آنها در حال تربيت نسل فردا هستند، ميتوانند در انتخاب رشته، شكلگيري شخصيت و... نوجوانان امروز و بزرگسالان فردا تأثير بگذارند؛ اين را هم ميدانيم.
با اينهمه آيا حاضريم معلم باشيم؟ از چند نوجوان ميخواهيم كه صادقانه فكر كنند و بنويسند كه اگر معلم باشند چهطور معلمهايي خواهند بود؟
- مثل داور فوتبال...
اگر من معلم بودم سعي ميکردم خودم را جاي بچهها بگذارم. مثلاً بعضي وقتها که خسته ميشوند من از درسدادن دست بکشم و سر مسائلي که واقعاً نيازي به تنبيه و دادکشيدن و... نيست خودم را كنترل كنم.
اگر معلم باشم بين دانشآموزانم فرق نميگذارم. اگر كسي يك پروژه را خوب انجام داد، تشويقش ميکنم، نه اينکه او را سرکوب کنم که چرا جلوتر از من حركت كردي و پيش رفتي...
معلمي اگرچه کار سختي است ولي ميشود آسانش کرد و با انرژي مثبت کار را پيش برد و سختيهايش را تحمل کرد. بايد مراقب سوءتفاهمها بود. مثلاً يكبار يكي از بچهها داشت حرف ميزد و معلم داشت او را دعوا ميکرد. من هم به پيروي از معلم و از جايي كه با آن دوستم شوخي داشتم رو به آن دانشآموز دستم را به نشانهي سكوت نشان دادم.
يك دفعه معلم مجبورم کرد که بلند شوم و پشت به بچهها و رو به تخته بايستم. اول چون ميدانستم اشتباهي نداشتم با خنده پشتم را به بچهها کردم. اما بعد خيلي غرورم شکست. بعد از تقريباً چهل و پنج دقيقه پايم درد گرفت، رفتم پيش معلم تا ببينم چرا با اينكه هميشه سر کلاسش ساكت بودم، با من اينطور برخورد كرده است.
معلم به من گفت که تو با اشارهي دستت به من گفتي ساكت يعني...
خلاصه که سوءتفاهمي پيش آمده و باعث شده بود من مؤاخذه و تنبيه شوم. البته اين معلم، هميشه بين دانشآموزان فرق ميگذارد و ملاكش هم فقط درس يا انضباط نيست...
من اگر معلم باشم، بين دانشآموزانم فرق نميگذارم و سعي ميكنم مثل داور فوتبال با دقت به ماجراها نگاه كنم و بعد تصميم بگيرم.
هستي عبدالحسيني، 16ساله
- شرط اول: علاقه
راستش من قبلاً خيلي به اين موضوع فکر کرده بودم. اصلاً اگر مشکلي پيش نيايد خودم هم در فکر معلمشدن هستم....
اما اگر الآن معلم باشم، چون بچههاي همسن خودم را ميشناسم مخصوصاً کلاس الآن خودم را، چند جلسهي اول كمي جدي و شايد خشن ميشوم.
البته اصلاً از اين رفتار خوشم نميآيد اما ديدم که روش موفقي است. چون خودم دانشآموزم و ميدانم اگر در اولين ملاقات، مهربان و خوشاخلاق باشم، ممكن است ديگر نتوانم كلاس را كنترل كنم!
اما ادامهي سال، صددرصد سعي ميکنم با بچهها دوست باشم. چون اگر معلم خوشاخلاق و صميمي باشد و کلاسش به اصطلاح خشک نباشد بچهها مشتاق ميشوند که هميشه سر کلاس باشند و احساس خستگي نميکنند...
معلمها نقش مهمي در زندگي ما دارند و حتي در علاقهمندكردن بچهها به مباحث گوناگون و يا حتي در بحث انتخاب رشته، دبيرها نقش اساسي دارند... خود من کلاس هفتم، عاشق رياضي شدم که تنها دليلش هم معلمم بود، اما كلاس هشتم و نهم به حدي متنفر شدم که اصلاً دلم نميخواهد سراغ مسائل رياضي بروم...
يك مطلب از پرفسور سميعي خواندم كه مطمئن نيستم خودشان گفته باشند اما برايم جالب بود که ميگفت: «من هيچوقت کل زمان کلاس را درس نميدادم. چون ميدانستم يادگيري بچهها با يکديگر متفاوت است و ممکن است خيليها خسته بشوند و ديگر وسط کلاس متوجه چيزي نشوند.
يا اگر دانشآموز يا دانشجويي با تأخير سر کلاس حاضر ميشد با او برخورد نميکردم يا امتياز منفي برايش درنظر نميگرفتم، چون ميدانستم حتي يک دقيقه هم سر کلاسم حاضر بشود برايم ارزش قائل شده...» من از اين متن خيلي خوشم آمد و فكر ميكنم بايد اين شخص و تفكر را الگو قرار داد.
در آخر ميدانيم معلمي شغل سختي است، اما اگر اين شغل مورد علاقهي ما باشد و روي آن فکر کرده باشيم و برايش برنامه داشته باشيم، باور كنيد كه ميتوانيم روي آينده و موفقيت دانشآموزان تأثير جدي بگذاريم.
حسين آرام، 17ساله
- حوصله داشته باش!
راستش من معلمشدن را دوست ندارم. يعني اصلاً بهش فکر هم نکردهام.
من آدم برونگرايي هستم، تحملم نسبتاً بالاست، اما زود رنجم و وقتي کاسهي صبرم لبريز شود به شكل بدي نارضايتيام را بروز ميدهم و اينها دقيقاً ملاکهايي هستند که امتياز منفي فرد را براي معلمشدن كلي بالا ميبرند و كسي با چنين ويژگيهايي براي معلمشدن مناسب نيست. معلم مقبول بايد فردي آرام و با تحمل بسيار بالا باشد.
اينطور هم نيست که بگويي خب، اگر سروکلهزدن با کودکان را دوست نداري ميتواني در مقطع دبيرستان درس بدهي. نه، اين درست نيست. چون هر پايهاي مشکلات خودش را دارد و كلاً بايد معلم باحوصله باشد.
عرفان ملكي، 17ساله
- دوست بچهها...
من احساس ميكنم هيچ كاري لذتبخشتر از آموزشدادن نيست، هرچند معلمي شغل سختي است. چون شما بايد افرادي را كنترل كنيد كه روحيات و اخلاق متفاوتي دارند و بايد طوري رفتار كنيد كه هم از شما حساب ببرند و هم آنقدر راحت باشند كه مشكلاتشان را با شما در ميان بگذارند و به نظرم اين كار بسيار سخت است.
من اگر معلم بودم، اول به جنبهي كلاس نگاه ميكردم؛ بعد تصميم ميگرفتم كه چگونه رفتار كنم.
اگر بچههاي كلاس باجنبه بودند با آنها مثل يك دوست بزرگتر رفتار ميكردم كه هم به حرفهايم گوش بدهند و هم با من راحت باشند. اما اگر بيجنبه بودند، رفتارم طور ديگري بود. البته به اين معنا نيست كه با آنها بد برخورد كنم، فقط زياد با بچهها راحت نميشدم.
به نظرم معلم نبايد فقط محتواي كتاب درسي را آموزش دهد، بلكه راه و رسم زندگي، آداب و معاشرت و... را هم آموزش بدهد. بههمين دليل معلمها مادر دوم ما هستند و بايد هم به آنها احترام بگذاريم و هم قدرشان را بدانيم. من اميدوارم در آينده معلم خوبي بشوم.
نگار فرهنگ، 16ساله
عكسها: محمود اعتمادي/ دوچرخه
نظر شما