين كشور انجام ميدهد، نشان از فقدان يك تصميم واحد و استراتژي مشخص از سوي امريكا در مورد آينده سوريه دارد. همزمان سوريه به عنوان پايگاه سنتي روسها شناخته ميشود و جاي پاي سنتي و محكمي براي امريكا در اين كشور وجود ندارد. اقداماتي كه در حال حاضر امريكا با همراهي كشورهاي غربي و متحدان منطقهاياش از جمله عربستان سعودي، تركيه و امارات متحده عربي و تا حدودي اردن در پيش گرفته است، با اين هدف انجام ميشود كه نهايتا بنيان نظام دفاعي سوريه را كه عمدتا مبتني بر سلاحهاي ساخت روسيه و شوروي سابق است، نابود كنند. در چنين حالتي، اگر سوريه از توان دفاعي خالي شود، آنگاه پس از پايان بحران، دولت سوريه بايد تصميم بگيرد كه تسليحات و توان دفاعي خود را از كجا تامين كند. حتي در اين صورت نيز، من تصور ميكنم كه امريكا، پس از بحران سوريه باز هم جايگاه مهمي در سياست خارجي سوريه پيدا نكند. روند تحولات به گونهاي پيش ميرود كه براي سوريه، جايگاه روسيه به عنوان متحد قدرتمند استراتژيك و ايران به عنوان متحد منطقهاي دست بالاتري در آينده داشته باشند.
تهاجم دیروز، هزینه زیاد، نتیجه اندک
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
حملات نظامی روز شنبه آمریکا، انگلیس و فرانسه به حدود 10 نقطه در دو استان دمشق و حمص بیش از آنکه «اقدام مؤثر» خوانده شود، اقدامی «نمادین» نام گرفت این در حالی است که آنچه در روز گذشته صورت گرفت دقیقاً همان چیزی بود که از مدتها قبل قرار بود صورت گیرد بنابراین میتوانیم بگوئیم این اقدام نه با هدف سرنگونی دولت سوریه و نه با هدف تضعیف مؤثر نظامی آن صورت گرفته است. اما اقدام نمادین به چه معناست؟
اقدام نمادین را میتوان دو گونه تعبیر کرد. یک بار اقدام نمادین به معنای «پیش درآمد» یک اتفاق مهم است و در واقع کشور یا کشورهایی که به اقدام نمادین دست میزنند، درصدد آمادهسازی فضا برای اقدامات مهمتر آتی هستند. یک هدف دیگر اقدام نمادین این است که طرف مقابل، درخواستهایی که مطرح میشود را جدی بگیرد و از مقابل حریف کنار برود. در اینجا عملیات نمادین بخشی از تلاش یک طرف برای پذیرش مسالمتآمیز خواسته طرف مقابل است. گاهی هم هر دو وجه معنای اقدام نمادین مد نظر قرار میگیرد.
ساعتی پس از پایان حمله روز شنبه، جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا که بدون تردید در تصمیم دیروز این سه کشور اثرگذار بوده است در توئیت کوتاه خود نوشت: «سوریه یک سایه است؛ هدف اصلی ایران است» کما اینکه همزمان با این توئیت، خبرنگار امنیتی «یدیعوت آحارنوت» در مطلب کوتاهی نوشت: «مقامهای اسرائیلی حملات به سوریه را بیرمق و نمادین و فاقد جنبه بازدارندگی میدانند، با این وصف میتوان حمله روز گذشته به سوریه را بخشی از یک طرح سیاسی به حساب آورد که مبنای آن فاصله گرفتن ایران از سوریه است کما اینکه حمله پنج روز پیش رژیم اسرائیل علیه یک فرودگاه نظامی در حمص- تیفور- که در آن تعدادی از نیروهای سپاه پاسداران حضور داشتند براساس واداشتن ایران به خروج از سوریه صورت گرفت و تهدید دوباره اسرائیل به تکرار اقدام روز دوشنبه علیه تیفور، ساعتی پس از پایان عملیات روز گذشته سه قدرت نظامی غربی بر این اساس صورت گرفت و البته واضح است که خروج ایران مقدمه سیطره دوباره تروریستهای وابسته به آمریکا، عربستان و ترکیه بر سوریه و خارج کردن پروندههای لبنان و فلسطین از دست ایران است و باید به این موضوع اضافه کرد که خروج ایران از سوریه، اخراج قطعی روسیه در سوریه را نیز در پی میآورد و این به معنای آغازی بر شکلدهی دوباره منطقه تحت حاکمیت آمریکاست و طبعاً در این صورت خود ایران نیز از شمول چنین منطقهای خارج نخواهد بود.
اقدام دیروز آمریکا، انگلیس و فرانسه در حمله به نقاطی در دو شهر سوریه با شکست مواجه شد اما نه فقط از این جهت که این حملات نتوانست آسیب جدی به قدرت دفاعی سوریه وارد کند بلکه از این رو که ایران در مقابل این تهاجم ایستاد و رهبر معظم انقلاب اسلامی دیروز تصریح کرد که تا آخر در کنار مردم سوریه و در مقابل توطئهها ایستادهایم.
اگر سوابق اخبار مرتبط با مواجهه آمریکا و عوامل آن با موضوع «حضور ایران در منطقه» را مرور کنیم، در مییابیم که لااقل 10 سال است که خروج ایران از منطقه به دغدغه استراتژیک نظام سلطه تبدیل شده است. اینکه ایران نباید کاری به منطقه داشته و به درون سرزمین خود سرگرم باشد به استراتژی شناخته شده دشمنان مسلمین تبدیل شده است. در این بین گاهی با بهرهگیری از ظرفیتهای محدود داخل ایران این استراتژی دنبال شده و در قالب شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و یا «سوریه را رها کن فکری به حال ما کن» و فتنههایی نظیر فتنه 88 و گاهی در قالب برخی اظهارنظرهای رسمی داخلی که نتیجه اقتدار منطقهای ایران را «زمین سوخته» معرفی مینماید، تجلی پیدا کرده است و میبینیم که جریانات انحرافی ایران از ملی- مذهبیها تا حلقه احمدینژادی و تا بعضی چهرههای کنونی دولت در این راستا فعالیت کردهاند. آنچه روز گذشته در سوریه روی داد را حتماً باید در جهت استراتژی ده سالهای دید که جلوههای داخلی آن را مورد اشاره قرار دادیم. آمریکاییها از زمانی که ناگزیر شدند بعد از تلفات زیاد خاک عراق را ترک کنند با پدیده بزرگی بنام نفوذ منطقهای ایران مواجه گردیدند. این زمان، 2007 میلادی است که بوش با نوریالمالکی نخستوزیر وقت عراق توافقنامه امنیتی را امضا کرد و متعهد شد که در فاصله 2009 تا 2011 به حضور بیش از 300 هزار نیروی نظامی خویش خاتمه دهند. درست از فردای این روز، محافل آمریکایی جرج بوش را ملامت کردند که عراق را در یک سینی طلایی تقدیم ایران کرده است. این البته واقعیت نداشت و ندارد و ایران هیچ سیطرهای بر عراق ندارد. آنچه واقعیت دارد ریشههای عمیق و دیرین فرهنگی بین دو ملت ایران و عراق و وجود منافع استراتژیک مشترک بین دو ملت است. اما به هر روی این واقعیت دارد که نظام سیاسی جدید عراق با یک درک استراتژیک از لزوم روابطی راهبردی با ایران به دوره خصومت بین بغداد با تهران نقطه پایان گذاشت.
الان آمریکا و عوامل آن و حتی کشورهایی نظیر ترکیه روی اخراج ایران از منطقه و یا تضعیف موقعیت ایران تمرکز کردهاند و لذا به موازات پیروزیهایی که جبهه مقاومت در منطقه به دست میآورد، فشار آمریکا و عوامل آن به ایران و دوستان آن در منطقه فزونی مییابد. اقدامات تعجیلی که طی سه چهار هفته اخیر از سوی آمریکاییها با تصویب قوانینی سختگیرانه علیه سپاه پاسداران، از سوی اسرائیل با حمله به پایگاه هوایی تیفور، از سوی عربستان با متهم کردن ایران به تحویل موشکهای بالستیک به رزمندگان مسلمان یمنی، از سوی فرانسه و انگلیس با متهم کردن ایران به تهدید امنیت منطقه صورت میگیرد، همه، حضور ایران در منطقه را نشانه رفتهاند.
در واقع اعمال فشار بر ایران یک اقدام محدود علیه یکی از کشورهای موثر منطقه به حساب نمیآید بلکه باید آن را اقدامی در راستای تغییر استراتژیک نقشه منطقه به حساب آورد به عبارت دیگر تلاش برای کوتاه کردن دست یاری ایران در منطقه، مقدمه تلاش برای کوتاه کردن دست روسیه از پروندههای امنیتی نظیر مبارزه با داعش، کوتاه کردن دست حزبالله از مقابله با تروریزم تکفیری و تجاوزات صهیونیستی، از بین بردن دولت دمکراتیک عراق که تحت اداره اسلامگرایان و همسو با مرجعیت شیعه میباشد، از میان برداشتن مقاومت مردم یمن در برابر رژیم متجاوز سعودی و پایان دادن به هر نوع مقاومت در برابر سیاستها و اقدامات ضدانسانی غرب است.
اقدام دیروز آمریکا، انگلیس و فرانسه که سابقه استعماری و تجاوزات نظامی آنان در منطقه ما طی حدود 200 سال اخیر را تداعی میکند، با زیر پا گذاشتن همه هنجارهای انسانی و حتی قوانینی که خود آنان به تصویب رسانده و موارد عدیده برای توجیه اقدامات به آنها استناد میکنند، صورت گرفت. در اقدام روز گذشته، شورای امنیت عملا برکنار شد، درخواستهای مبتنی بر تشکیل کمیته تحقیق در مورد ادعای 7 آوریل اقدام شیمیایی علیه ساکنان شهرک «دوما»، کنار زده شدند و در این راه حتی قوانین داخلی کشورهای متجاوز نادیده گرفته شد. چرا؟ آیا اینها هزینههای سنگینی برای غرب به حساب نمیآیند؛ آیا غیر از این است که در اقدام دیروز، قدرتهای بزرگی غایب بودند و این به آن معناست که آنان میتوانند در مواقع مشابه این رفتار را مستند و توجیهگر اقدامات مشابه خود گردانند؟ غرب دیروز هزینههای سنگینی را پرداخت کرد و دستاوردهای کمی را به دست آورد اما چرا؟
باید به غرب حق داد که این هزینه را پرداخت کند. نگارنده برخلاف عدهای که ترامپ را صرفا بیتجربه یا کمخرد و یا تاجر معرفی مینمایند معتقد است در این موضوع خاص مشاعر او درست کار میکند! بله آنان برای تغییر نقشه منطقه تلاش مینمایند و آنچه دیروز انجام دادند فقط یک قطعه کوچک از اقداماتی است که طی حدود 10 سال گذشته انجام داده و طی ده سال آینده نیز انجام خواهند داد. اما این ماجرا یک آغاز دارد که در این روزها کمتر به آن اشاره میشود. نقطه آغاز این است که انقلاب اسلامی در طول 40 سال گذشته و به خصوص در دهه اخیر برای اصلاح نقشه منطقه و مدلیزه کردن منافع ملتها اقدامات بزرگی را انجام داده است. الان که به منطقه نگاه میکنیم میبینیم که این منطقه دیگر آن منطقه دهه 1350 نیست بخش عظیمی از آن در این دوره اگرچه با جنگهای تحمیلی مواجه گردیدهاند اما در عین حال از سیطره غرب رهایی یافتهاند؛ از دریای عمان تا دریای مدیترانه اینک به قطعهای تعیینکننده تبدیل شده و آن دسته از کشورهایی که هنوز تحت سیطره کامل غرب هستند نظیر رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی را به شدت تحت فشار امنیتی قرار داده است. تردیدی نیست که رژیمهای مورد اشاره عامل جنگ، ویرانی و اختناق منطقهای هستند رژیم صهیونیستی در این 70 سال 11 بار با ملتهای مختلف منطقه جنگیده است و رژیم سعودی عامل مستقیم یا غیرمستقیم چندین جنگ در منطقه بوده است. در عین حال این نکته را نباید فراموش کرد که این دو رژیم از نفس افتادهاند و شرایط به شدت سختی را پشت سر میگذارند. هر دو رژیم علیرغم در اختیار داشتن ثروت و سلاح زیاد از سوی گروههای کوچکتری که نه سلاح آنها و نه ثروت آنها را دارند تهدید میشوند و این همان «عذاب الهون» یعنی عذاب خوارکنندهای است که با آن مواجه بوده و راه گریزی از آن ندارند.
رژیم عربستان و رژیم صهیونیستی در این میان برای رهایی از وضعیت خوارکننده خود به دولتهایی چشم دوختهاند که دیروز ساعتی پس از پایان حمله سه کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه به سوریه یک عرب خطاب به بنسلمان نوشته: «اگر بن سلمان کمی از پولهایی که به ترامپ، ترزا می و مکرون داد به دزدان دریایی سومالی میداد به نتایج بهتری میرسید.»
- قوه قضائي يك گام به پيش
غلامرضا انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
انتشار متن حكم محكوميت معاون رئيس جمهور سابق به عنوان متهم رديف اول و ذيحساب و ساير هم دستانش به جرم اختلاس و تصرف غيرقانوني در وجوه و اموال دولت و اطلاع مردم از عملكرد مالي آنها در تضييع حقوق دولت و اتلاف بيت المال را بيشك مي توان مهمترين اقدام قانوني دستگاه قضا و كارنامه مثبت قضات خدوم و زحمتكش و شجاع دستگاه قضا در پايان سال 1396 ناميد. انتشار حكم قطعي محكوميت آقاي بقايي و خراساني با عناوين دولتي - معاون رئيس جمهور و سرپرست وقت نهاد رياست جمهوري و ذيحساب نهاد رياست جمهوري در فضاي مجازي يا روزنامه هاي كثيرالانتشار و حتي رسانه ملي عمل به نص قانون است و اطلاع مردم از آنچه كه در هزار توي ساختار اداري توسط مقامات ، مديران و معاونين و وزراء و هر صاحب منصب
ديگري در قالب احكامي كه آنها را محكوم يا مبرا مي سازد. ضامن سلامت نظام و پادزهر تبليغات مسموم معاندان و مخالفان نظام است كه با پراكنده كردن شايعات و بيگناه جلوه دادن مجرمان و سمپاشي عليه عناصر خدوم و زحمتكش كه در سه قوه از قواي مملكت اكثرا پاكدست و خادم هستند و بعضا خائن و خائف بوده و با توسل و تمسك به اقداماتي ، مظلوم نمايي خود را اميركبير - رابين هود - بستنشين حرم امامزادگان واجب التعظيم به ملت معرفي مي كنند رسوا خواهد كرد. حكم قطعي محكوميت آقاي بقايي صادره از شعبه 68 دادگاه تجديدنظر استان تهران هم به لحاظ مفاد قانون استنادي محكوميت و هم به لحاظ ادله و استدلال و هم به لحاظ شكلي مراتب و ملاحظاتي دارد كه بايد ساير قضات و محاكم در رسيدگي به عملكرد آنچه كه مردم به عنوان دانهدرشت ها هم به لحاظ سمت و شغل و مقام و منصب و هم به لحاظ مبلغ محكوميتهادر اين دستهبندي قرار ميدهند به آن تأسي جوييد. مراتب اين تأسي به شرح زير است:
1- انتشار حكم و متن محكوميت متهمان و صاحب منصبان دولتي و غيردولتي در جرائمي همچون ارتشاء ، اختلاس و تصرف غيرقانوني در وجوه و اموال دولت حكم آمره قانون است (1)
2- علاوه بر اين حكم آمره قانون دائمي ، قانون برنامه پنجم در فصل حقوق قضائي مردم حق آگاهي و اطلاع عموم را از احكامي كه
صاحب منصبان دولتي و مقامات و مديران را محكوم يا مبرا ميسازد را به رسميت شناخته بود(2) هر چند اين حق در قانون برنامه ششم تنفيذ نشد و مغفول ماند اما در قانون دائمي مجازاتهاي اسلامي و اصلاحيه سال 92 آن مقنن همچنان مردم را محق به آگاهي از متن احكام قضائي آنجايي كه حقوق عامه مردم و صاحبان اصلي بيت المال مطرح است، مي داند. و از باب تصريح اين حق مبني بر درج انتشار متن حكم براي اطلاع عموم توسط قضات پرونده بايد از دستگاه قضائي تشكر كرد.
3- هر شهروند ايران اسلامي كه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد با بازخواني متن حكم منتشره و دلايل و استدلال متهمان و محتسب با اندكي تامل مي داند خود را در موقعيت داوري بنشاند كه حق با كيست؟
4- بازخواني متن حكم محكوميت صادره از سوي شعبه تجديدنظر كه پس از شنيدن و لحاظ مراتب مطروحه در لوايح دفاعي محكومان و استماع دفاع وكلاي آنها راي دادگاه بدوي را با تعديل مواردي و تاييد موارد ديگر به قطعيت رسانده است آن را به مثابه يك دوره آموزشي در حوزه مالي و محاسباتي و در حوزه حقوق عمومي مي توان تلقي كرد.
5- تحليل هر يك از جرائم قطعيت يافته در راي صادره مي تواند مايه عبرت ساير صاحبمنصبان دولتي كه دستي در بيتالمال دارند باشد و به موضوعات مطروحه در ماليه عمومي، مفهوم و معنايي غير از آنچه كه مصطلح است، بدهد. براي نمونه مي توان به اختلاس 30 ميليارد ريالي از صندوق قرضالحسنه نهاد رياست جمهوري اشاره كرد و تفكيك معناي تسويه از معناي تصفيه را در راي عينا مشاهده كرد.
6- تسويه يعني مساوي قرار دادن دو سرفصل حسابداري كه يكي بدهكار و ديگري بستانكار است از هر طريق، اما تصفيه يعني مفاصاي نقدي مبلغ بستانكار توسط طرف بدهكار بدين معنا كه وقتي يك شخص عادي يا صاحب منصب از صندوقي وام مي گيرد بدهكار آن صندوق مي گردد و با تاديه اقساط بابت هر قسط بدهياش تصفيه
مي شود، اما اگر اين وسط يكي آمد و بدهي بدهكار را با استفاده از منابع مالي ديگري تحت عنوان ديگري مثل كمك يا پاداش در وجه بستانكار پرداخت كرد اين ديگر رويداد مالي كه به آن تصفيه گفته شود نيست بلكه تسويه است كه از محلي غير از منابع بدهكار يا بهتر بگويم نه از جيب بدهكار بلكه از جيب غير كه در ما نحن فيه اعتبارات نهاد رياست جمهوري بوده مساوي سازي شده يا مي شود و اين تصفيه قانوني تلقي نميشود و غيرقانوني است.
7- صغرا و كبراي دفاعيه محكومان و وكلاي مدافع آنها به اين مهم كه اصلي از اصول و مباني مالي محاسباتي است توجه ندارند و خوشبختانه توجيهات آنها را مرجع قضائي نپذيرفته و آنها را محق بر اين ندانسته كه وام را فلاني بگيرد و اقساط آن را نپردازد و بهماني از بودجه
و بيت المال بپردازد.
8- در خصوص محكوميت مبالغ ارزي 590000 دلاري و 3 ميليون و اندي يورويي هم دلايل محكومان و هم لوايح دفاعي وكلاي مدافع نتوانست دادگاه را قانع كند بالاخره بر سر اين وجوه چه بلايي سرش آمده فرار به جلو و عدم پذيرش مسئوليت اين رويداد مالي توسط آقاي بقايي بسيار كودكانه بود . چرا كه مسئوليت تبديل ريال به عنوان هر وجه نقد يا شبهنقد يا در حكم وجه نقد و دريافت و پرداخت آن در مسئوليت دو نفر اصلي در اين رويداد مالي است. اول، رئيس دستگاه و دوم ذيحساب دستگاه . رئيس دستگاه در نهاد رياست جمهوري ، سرپرست نهاد به عنوان يك طرف از امضاي چكها و اوراق بهادار و اسناد هزينه و صورتهاي مالي است و طرف دوم، ذيحساب مي باشد مانده هر اعتباري پس از پايان سال چه به صورت نقد يا شبه نقد به صورت ارز يا سكه يا كارت هديه يا وجوه در حكم وجه نقدي مثل بن غيرنقدي يا حواله كت و شلوار ميليوني مارك دار مشهور بايد به حكم مواد 63 و 64 قانون محاسبات به حساب خزانه عودت شود.راي صادره ميگويد برگشت نشده محكومان با فلسفه باقي و داستانپردازي از اين تخلف با وصف مجرمانه عبور كرده و وكلاي مدافع آنها بر اين
عبور و مرور و نظارت نمودهاند.
9-با توجه به تحريمهاي فلجكننده و مشكل جابهجايي پول در خارج از كشور، انتقال و جابهجايي ارز به صورت چمداني تنها راه ممكن در دوره قبل از برجام بوده و مسئله 3 ميليون يورويي هم از اين قاعده مستثنا نبوده و همانگونه كه در ايام حج شاهديم، انتقال چمداني ارز راهكار عملي براي انجام تعهدات و ارائه خدمات بوده و هست و حتي امروز هم كه 2 سال از اجراي برجام مي گذرد به گفته وزير امور خارجه ما حتي قادر به افتتاح يك حساب ارزي در لندن هم نيستيم. اما اين عدم توان مانع از آن نيست كه در داخل هم نتوانيم امانتدار يك چمدان ارز باشيم و محكومان اين پرونده به گواهي مدارك و متن حكم صادره در اين امانتداري صادق نبودند و در آن تصرف غيرقانوني نمودهاند و با صغرا و كبرا چيدن مي خواهند از زير بار مسئوليت آن شانه خالي كنند.
10-هم در لوايح دفاعي وكلاي مدافع و هم در دفاعيات متهمان مكرراً اشاره شده كه وظيفه تطبيق مقررات با پرداخت بر عهده ذيحساب بوده نه رئيس دستگاه و با پيش گرفتن براي پس نيفتادن عنوان كردهاند كه اگر رويدادها ، انجام شده خلاف قانون بوده چرا ذيحساب به ماده 91 عمل نكرده است پاسخ اين ادعا روشن است. ذيحساب ، ذيحسابي كه قانون ميگويد نبوده و به عنوان كارمند دستگاه و تحت امر دستگاه عمل ميكرده و اگر ذيحساب واقعي بود و جلوي اولين پرداخت خلاف را ميگرفت عذرش را خواسته بودند.
11- قانون محاسبات مي گويد : ذيحساب به حكم وزارت امور اقتصادي و دارايي بر اين سمت منصوب مي شود. (3) در بادي امر به نظر مي رسد اين مامور بايد كارمند وزارت امور اقتصادي و دارايي باشد. همانگونه كه اكثر ذيحسابان هستند اما اين ذيحساب كارمند ديوان محاسبات بوده نه وزارت دارايي و پيش از آنكه واجد صلاحيتهاي ذيحسابي مطمح نظر وزارت دارايي باشد، از سوي نهاد رياست جمهوري گزينش شده و انتخاب گرديده است. نيم نگاهي به حكم انتصاب و اصلاح و ارتقاي سمتش برابر حكم كارگزيني صادره در نهاد رياست جمهوري امتيازاتي در حد حدود مقامات به او داده شده بود.
12- ذيحسابي خود به تنهايي يك شغل است. وقتي به او سمت مشاور هم داده ميشود يعني مي شود دوشغله چون اين دو سمت با هم قابل جمع نيستند. چنين ذيحساب دوشغلهاي طبق قانون منفصل از خدمت شناخته مي شود (4) و آن مقامي كه به وي چنين سمتي را داده خود قانونا منفصل از خدمت است(5) آيا چنين ذيحسابي قدرت اعمال ماده 91 قانون محاسبات را دارد كه وكلاي مدافع و محكومان بر اين ماده در دفاعيات خود تمسك جستهاند؟
13- ختم كلام . آنقدر كه متهمان و وكلاي متهم روي ماده 91 قانون محاسبات مانور دادند يك كلام در مورد ماده 97 قانون محاسبات سخن نگفتند آنقدر كه براي فرافكني روي ماده 91 متمركز شدند به ماده 53 قانون محاسبات اشاره نكردند. در ماده 97 ذيحسابان موظفند صورت مجلس تحويل و تحول بين خود و ذيحساب قبلي و بعدي را تنظيم و كليه اقلام نقد و شبه نقد و در حكم وجه نقد مثل تنخواهگردانها ، موجودي هاي بانك و پيشپرداختها و علي الحسابها را تحويل ذيحساب بعدي بدهند. آيا ذيحساب محكوميت يافته نهاد رياست جمهوري صورت مجلس تحويل و تحول بين خود و ذيحساب دولت هشتم را تنظيم كرده بود؟ با پايان دولت دهم صورت مجلس ماده 97 موضوع تحويل و تحول بين خود و ذيحساب دولت يازدهم را چطور؟ در رد فرافكني وكلاي مدافع متهمان در باب مسئوليت سرپرست نهاد همين بس كه بدانيم قانونگذار در ماده 53 قانون محاسبات مسئوليت تشخيص و تعهد و تسجيل خرج را بر عهده رئيس دستگاه و مسئوليت تامين و تطبيق مقررات با هزينه را قبل از پرداخت بر عهده ذيحساب نهاده و معاون رئيس جمهور يا سرپرست نهاد رئيس دستگاه و بالاترين مقام مسئول موضوع ماده 53قانون محاسبات در اين رويدادهاي مالي بوده است با رجوع به تعريف تشخيص و تعهد و تسجيل مراحل انجام خرج منتهي به پرداخت در قانون محاسبات مي توان به اين مهم رسيد كه ميزان تخلفات منتهي به تصرف غيرقانوني در وجوه اموال دولت در اين پرونده بيش از اين مبالغ بوده و راي قطعي صادره فقط برگي از يك دفتر قطور است.
نظر شما