برای کسانی که با تئاتر آشنا هستند، نام محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور و گروه تئاتر پرچین یادآور اجراهای ماندگار تئاتری مانند دایی وانیا، مصاحبه، شهادت خوانی قدمشاد مطرب در تهران، خروس، فنز و این کار آخری یعنی عشقه است. رحمانیان یکی از چند نویسنده نسل سوم نمایشنامهنویسی کشور است که سالهاست به صورت مستمر در عرصه تئاتر حضور دارد. مهتاب نصیرپور نیز در سالهای اخیر در کمتر نمایش یا فیلمی حضور داشته که ماندگار نباشد. بسیاری از منتقدان، حضور و همراهی این دو هنرمند در کنار یکدیگر - بهعنوان همسر و همراه - را از عوامل موفقیت هر دوی آنها در آثار نمایشی میدانند که به صحنه رفته است؛ اما هر دوی این هنرمندان راز موفقیت خود در همراهبودن را کارگروهی و شناخت متقابل میدانند.
این زوج هنرمند، یک نقطه اشتراک دیگر نیز دارند و آن هم این است که هر دو 29 آذرماه به دنیا آمدهاند. به همین بهانه، خواستیم در گفتوگویی با هر دوی این هنرمندان درباره زندگی و اجراهای مشترک صحبت کنیم.
با توجه به اینکه مهتاب نصیرپور در ابتدای این گفتوگو تمایل داشت برخلاف سایر مصاحبههای خانوادگی، بیشتر به جنبه هنری زندگی بپردازیم، تلاش شد این وجه از زندگی مورد نظر قرار گیرد.
- نکته جالبی که همیشه در آثار نمایشی به کارگردانی آقای رحمانیان وجود دارد، حضور پررنگ و بازی خانم نصیرپوردر این آثار است. به طور مثال، در نمایش فنز، نقشی که آقای پرستویی بازی میکردند با توجه به ویژگیهای نقش به طور طبیعی جذابیت بیشتری برای تماشاگر داشت اما بسیاری از تماشاگران این نمایش، بازی خانم نصیرپور در نقش نانسی را به یاد دارند؛ این در خصوص سایر آثار ایشان هم اتفاق افتاده است. کمتر نویسنده و کارگردانی در ایران سراغ داریم که با یک بازیگر بتواند به مدت طولانی موفق عمل کند.
نصیرپور: این نکته درستی است که همکاری مداوم و پیگیر در کار هنری در کشور ما تقریبا غیر ممکن است، مگر اینکه اتفاقات دیگری بیفتد؛ مثلا یک پیوند خانوادگی صورت گیرد. مثل ما که سالهاست با هم زندگی و کار میکنیم. این به معنای آن نیست که من شرایط کار با آقای رحمانیان را میدانم یا ایشان نوع کار من را میشناسند. البته این شانس برای من هست که حتی زمانی که کار تمام میشود و به منزل میرویم، بحث و سؤالاتی که درباره نقش به وجود میآید را با ایشان در میان بگذارم. بههر حال، ایشان در دسترس هستند و میتوانم بپرسم. از سوی دیگر، از نظر ذهنی به ایشان نزدیکتر هستم و نوع تفکرشان را میشناسم و شاید بهتر و سریعتر از دیگران بتوانم آن چیزی را که در ذهنشان دارند، بگیرم.
- یعنی شما میتوانید حدس بزنید ایشان در بازی از شما چه توقعی دارند؟
صیرپور: بله. کافی است آقای رحمانیان در بخشی از اجرای من رویش را برگرداند؛ متوجه میشوم که جایی در بازی من اشکال داشته است یا زمانی که پایش را تکان میدهد؛ یعنی چیزی در بازی هست که ایشان را عصبی کرده است. منظورم این است که به دلیل زمان طولانی کار و بعد زندگی من، اشارات را در رفتارهای ایشان میشناسم و سعی میکنم به کار بگیرم. طبیعی است که در طول تمرینات، با توجه به تجربه کاری که با ایشان داشتم و خیلی هم زیاد بود، هر وقت موردی پیش میآید که برای خودم هم سؤال است، با سؤال و جواب کوتاه آن را حل کرده و سعی میکنم بازیام را درست کنم. فکر میکنم این خیلی مؤثر است.
- این شناخت در اثر زندگی مشترک به دست آمده یا کار گروهی که خانم نصیرپور به آن اشاره کردند؟
رحمانیان: یک بخشی که مربوط به زندگی مشترک من و مهتاب است اما این همکاری مشترک، تنها معطوف به این 15 سال زندگی مشترک نیست؛ ما قبل از ازدواجمان هم چند کار دیگر را به صحنه برده بودیم.
- نخستین کار مشترک شما چه نمایشی بود؟
رحمانیان: تمرین نمایش «گلدانهای شکسته گلدانه» که یک بازنویسی از گلدونه خانم اسماعیل خلج بود را در دانشکده اجرا کردیم. البته این نمایش به صحنه نرفت و ما سریع برای به صحنه بردن نمایش «دایی وانیا» اقدام کردیم. این کار را بعد از 8-7 ماه تمرین و تعطیلیها و برخی مسائلی که اتفاق افتاد، بالاخره در مرداد 68 به صحنه بردیم. اولین کار اجرا شده ما دایی وانیا است. بعد از آن، این همکاری در نمایشهایی مثل «جزیره روبن» و «اطلسیهای لگدمال شده» ادامه پیدا کرد تا زمانی که بخشی از دوران کاری من مصادف شد با آن 9 سالی که ممنوع الکار بودم و اجازه کار نداشتم.
- یعنی در این مدت، کار مشترکی نداشتید؟
رحمانیان: چرا، در تئاتر ممنوع الکار بودم. ما همکاری را در تلویزیون ادامه دادیم. در آن سالها، کارگردانی مجموعه داستانی که شامل 20 داستان بود و به تئاتر برگردانده شده بود را برعهده داشتم تا زمانی که اجرای نصفه و نیمه «لباسی برای میهمانی» براساس نمایش دعوت را داشتم و از سال 76 که اجازه کار کردن پیدا کردم و تا امروز تداوم داشته است.
- نزدیک به 20 سال؟
رحمانیان: بله، یک دوره طولانی بیش از 20 سال کار و نزدیک به 15 سال زندگی مشترک، برای یک زوج هنری فرصت زیادی است تا بتوانند کارکردن با هم را تجربه کنند. البته این تنها مختص زن و شوهرها نیست. شما ببینید، زوج طهماسب و جبلی به دلیل بیش از 25 سال کار مشترک، به یک وفاق ذهنی و تفکر مشترک و درک متقابل رسیدهاند که این مقدمه همکاری فراتر از همکاری بین دو بازیگر است؛ حتی در همکاری کارگردان و بازیگر، نویسنده و کارگردان هم متجلی شده است. متاسفانه این فاکتور خوبی نیست که زن و شوهرها خوب میتوانند کار کنند؛ مثلا حمید سمندریان و هما روستا یا بهرام بیضایی و مژده شمسایی یا من و مهتاب نصیرپور.
- چرا فکر میکنید که این خوب نیست؟
رحمانیان: خود ما 10 سال است گروه تئاتر پرچین را با چنگ و دندان نگه داشتهایم که خیلی سخت بوده است. در مورد همکاری یک زوج، جنبه مثبتی هم وجود دارد و آن، اتفاقی است که در کارهای اینچنینی مثل کارهای خودم رخ میدهد. من به دلیل حضور بازیگران و از همه مهمتر مهتاب، بخش عمدهای از بار نمایشنامهنویسیام مرتفع میشود. مگر در نمایشهایی که حضور ایشان کمرنگ باشد؛ مثل نمایش «پل» که در نقشگزینی دچار مشکل میشوم. در پل، یکی دوبار نقشها جابهجا شد یا در نمایش «اسبها» اما در نمایش «مصاحبه» مطلقا این مشکل را نداشتم یا در «شهادتخوانی قدمشاد مطرب در تهران» میدانستم پرسوناژی که مینویسم با توجه به تواناییهای مهتاب، دستم باز است تا برخی مسائل را لحاظ کنم. در نمایشهایی که مهتاب بازی کرده مثل «خروس» یا «شهادت خوانی» یا «مجلسنامه» و کمتر از آن در «عشقه» این محدودیت را نداشتم. کاملا در نقشبهنقششدن و تغییر فضا از یک فضای کمدی به فضای حزنآور، آزاد هستم. این اتفاقات در هنگام نوشتن متن با توجه به اینکه میدانستم خانم نصیرپور میخواهد این نقش را بازی کند، دست من را باز میگذاشت. البته این را میتوانم برای دوستان دیگری که با من کار میکنند نیز تعمیم بدهم.
زمانی که به عنوان یک نویسنده متنی را مینویسم، همزمانی 3 مسئله بسیار مهم است؛ اینکه میدانم مهتاب به عنوان همسر و بازیگر فعال گروه هست و من به عنوان نمایشنامهنویس و به عنوان کارگردان، میتوانم چه فضایی را ایجاد کنم. ما بسیاری از میزانسنها را بهدلیل ناتوانیهای برخی دوستان، محدود میکنیم. اما در موقعیتهای اینچنینی دست من کاملا باز است. این کار یک مراوده دائمی است که نمیتوان آنها را از هم جدا و منفک کرد که چون همسر من و بازیگر گروه پرچین است، این تواناییها را دارد؛ این از تلاقی 3 نقطه نظر پیش میآید.
نصیرپور: در کنار این توضیحات، میخواستم به نکتهای اشاره کنم. در دنیا، گروه تئاتری وجود دارد به نام نان و عروسک که گروه شناخته شدهای است. دولت کانادا به این گروه، زمینی را اهدا کرد و این گروه با هم خانههایی را ساختند و مدارسی که کودکان و اعضای این گروه در آنها درس بخوانند و در کنار هم زندگی کنند. تا سالهای زیادی اینها در کنار هم زندگی میکردند و مانند اعضای یک خانواده بودند و کارهای تئاتری مشترک زیادی انجام دادند و در نقاط مختلف دنیا اجراهایی داشتند. جای تاسف است که ما نمیتوانیم چنین اتفاقی را در تئاتر خودمان داشته باشیم. میتوانیم خانواده را تعمیم بدهیم تا گروههای منسجمی داشته باشیم. مثل چیزی که آقای رحمانیان گفتند، در واقع رابطه زن و شوهری به یک رابطه عمیق گروهی تبدیل شود و یک خانواده گستردهتری داشته باشیم. الان شرایط به گونهای است که چنین شرایطی پیش نمیآید.
- و رابطه شما چه تاثیری در کار می گذارد؟
نصیرپور: من میخواهم یک چیزی اضافه کنم. در کنار همه اینها، یک گوشه خانوادگی داشته باشیم. به عنوان زن و شوهر خب، طبیعی است که ما با هم دعوا یا بحث میکنیم. خیلی اوقات در مسائلی با هم تفاهم نداریم اما یاد گرفتیم تحمل کنیم. به قول آقای خاتمی، قدرت تحمل خودمان را بالا ببریم و بدانیم هیچ آدمی شبیه دیگری نیست. آدمها باهم متفاوتاند و این خوب است که ما بتوانیم در کنار این تفاوتها، یک کار گروهی انجام دهیم و با عقاید مختلف به یکدیگر احترام بگذاریم. مشکلی که براساس تجربیات خودم وجود دارد، فارغ از مشکلات جا است. خاک صحنه خوردیم، تحمل مان زیاد شد. البته به عنوان کسی که سالهاست در تئاتر فعالیت میکند، از تمام کسانی که قدرتی دارند درخواست میکنم تا این مشکل را به نوعی حل کنند؛ چون بچههای تئاتری امکانات زیادی نمیخواهند، فقط جایی که دور هم جمع شوند و تمرین کنند و مشکل صدا اذیت نکند. الان ما از نظر مالی خیلی تامین نیستیم اما کار میکنیم. آنچه برای من خیلی جالب است، اینکه اگر گروهها در ایران نمیمانند و به فعالیتشان ادامه نمیدهند، دلیلش روابط داخل گروههاست. ما فراموش میکنیم که قرار نیست در یک گروه همه مثل هم باشیم و مثل هم رفتار کنیم. گاهی اوقات لازم است که همدیگر را تحمل کرده و از خطاهای هم چشمپوشی کنیم. سعی کنیم از خطاهای هم بگذریم. یکی از همین مواردی که در مورد خود ما وجود دارد، همین موضوع است. من در خیلی موارد با خودم شرط کردم که در کار بعدی آقای رحمانیان نباشم ولی همین زندگی، باعث شده که رابطه کاری مستمر شود. چیزهایی محکمتر از روابط کاری ما را به هم متصل کرده است. فکر میکنم در مورد بچههایی که کار میکنند، مهم است که قدرت تحملاش بالا باشد و با کوچکترین چیزها، از هم آزرده نشوند.
- اینکه آدمها در کنار کار گروهی، باید خودشان را کنار بگذارند و با گروه تصمیم بگیرند، این خیلی نکته مهمی است. شاید به قول شما همین موضوع که روابط خانوادگی را زندگی گروهی به نمایش میگذارد. ما در گروهی زندگی و کار میکنیم که مثل خانواده است.
نصیرپور: دقیقا.
رحمانیان: فعالیتگروههای موفق این را اثبات کرده است.
نویسندگان زمانی که در حال نوشتن یک متن هستند، در ذهنشان هست که این را برای این بازیگر مینویسم. بهخصوص شما که کارگردان نوشتههای خودتان هم هستید. البته یک بخش این گفتوگو به این نکته اشاره کردید که بعضی نقشها را به دلیل تواناییهای خانم نصیرپور مینویسید. اما خب به دلیل نزدیکی با ایشان، گاهی شده در آن نقش از خصوصیات خودشان استفاده کنید؟ البته این را میدانم که نقشهایی که خانم نصیرپور بازی کرده، خیلی متفاوت است.
رحمانیان: این اجتناب ناپذیر است. من باید این مسئله را توضیح بدهم که در 11 سال گذشته هیچ متنی را بدون گروه ننوشتهام. همواره وقتی مینوشتم، میدانستم که مهتاب اینجاست، علی عمرانی یا احمد آقالو در این نقش هستند و ترانه علیدوستی در چه نقشی است. یکی از مشکلاتی که با دبیر امسال جشنواره تئاتر داریم، این است که ایشان متوجه نمیشوند من نمایش را در زمان تمرین مینویسم. 11 سال است که این روش کاری من است و به صورت کارگاهی مینویسم.
اتفاقا من به همین دلیل این سؤال را پرسیدم چون میدانم زمانی که کاری را شروع میکنید، یک طرح دارید و با آن طرح تمرینات را شروع میکنید. بعد زمانی که تمرین را آغاز میکنید، متن را مینویسید؟
رحمانیان: دقیقا این مربوط به خانم نصیرپور نیست. زمانی که شروع به نوشتن میکنم کاملا میدانم برای چه کسی مینویسم. نکته دیگر اینکه اصلا اجتناب ناپذیر است. هر نقش با بازیگر است که معنا پیدا میکند. به هر طریقی که نگاه کنید؛ حتی زمانی که من نویسنده یک متن نیستم، در نقشگزینی، بازیگر برایم اهمیت دارد. مثلا در دایی وانیا یا لباسی برای میهمانی، نویسنده متن من نبودم؛ حتی در آواز قوی آنتوان چخوف. من قسمتهایی را انتخاب میکنم که با توجه به خصوصیات بازیگران باشد. این بهخصوص در مورد 2تا از بازیگران گروهم اتفاق افتاده است؛ مهتاب نصیرپور و حبیب رضایی که در کارهای من هستند.
اتفاقا هر دو در آواز قو بازی میکردند.
رحمانیان: بله. نمونه خوبی است. زمانی که این متن را بازنویسی میکردم، براساس خصوصیات این 2 نفر بود. اول بر میگردم به این سؤال که هر بار که شخصیتی را میبینیم، در کنار بازیای که انجام میدهد، خصوصیات رفتاری آن شخصیت را هم میبینیم، این موضوع را ثابت میکند که اصلا نقش وجود ندارد. آنتیگونی وجود ندارد. آنتیگون به علاوه رویا تیموریان میشود آنتیگون. اگر آن نقش به علاوه خانم معتمدآریا باشد، یک شکل دیگری خواهد شد.
- من یک بخش دیگری را میخواهم باز کنم. آقای رحمانیان، نکته جالبی که برای خود من در نمایشهای شما هست، نگاهتان به زنان است. برخلاف خیلی از نویسندگان که نگاه درجه دومی است، در آثار شما زنان محور اصلی هستند. نمونه بارزش اینکه خود شما به عشقه اشاره کردید. من از شهادت خوانی قدمشاد مطرب در تهران میخوام یاد کنم یا نمایش خروس. به نظر من، تمام نمایش روی شخصیت ماه جان میچرخد.
رحمانیان: این یک تقلب دو جانبه است. برای اینکه مهتاب در کار باشد و به نفع اجرا تقلب میکنم. البته خالی از شوخی، نمایشهای من با تمام تنوعی که دارند، در یک مورد به وحدت میرسند. آن هم این است که در جهان پر خشونت، زنان 2 برابر قربانی خشونت هستند. نمونه این خشونت خیلی چیزها هست. در 8-7 نمایش درباره این موضوع نوشتم. در خروس و مصاحبه، در مورد این موضوع فکر میکنم. طبیعی است که در نمایشنامههایی که مینویسم، نقش و موضع زن بسیار قویتر است. اما به هر حال نمایشهایی هم بودند که زنها نقش محوری نداشتند؛ مثل پل و اسبها سال 58 هجری.
- البته در اسبها نقش زن خیلی کمرنگ نیست.
رحمانیان: اما حضورش کمرنگتر از نمایشی مانند عشقه است. این تمی است که به آن علاقه دارم و در نمایشهای بعدی هم به آن خواهم پرداخت.
نصیرپور: در کنار اینها که آقای رحمانیان گفتند، باید یک نکتهای را اضافه کنم. اصولا اگر زنان از حقوق بیشتری برخوردار باشند و اجازه پیدا کنند که در جامعه نقش بیشتری داشته باشند، دنیای لطیفتر و کم خشونتی خواهیم داشت. این یک نظریه نیست؛ یک حقیقت است. یک مورد دیگری هم که باید اضافه کنم این است که من تنها 15 سال است که در زندگی ایشان وارد شدهام اما ریشه این موضوعات عمیقتر است. من نظر خودم را میگویم و میدانم به حقیقت نزدیکتر است. آقای رحمانیان مادر بسیار بزرگوار و گرامیای دارند. ایشان از زنان استثنایی است که در شرایط بسیار سخت، محمد و فرزندان دیگرش را تحمل کرده و بزرگ کرده است. این را میدانم که به شدت تحت تاثیر شخصیت مادرشان هستند و مادرشان را دوست دارند و توجه به زن، از این ریشه میگیرد. یادم هست نمایش آئول فولگارد 2 شخصیت مرد داشت. این نمایش که پایان نامه خود من هم بود، آقای رحمانیان آن را تبدیل به 2 زن کردند. در هر حال باید در پس اینها یک نگاهی باشد و رگهای وجود داشته باشد در عشق و علاقهای که ایشان به مادرشان دارند. شخصیت قوی، محکم و دوست داشتنی مادرشان الگویی برای این است که آدم چگونه میتواند با صبر در عین حال شیوه زندگی خودش را ادامه بدهد و به خواستههایش ادامه دهد. میخواستم این را بگویم که اتفاقی که در آثارشان میافتد، این است که به طور پنهانی نقش مادرشان وجود دارد.
- خانم نصیرپور، خود شما هم در کارهایی که غیر از آثار آقای رحمانیان بازی میکنید، نقش زنهای رایج در آثار هنری را بازی نمیکنید. بیشتر آثار شما زنانی هستند که در عین اینکه زن یا مادر هستند، ضعیف و نقش صحنه نیستند. در میان بازیگران زن، ما کمتر هنرمندی را میبینیم که این گونه انتخاب نقش میکند. آیا این انتخابها آگاهانه است؟
نصیرپور: بله، کاملا آگاهانه است. من به شدت مخالف این هستم که نقش زن را به عنوان نیمی از جامعه به عنوان عنصر ضعیف بازی کنیم. بهخصوص در جامعه ما باید برعکس رفتار کرد. این یک جور پیشنهاد است که زنان قوی را باید نشان بدهیم که قدرت این را دارند خودشان مشکلات خود را برطرف کنند. من خودم وقتی با این نوع نگاه به نقش نگاه میکنم، چقدر زن موثر است. خیلی اوقات فیلمنامههایی به دستم میرسد که به کارگردان میگویم نقش زن اگر حذف شود، اتفاقی نمیافتد. این فقط مختص جامعه ما نیست. مثلا در فیلم مترجم در کنار شون پن، زنی وجود دارد که کاملا قابل حذف است. در حالی که در جامعه ما زنان زیادی وجود دارند که بهرغم سرپرست خانواده بودن، خودشان به تنهایی زندگیشان را میگردانند. کمتر شده به آنها بپردازیم. اگر هم نگاه کنیم، نگاه مردانهای است؛ یعنی مادر ناتوان بوده یا فرزندان ناخلف بار آمدهاند. در صورتی که این حقیقت ندارد.
- برای آخرین سؤال، میدانم پاسخ به این سؤال مشکل است اما میخواستم بدانم در میان نقشهایی که بازی کردهاید، کدام نقش را دوست داشتید؟
ژنصیرپور: نقشهایی بود که هنوز در ذهنم به آن فکر میکنم و آن را در ذهنم مرور میکنم. ای کاش ما این توانایی را داشتیم که بعضی از آثار را دوباره به صحنه میبردیم؛ نقشهایی که به سادگی دست از سر آدم بر نمیدارند؛ مثل مصاحبه؛ مثل آواز قو یا قدمشاد مطرب. در کارهای آقای رحمانیان زیاد بوده است. چند روز پیش به آقای رحمانیان گفتم من بعضی از قسمتهای فنز را اشتباه بازی کردم. اگر فرصتی پیش میآمد و این کار دوباره اجرا میشد، آن را تصحیح میکردم. نقشهایی هست که فرصت یگانهای برای بازیگر است؛ مثل آواز قو. یادم نمیرود شبی که کار تمام شد، حس خاصی نداشتم. اما فردا داشتم آشپزی میکردم. ساعتهای اجرای نقش بود. به طور غیر ارادی بغض کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. احساس کردم که هنوز حرفهای نگفتهای درباره این نقشها وجود دارد.
رحمانیان: البته بهترین نقشهای هر بازیگر، نقشی است که هنوز بازی نکرده؛ یعنی میدانم مهتاب خیلی دوست دارد که آنتیگون را کار کند؛ جزء اجراهای کلاسیاش هست؛ جزء دیالوگهایی که در طول روز استفاده میکند. فرصت برای خیلی از کارها نیست.
نصیرپور: من در آخر یک پیشنهاد دارم که نظر جودم هست کاش ما به جای سیاست فرهنگمان را صادر کنیم. کاش در کنار این همه سرمایه گذاری برای ایجاد ارتباط با خارج، گروههای علمی و هنری خودمان را هم به خارج میفرستادیم. وقتی که این توان را داریم، چرا استفاده نمیکنیم. ما در شعر آدمهای بزرگی داریم. ما از این نیرو استفاده نمیکنیم. به راحتی میتوانستیم.
آخرین صحنه: کتابچه قانون
محمد رحمانیان، نویسنده و کارگردانی است که در هر اثر یک شیوه جدید را میآزماید. هرگاه کاری از او روی صحنه میآید، تماشاگر حرفهای تئاتر انتظار یک شیوه جدید را دارد. وی متولد 29آذر 1341 تهران و دارای مدرک کارشناسی نمایش از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران(1370) و کارشناسی ارشد از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است.
رحمانیان تئاتر را از سالهای ابتدایی دهه60 با نمایشهایی چون سرود سرخ برادری، عروسکها و دلقکها، در میانه راه، گزارش محرمانه اکتاویو والدز، ساعت بمباران، باغ و پاییز، زیر چراغ قرمز، از فیروزآباد، پایان کبوتر، اتاق گریم، نمایشی برای تو، مصاحبه، لباسی برای مهمانی، کهن نبشته، تنبورزن شادیساز، مجلس نامه، امیر، خروس، پل، اسبها، سال 58 هجری شمسی، فنز و عشقه و آثار تلویزیونیای چون یک داستان یک نمایش، جنگ دوستانه، نیمکت، توی گوش سالمم زمزمهکن و تلهتئاترهای مختلف، حضور فعالی در عرصه هنر تئاتر داشته است. رحمانیان که سال قبل قرار بود نخستین فیلم سینمایی خود را براساس رمان «استخوان خوک، دستهای جذامی» مصطفی مستور بسازد اما به دلایلی منصرف شد. وی که چندی پیش فیلمنامه «شیرین» را برای بخشی از فیلم کیارستمی نوشته است، به تازگی بازنویسی فیلمنامه «پاداش» را که قرار است کمال تبریزی آن را بسازد و نگارش «کتابچه قانون» را برای مازیار میری به پایان برده و در حال آمادهسازی نمایش «مانیفست چو» برای اجرا روی صحنه است.
نقش زن همیشه قوی
در میان بازیگران زن ایران - چه در تئاتر و چه در سینما و تلویزیون - معدود بازیگرانی هستند که بیشتر نقش زنان استوار، قوی و در عین حال با خصوصیات زنانه و مادرانه را بازی میکنند. یکی از این بازیگران، مهتاب نصیرپور است. علاقهمندان تئاتر، نمایشهای متفاوتی چون «مصاحبه»، «قدمشاد مطرب» و نقشهایی مانند نانسی در «فنز» را از او به یاد دارند. بازی نصیرپور در نقش مادر در فیلم «به نام پدر» حاتمیکیا یکی از بهیادماندنیترین نقشهای مادر در سینمای کشور است.
نصیرپور متولد 29 آذر 1344 تهران و دارای مدرک کارشناسی نمایش - با گرایش بازیگری - از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او بازی در تئاتر را با بازی در نمایش «حادثه در صبح پاییزی» به نویسندگی و کارگردانی «ابوالقاسم معارفی» در سال 1365 آغاز کرد. بازی در نمایش «دائی وانیا» نوشته «آنتوان چخوف» به کارگردانی «محمد رحمانیان» (1368) نخستین همکاری اجرا شده این زوج هنری بود. بازی در نقش همسر یکی از ضاربین فیلم سینمایی «مسافران» به کارگردانی بهرام بیضایی، نخستین بازی سینمایی نصیرپور بود.
او تا کنون در بیشتر نمایشهای رحمانیان از جمله «لباسی برای میهمانی»، «مصاحبه»، «مجلسنامه»، «خروس»، «شهادتخوانی قدمشاد مطرب در تهران»، «آواز قو» آنتوان چخوف، «فنز» و «عشقه» بازی کرده است. او از سال 1373 در دانشگاه تهران تدریس میکند و جوایزی چون بازیگر برگزیده از اولین جشنواره سیما برای بازی در نمایش تلویزیونی «شاهدی برای بازپرسی» نوشته آگاتا کریستی به کارگردانی حسن فتحی (1373)، جایزه اول بازیگری از شانزدهمین جشنواره تئاتر فجر (1376) و دریافت جایزه دوم بازیگری از هفدهمین جشنواره تئاتر فجر (1377) را در کارنامه خود دارد.