پروانه سلحشوري در ستون سرمقاله اعتماد با تيتر« لزوم رفتار محترمانه»نوشت:
من منتقد رفتارها و برخوردهاي خشن با دختران و زنان هستم و به نظرم اينگونه برخوردها باعث نميشود كه زنان به حجاب روي بياورند. به عبارت دگير اين رفتارها ديني نيست. اسلام دين رحمت است و به مسلمانان امر نشده تا با مردم خشونتآميز برخورد كنند. البته بايد اين موضوع را بررسي كرد و از وزير كشور هم تشكر ميكنيم كه سريعا دستور پيگيري صادر دادند و البته ما نيز در مجلس پيگير ماجرا هستيم. ابتدا بايد ببينيم وزارت كشور چه اقدامي در اين خصوص انجام ميدهد متعاقب آن ما نيز نظارت و نتايج بررسيهاي وزارت كشور را پس از پيگيري به اطلاع مردم ميرسانيم.
گفتني است كه راهحل رفع خشونت عليه زنان در جامعه، در لايحه امنيت خشونت در فضاي عمومي نيز تعريف شده است. اين رفتارها خشونت در فضاي عمومي هستند و اگر در اين لايحه هم موضوع خشونت عليه زنان ديده نشده باشد، ميتوانيم بازنگري كنيم در اين قانون به آن اشاره كنيم و قانونا اعلام كنيم كه كسي حق اعمال خشونت نسبت به زنان و دختران را ندارد. با اين اوصاف فكر نميكنم كه افراد جامعه ما شايسته برخورد به اين شكل كه در اين فيلم بخصوص ديده ميشود، باشند. بايد با افراد جامعه اعم از زن و مرد، كودك و حتي با حيوانات با احترام رفتار كنيم. ما حق آزار و اذيت نداريم. در حال حاضر ضرورت تصويب قانون و الزام ماموران پليس به نصب دوربين براي حمايت و حفاظت از حقوق شهروندان و حتي متهمان و مجرمان بيش از هر زماني احساس ميشود. ما ميبينيم دادستان تهران، شهردار پايتخت را به سبب اينكه در برنامه نمايشي يك سري دختر بچه حضور پيدا كرده و هيچ اتفاق خاصي هم نيفتاده، هيچ شؤوناتي هم زير پا گذاشته نشده، بلافاصله ساعت ١٠ و ١١ شب فرا ميخواند. از طرف ديگر، ميبينيم كه در پي برگزاري مراسمي در يك مجتمع تجاري در مشهد و به فاصله يك روز پس از وقوع آن روز پنجشنبه، بلافاصله مديركل ارشاد از كار بركنار ميشود. پس شما ميبينيد برخوردهاي سلبي اينچنيني خيلي سريع و فوري صورت ميگيرد ولي در مقابله با خشونت روا شده با مردم، ميبينيم كه روند برخورد كاملا تغيير ميكند. گويي وقتي به مردم ظلم شود برخورد مناسبي با آن صورت نميگيرد. ما وزير كشور را ديديم كه گفت برخورد ميكند و خانم دكتر ابتكار هم گفت پيگيراين ماجرا هستند. ما نمايندگان هم گفتيم پيگيري ميكنيم. ما واقعا از وزير كشور و نيروي انتظامي انتظار داشتيم كه بلافاصله اقدامي صورت دهند. اما الان معلوم نيست چه سياستي براي مواجهه با اين ماجرا در پيش گرفته شده و چه بسا مدل برخورد برعكس شده باشد زيرا صحبتهاي جديدي مطرح شده است. حالا براي تبرئه كردن فردي كه اين كار را كرده موارد ديگري مطرح شده است. چيزي كه براي من نگرانكننده است و واقعا جاي تاسف دارد، اينكه چه اصراري توسط بعضيها وجود دارد كه در مقابله با جامعه مدني حرف بزنند ؟ بايد به اين نكته توجه كنيم كه در بسياري موارد مردم براي آنكه نارضايتي خود را نشان دهند دست به حركاتي ميزنند تا فرد معترض به خود را عصباني كنند. متاسفانه به جاي اينكه سعي كنيم از آجرها و قطعات ديوار بلند بياعتمادي كه دارد ايجاد ميشود كم كنيم، روز به روز به اين قطعات، اضافه ميكنيم، به گونهاي كه كساني كه مسووليت دارند، حتي اگر بخواهند بپذيرند يا نپذيرند، در يك طرف قرار گرفتهاند و مردم در طرف ديگر. نشانههايش را اين روزها در اصفهان و ورزنه، در كازرون و خيلي نقاط ديگر ميبينيم.
بايد توجه داشته باشيم كه سالهاست فشارهايي بر مردم وجود داشته است و اينها مقاومتي مدني است. فكر ميكنم بايد بيش از گذشته به حريم مردم احترام گذاشته شود و وقتي دولت شعار حقوق شهروندي سر ميدهد بايد بيشتر آن را مورد توجه قرار دهد. اگر ميتوانيد پاس بداريد بگوييد، اگر به هر دليلي نميتوانيد، صادقانه بگوييد چه كساني نميگذارند و مردم در مواجهه با نقض حقوق شهروندي بايد به كجا مراجعه كنند؟ اين را از سر دلسوزي براي جامعهمان ميگويم؛ اين روزها ميزان نارضايتي خيلي زياد است و نبايد به آنها با رفتاري مشابه آنچه در اين فيلم ديده شد، دامن زد.
- ما هم از مردم میترسیم
احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله شرق نوشت:
آنچه امروز درباره آن کمتر سخن به میان میآید، نقش «ما» -مردم- در وضعیت بهوجودآمده سیاسی است. اصولگرایان در مواجهه با مردم صراحت بیشتری دارند. آنان برای خود نقش هدایتگری قائلاند، نقشی که به واسطه حضورشان در جایگاه قدرت بهدست آوردهاند. همین جایگاه برتر و بالاتر در دستگاه دولت یا نهادهای رسمی، به اصولگرایان این باور را بخشیده که بیش از مردم به «حقیقت» دسترسی دارند و صلاح مردم را بیش از آنان میدانند، پس بهتر است مردم به مسائل روزمره زندگی خود بپردازند. اصولگرایان برای اینکه این نقش هدایتگری را خوب ایفا کنند تا بتوانند در موقع لزوم مردم را به صحنه فرابخوانند و از توان آنان استفاده کنند، باید قابلیت منقادسازی آنان را داشته باشند. اصولگرایان سالها از طریق ایدئولوژیککردن مسائل سیاسی به این مهم دست یافتهاند و اگر امروز شکست خوردهاند و گفتمان آنان دیگر اثر ندارد، نه به دلیل عدم حضورشان در قدرت، بلکه ازآنروست که آنان دیگر توان منقادسازی مردم را از دست دادهاند؛ وگرنه کسی نیست به این نکته معترف نباشد که اصولگرایان هنوز در بدنه دولت و نهادهای رسمی، یعنی در «قدرت» حضور جدی دارند و آنچه آنان را به لایههای زیرین قدرت رانده، نه توان اصلاحطلبان است و نه دولت روحانی، بلکه ناتوانی آنان در منقادسازی مردم است.
فراموش نشود که وضعیت موجود ماحصل نقش هدایتگری اصولگرایان و پذیرش این نقش از سوی مردم است، هر دو در شرایط نابسامان موجود همداستاناند.
اگرچه به نظر میرسد این رابطه از سمت اصولگرایان یکسویه بوده است؛ یعنی اصولگرایان فرمانده و مردم فرمانبر بودهاند. ثمره آن در جامعه سیاسی اما نمایانگر یک رابطه کاملا دوسویه است. اصلاحطلبان خاصه تحلیلگران آنها تلاش میکنند این رابطه را یکسویه نشان دهند؛ زیرا نمیخواهند مردم را مورد سرزنش یا عتاب قرار دهند و بیش از آنکه به کالبدشکافی وضعیت موجود از دو منظر و دو سویه بپردازند، همواره به یک جانب آن یعنی به نقد هدایتگری اصولگرایان دست میزنند و دور از انتظار نیست که احمدینژاد در آوار این نقدها سهم بسزایی داشته باشد. باز هم دور از انتظار نیست که در اکثر نقدهای چند سال گذشته اصلاحطلبان و تحلیلگران رسانهای آنان، بیش از آنکه این رابطه دووجهی قدرت و مردم، مورد نقد قرار گیرد، صرفا دولتهای گذشته خاصه دولت احمدینژاد مورد نقد قرار گرفتهاند. در انبوه این نقدها خواسته یا ناخواسته چیزی از نظرها پنهان میماند و آن چیز شاید مردمیاند از جنس دیگر، که از مسائل سیاسی و اقتصادی توأمان سخن میگویند. اصلاحطلبان نقش هدایتگری برای خود قائل نیستند. گفتمان آنان مشارکت حداکثری در ساختارهای تعریف و تعیینشده است. ازاینروست که آنان بیش از هرچیز از مردم حرف میزنند. اما این مردم، مردمی در راه، یا مردمی از جنس دیگر نیستند. این مردم همان مردمی هستند که اصولگرایان از آنان دَم میزنند. پس اصلاحطلبان همان مردمی را خطاب قرار میدهند که اصولگرایان با آنها سروکار دارند. مردمی که حامی اصلاحطلبان یا اصولگرایان هستند و در محدوده این دو جناح به سیاستورزی میپردازند. از این منظر گفتمان اصلاحطلبی تفاوت اندکی با اصولگرایی موجود در ساختار سیاسی کشور دارد. آنچه این روزها اصلاحطلبان را با مشکلی جدی روبهرو کرده است، عیانشدن این نزدیکی ناخواسته با اصولگرایان در مواجهه با مردم است، مردمی که اصولگرایان و اصلاحطلبان با کردارها و رفتارهای سیاسی خود به آنان تعین بخشیدهاند. رابطه مردم و دولت رابطه درهمتنیده و پیچیدهای است. این رابطه فرایندی است از تکنیکهای عقلانی و کارایی این تکنیکها نتیجه آمیزش ظریف «تکنولوژی قدرت» و «تکنولوژی خود» است؛ مردمی برساخته دولت و جریانهای سیاسی. از این منظر است که اصلاحطلبان درصدد ستایش حداکثری این مردم نیستند، اما به نقد جدی آنان نیز نمیپردازند. مردمی که در قاعده و قانون چهار دهه مشارکت سیاسی بالیدهاند. این نیاز به مردم، اصلاحطلبان را واداشته تا همچون اصولگرایان این رابطه را یکسویه ببینند و در مورد تحولات اجتماعی نوظهور و مردمی که از تعارضات اجتماعی خلق میشوند، دست به عصا راه بروند و محافظهکارانه برخورد کنند.
نتیجه این رویکرد ترس از مردمی است که قرار است پای صندوقهای رأی بیایند و به یکی از جناحهای سیاسی کشور پاسخ مثبت بدهند. در این فرایند اصلاحطلبان و اصولگرایان هریک که بر سر کار بیایند، گناه را بر گردن دولت قبل خواهند انداخت و چندان دور از انتظار نیست که احمدینژاد در مظان همه اتهامها قرار داشته باشند، چون او همه چیزهای بد را یکجا دارد. ناگفته نماند هرگونه نقد احمدینژاد در شرایط کنونی حامل نوعی رویکرد ارتجاعی است برای پنهانکردن مشکلات لاینحل اقتصادی و اجتماعی. این مشکلات قابل حل نیستند، مگر با اعتنا به مطالبات مردمی که خارج از ساختارهای سیاسی تعریفشده پا به عرصه سیاست گذاشتهاند. مردمی که میخواهند حضورشان در سیاست بر وضعیت موجود اثر بگذارد. اینان مردمیاند که بیش از آنکه وامدار سیطره مردم بر دولت یا دولت بر مردم باشند، وامدار تضادهای طبقاتی و کنشهای اجتماعیاند و از آنجا سر بر آوردهاند. این مردم پا به عرصه سیاست داخلی ایران گذاشتهاند. مردمی که اصلاحطلبان و اصولگرایان فکری برای منقادسازی آنان نداشتهاند. شاید از همینجاست که نوعی بازگشت ارتجاعی در کردارها و گفتارهای سیاسی اصلاحطلبان دیده میشود. آنان بیش از هرچیز دلبسته مردمیاند که همصدا و همدل با ایدههای آنان هستند. ازاینرو کمتر به این طیف میپردازند و تلاش میکنند، سخنی به میان نیاورند که موجب رنجششان را فراهم کند. در سطحی کلانتر آنان از مردمی سخن میگویند که بهطورکلی با آنان اشتراکمنافع دارند و اصلاحطلبان از اینکه آنان را از دست بدهند بیمناکاند. آنچه بیش از هرچیز به تعلیق سیاست داخلی و لغزندگی آن دامن زده است، ظهور «ما نیز مردمی هستیم» است که هیچکدام از طیفهای سیاسی برای منقادسازی آنان برنامهای نداشته و در معادلات سیاسی خود جایی برای آنان تعریف نکردهاند و بعید است دیگر توان این کار را داشته باشند.
- نفوذیها را میتوان شناخت
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
۱- پنج دهه قبل، ژان پل سارتر، فیلسوف منتقد فرانسوی درباره چگونگی نفوذ غرب در کشورهای جهان سومی نوشته بود؛
«ما رؤساي قبايل، خانزادهها، پولدارها و گردنكلفتهاي آفريقا و آسيا را ميآورديم چند روزي در آمستردام، لندن، نروژ، بلژيك و پاريس ميچرخانديم، لباسهايشان عوض ميشد... روابط اجتماعي تازهاي ياد ميگرفتند و... آرزوي اروپايي شدن را در دلهايشان به وجود ميآورديم. بعد اينها را به كشورهاي خود پس ميفرستاديم. كدام كشورها؟ كشورهايي كه درِ آنها براي هميشه به روي ما بسته بود، ما در آنها راه نداشتيم، ما نجس بوديم، ما دشمن بوديم. روشنفكرهايي كه درست كرده بوديم، فرستاديم به كشورهايشان، بعد از آمستردام، از بلژيك و از پاريس فرياد ميزديم برادري، انسانيت، بعد ميديديم پژواك صوت ما از نقاط دور دست از دهان همين روشنفكرها- عين سوراخ آب انبار- پس ميآيد. هر وقت ساكت ميشديم آن سوراخها هم ساكت بودند، هر وقت حرف ميزديم، انعكاس وفادارانه و درست صوت خودمان را از حلقومهايي كه ساخته بوديم، ميشنيديم. مطمئن شده بوديم كه اين روشنفكران هرگز كوچكترين حرفي براي زدن بجز آنچه در دهانشان میگذاشتيم ندارند بلكه حتي حق حرف زدن را از مردم خودشان هم گرفتهاند.»
آنچه ژان پل سارتر درباره نفوذ میگوید مربوط به چند دهه قبل است که نمونههای آن را در میان شخصیتهای موسوم به «منورالفکرها» در دوره قاجار و روشنفکرنمایان دوران پهلوی شاهد بودهایم، این روزها اگرچه هنوز هم شاهد حضور شماری از همان غربباوران خودباخته در برخی از مراکز تصمیمساز و آموزشی و رسانههای کشورمان هستیم، اما دوران آنگونه نفوذها سپری شده است و امروزه نفوذ دشمن در بستری به مراتب پیچیدهتر و با ابعادی متفاوتتر از انواع قبلی صورت میپذیرد که با اهمیتترین و خطرناکترین نوع آن «نفوذ در ساختار نظام» است. کسانی که برای نفوذ در ساختار نظام ماموریت یافتهاند در عین حال که ماموریت آنان از همه انواع نفوذ خطرناکتر است ولی شناسایی آنها نیز آسانتر است. چگونه؟
۲- نفوذیهایی که ماموریتهای خرابکاری و ترور و انفجار دارند، به شدت مراقبند تا هیچگونه نشانهای که بتواند هویت واقعی آنها را فاش کند، از خود باقی نگذارند. کشمیری و کلاهی و ناخدا افضلی بیشترین همخوانی با نظام و اسلام را از خود بروز میدادند. ناخدا افضلی، عضو شاخه نظامی حزب توده که تا جایگاه فرماندهی نیروی دریايي جمهوری اسلامی-آنهم در دوران جنگ- نفوذ کرده بود، شبهایی که در قرارگاه فرماندهی حضور داشت، نیمههای شب برمیخاست و نماز شب میخواند! و البته بااشاره پا و یا سرفه و عطسه سعی میکرد دیگران را متوجه کند که برای نماز شب برخاسته است! و یا کشمیری دو خودکار در جیب پیراهن میگذاشت و به هر بهانهای برای این و آن توضیح میداد که یکی از آنها شخصی و دیگری بیتالمال است! چه تقوایی؟! و البته کسی هم شک نکرد که وقتی قیمت یک عدد خودکار فقط یک تومان بود چرا از همان خودکار شخصی برای امور اداری استفاده نمیکرد؟!
اما کسانی که ماموریتشان نفوذ در ساختار نظام است، دستورکار دیگری دارند، آنها برای انفجار و ترور و خرابکاری فیزیکی به کار گرفته نشدهاند. ماموریت آنها ارائه تحلیلها و اطلاعات غلط به مسئولان با هدف تغییر محاسبات آنان و در نهایت اتخاذ تصمیمهای ویرانگر و خسارتآفرین است. به همین علت است که نفوذیهای ساختاری نمیتوانند مانند نفوذیهای انفجاری، هیچگونه نشانهای از ماموریت خود بروز ندهند. آنها باید دیدگاهی را که کانون نفوذ دیکته کرده است به مسئولان تصمیمساز و تصمیمگیرنده بقبولانند و محاسبات آنان را با خواست و منافع دشمن همسو کنند. این طیف از نفوذیها دقیقا از همین نقطه آسیبپذیر بوده و قابل شناسایی هستند. بخوانید!
۳- بدیهی است دیدگاهها و نظرات کسانی که برای نفوذ در ساختار نظام و تغییر محاسبات مسئولان ماموریت یافتهاند، با خط ترسیم شده و نقشه راه انقلاب زاویه خواهد داشت چرا که اگر زاویهای نداشت، دشمن نیازی به تغییر آن نمیدید! بنابراین مقایسه میان نظرات ارائه شده آنان با خط اصلی اسلام و انقلاب به وضوح میتواند زاویه انحراف آنها را نشان بدهد. در این حالت دو احتمال وجود دارد اول آنکه این زاویه و تفاوت دیدگاه، ناشی از کجفهمی و کمدانی است! و دوم اینکه غرض و مرضی در میان است و البته در هر دو حالت، حضور این افراد در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیرنده فاجعهآفرین خواهد بود.
۴- اکنون وقت آن است که به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار کارکنان وزارت اطلاعات یعنی همان سربازان گمنام امام زمان- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- مراجعه کنیم. حضرت آقا در بخشی از سخنان آن روز خود (چهارشنبه ۲۹ فروردین ماه) با تاکید بر اینکه؛ «چارچوب سیاستهای نظام جمهوری اسلامی را امام(ره) مشخص کرده و این چارچوب براساس وصیتنامه و فرمایشات ایشان شکل گرفته است»، همه اجزای وزارت اطلاعات را به مطالعه دقیق وصیتنامه و فرمایشات امام(ره) توصیه کرده و میفرمایند:«باید همه بخشها و بدنه وزارت با مبانی و اصول انقلاب کاملاً آشنا باشند»چرا؟ برای اینکه اگر مسئولان و کارکنان وزارت اطلاعات و همه مسئولان و مدیران دیگری که در جایگاه تصمیمسازی و تصمیمگیری هستند، از نقشه راه و خط اصلی نظام که در بیانات حضرت امام(ره)و وصیتنامه ایشان و نیز در بیانات رهبر معظم انقلاب آمده است بیخبر باشند چگونه میتوانند حرکت زاویهدار نفوذیها را کشف کرده و به مقابله با آن برخیزند؟! و چه تضمینی هست که آنها نیز به گونهای ناخودآگاه در دام نفوذیها گرفتار نشوند؟!
۵- نمونههایی از این فرمول برای شناخت نفوذیها را میتوان در آموزههای اسلامی به وضوح دید؛
در کلام خدا خطاب به پیامبر اعظم(ص) آمده است که؛
وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَالله يَعْلَمُ اعمالکم- «اگر بخواهیم آنان را (که در دلهایشان بیماری است) به تو معرفی میکردیم تا آنها را از چهرههایشان بشناسی، هرچند که میتوانی آنان را از نوع سخنانشان بشناسی» آیه ۳۰ سوره محمد(ص). بدیهی است که منظور از «طرز سخنانشان»، تفاوت آن با خط اصلی و نقشه راه تعریف شده است.
درباره منافقین میفرماید «هنگامی که به آنان گفته میشود در زمین فساد نکنید، میگویند؛ ما اصلاحکنندهایم».
و سؤال این است که مگر منافقان هویت واقعی خود را پنهان نمیکنند؟ بنابراین، کسانی که به آنها هشدار میدهند «در زمین فساد نکنید»، چه کسانی هستند؟ به یقین کسانی که نقشه راه را میشناسند و فساد پنهانشده در پوشش اصلاح را تشخیص میدهند.
در حکمت ۲۶ نهجالبلاغه از قول حضرت امیرالمومنین علیهالسلام آمده است که: هیچکس چیزی را پنهان نمیکند مگر اینکه در سخنان بیاندیشه و در صفحه چهرهاش آشکار میشود. و...
۶- حالا میتوانیم کلاه خود را قاضی کنیم و با به کارگیری فرمول یاد شده ببینیم چه تعداد از نفوذیهایی که با ارائه تحلیلها و اطلاعات غلط به مسئولان کشورمان فاجعه آفریدهاند، قابل شناسایی بودهاند که در شناخت آنها کوتاهی شده است؟! نفوذیهای خزیده در تیم هستهای که با جلب اعتماد تیم، کلاه گشاد برجام را بر سر ملت نهادهاند، جاسوسانی که در پوشش محیطزیست گرای موشکها را به دشمن میدادند و همزمان در پی نابودی کشاورزی کشورمان بودند، نفوذیهایی که بازار ارز را به اغتشاش کشیدند، کسانی که این روزها در پوشش خیرخواهی! نسخه حذف برنامه موشکی ایران و سرازیر شدن تروریستها به این کشور را میپیچند و... قابل شناسایی نبوده و نیستند؟! هماکنون کشورهای اروپایی به بهانه مضحک و احمقانه پیشگیری از خروج آمریکا از برجام-که هرگز خارج نمیشود- به دنبال وضع تحریمهای تازه علیه ایران هستند و صدای هیچکس هم به اعتراض و تهدید اروپاییها بلند نمیشود! چه کسانی با تحلیلهای غلط و دیکتهشده خود این سکوت خسارتآفرین را به مسئولان قالب کردهاند؟! و...
۷- و بالاخره، این نکته نیز گفتنی است که نفوذیها الزاما از آن سوی مرزها نمیآیند و به زبان بیگانه سخن نمیگویند که اگر چنین بود خیلی زودتر شناخته میشدند. ماموریت نفوذ به ساختار و تغییر محاسبات مسئولان بر عهده کسانی گذارده میشود که اولا؛ سابقه مسئولیت شناختهشده در نظام داشته باشند و ثانیا؛ به هر علت، از جمله آلودگی به چرب و شیرین دنیا، زندگی اشرافی، قدرتطلبی و... با نظام فاصله گرفته باشند. این گونه افراد آمادگی لازم برای شکار شدن از سوی دشمن را دارند! و اگر شکار شوند، به علت حضور در مسئولیتهای نظام، تابلوی خودی در دستشان است ولی از آنجا که شکار شدهاند، شناسنامه دشمن را در جیب دارند. خدای مهربان بر درجات امام راحل(ره)بیفزاید که میفرمودند؛ میزان حال فعلی افراد است و... این رشته سر دراز دارد!
نظر شما