در این نشست زرنگین ضمن خواندن بخشی از رمان خود، دربارهی مفهوم چندگانهی «ادبیات سوئیس» و وضعیت نشر و نویسندگی در ادبیات امروز سوئیس سخن گفت.
نشست با توضیح کوتاه لیلی حائری، مدیر آژانس ادبی کیا، در خصوص فعالیت این آژانس ادبی آغاز شد. حائزی توضیح داد که هدف این آژانس ادبی معرفی آثار ایرانی به ناشران خارجی و معرفی آثار خارجی به ناشران ایرانی است. وی دو راهکار اجرایی این آژانس را، معرفی نویسندگان و تصویرگران ایرانی به ناشران خارجی و همکاری با بنیادهایی که در کشورهای مختلف برای حمایت از زبان تأسیس شدند عنوان کرد.
پس از آن علی عبداللهی، مترجم، درباره کتی زرنگین گفت: زرنگین شاعر، نویسنده و پژوهشگر، متولد ۱۳۴۳ در تهران است. از پانزده سالگی به سوئیس رفته و در آنجا اقامت داشته است. تحصیلاتش را تا مقطع دکتری در رشتهی ادبیات و فلسفهی آلمانی و رشتهی ادبیات تطبیقی به پایان رسانده است. دورهی روانتحلیلگری را گذرانده است. مؤسس سمینار لاکان در زوریخ در بنیاد تحقیق در آثار لاکان است. همچنین، بنیانگذار و به مدت سه سال مدیر جشنوارهی بینالمللی شعر بازل است. چند مجموعه شعر، تعدادی کتاب علمی در زمینهی روانشناسی، و تحقیقات ادبی در قالب مقاله و جستار در مطبوعات از او به چاپ رسیده است. رمان «خایا» در سال ۲۰۱۷ از او منتشر شده که این اثر در آلمان و اتریش بسیار مورد استقبال قرار گرفته و بورسیهای برای نویسنده به ارمغان آورده است.
وی دربارهی رمان خایا گفت: رمان در مورد زندگی دختری متولد ایران است که قصد دارد نویسنده شود. قهرمان داستان که در کودکی در تهران زندگی میکرده به خارج سفر میکند. در این کتاب دو بحث عمده بررسی شده است: یکی پدیدهی دو زبانگی و تاثیر پدیدهی مهاجرت بر نوشتار به زبان دیگر و دیگری وضعیت بازار ادبیات و زدوبندهای پشت پردهی آن و فرایند شکلگیری بازار ادبیات. از عناصر داستان میتوان به کنایه، طنز، هجو و هزل اشاره کرد. زبان رمان بسیار خوب و دلنشین است.
پس از آن زرنگین بخشی از رمان خود را به زبان اصلی خواند که عبداللهی آن را به فارسی برگرداند. در ادامه زرنگین دربارهی مسائل نویسندگان زن در سوئیس، گفت: بیان این مساله پیچیده است؛ چرا که بدون ارائهی تعریفی از ادبیات در سوئیس ناممکن است. یکی از اساسیترین و بزرگترین مسائل ادبی سوئیس این است که ایدهی ادبیات ملی در این کشور بسیار دیر شکل گرفته است. در واقع سوئیس به منزلهی یک ملت در سال ۱۲۹۱ شکل گرفت. هماکنون، سوئیس چهار زبان رسمی دارد که یکی از این زبانها فقط در یک استان بهکار میرود. با وجود تلاش دولت برای نگهداشتن تعادل و ایجاد ارتباط بین این بخشهای ناهمزبان، باز هم زبان مثل یک دیوار است. پس ارجاع به ادبیات سوئیس باید دقیقتر باشد؛ در واقع باید مشخص کنیم از ادبیات کدام بخش سوئیس حرف میزنیم. در این کشور بخشهایی آلمانیزبان و بخشهایی فرانسویزباناند و با این تفاوت زبانی از نظر فرهنگی هم از هم جدا شدند. قسمت آلمانیزبان بیشتر به اتریش و آلمان و قسمت فرانسویزبان بیشتر به فرانسه و کشورهای فرانسوی زبان مثل کانادا نزدیک است.
وی ادامه داد: ادبیات بخش آلمانیزبان بیشتر بر ادبیات آلمان متمرکز است. از دیگر سو، با برچیده شدن آلمان شرقی، این تقسیمبندی نیز در ادبیات آلمانی از میان برداشته شد. در نهایت، قسمت آلمانیزبان سوئیس از هر نظر قویتر است؛ چه از نظر سیاسی و چه از نظر ادبی. گرچه دولت هیچگونه سوگیریای برای تقویت زبان آلمانی ندارد
وی افزود: امروز سوئیس هم به ادبیات خودش توجهی نمیکند. یکی از علتهای آن این است که بسیاری از استادانی که زبان و ادبیات آلمانی را در سوئیس تدریس میکنند، آلمانیاند. طبیعی است که این استادان علاقهی چندانی به ادبیات و زبان سوئیسی ندارند. پس در دانشگاه، آموزش نظری ادبیات سوئیسی کم است. افزون بر آن، در کشورهایی نظیر آلمان یا فرانسه، در قرن نوزدهم زنان سالنهای ادبیای را بنیانگذاری میکردند و نویسندگان و فیلسوفان و افرادی از این قبیل را گردهم میآوردند، در حالی که چنین سنتی در سوئیس وجود نداشته است.
زرنگین دربارهی وضعیت ادبیات آلمانی در سوئیس، گفت: علاقه به ادبیات آلمانی در سوئیس رو به افول است. تعداد دانشجوهای ادبیات آلمانی در قسمتهای فرانسویزبان رو به کاهش است. از سوی دیگر، در قسمت آلمانیزبان، ادبیات فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی همچنان قوی است. افزون بر این، حرفزدن به زبان محلی هم در سوئیس مشکل ایجاد میکند. قسمت آلمانیزبان سوئیس به آلمانی فصیح صحبت نمیکنند. زبان نوشتاری آلمانی فصیح است، اما زبان گفتاری محلی است. این در نوشتن برای سوئیسیها مشکلاتی ایجاد میکند.
عبداللهی ضمن تأیید گفتههای زرنگین در خصوص اهمیت مسالهی لهجه برای نویسندهی آلمانیزبان، در این راستا به مقالهای از پیتر بیکسل با عنوان «ادبیات ملی سوئیس چیست؟» اشاره کرد که با ترجمهی او در مجلهی ترجمه در دسترس علاقمندان قرار دارد. همچنین به این نکته اشاره کرد که اگر نویسندهای افغان بخواهد در ایران خوانده شود، بایستی زبانش را تعدیل کند؛ نویسندهی سوئیسی هم برای بیشتر خوانده شدن باید گرایشی به زبان آلمانی داشته باشد.
زرنگین به رقابت در بازار آلمان اشاره کرد و گفت: رقابت در بازار آلمان بسیار شدید است و در این بازار، کسی منتظر نویسندهای از آلمان و سوئیس نیست. از دیگر سو، ناشر آلمانی پخش وسیعتری دارد و برای هر نویسندهی سوئیسی یافتن ناشری آلمانی خوش اقبالی است. از سالهای دههی ۶۰ با پدیدهی تازهای در میان نویسندگان سوئیسی روبهرو شدیم؛ اینکه بیشتر نویسندگان دربارهی سوئیس مینویسند. گویی از این زمان، نوعی بازگشت به خود در میان نویسندگان شکل گرفت. حالا کلماتی مانند وطن، اهمیت بالایی یافته است. از دیگر سو، این مساله برای جالب شدن نویسندگان سوئیسی در سایر کشورها هم مهم شده است. افزون بر اینها، بازار ادبیات هم این مساله را تشدید میکند. چرا که امروز بازار ادبیات در کشورهای اروپایی شبیه به سیرک شده است. نویسنده به چیزی شبیه اسب سیرک تبدیل شده است؛ طوری که ناشر روی فردی سرمایهگذاری میکند که از فروش آثارش مطمئن است. گویی مساله خرید و فروش اشخاص مطرح است!
زرنگین با اشاره به اینکه مسائل ذکر شده مسالهی ادبیات در سوئیس را پیچیدهتر میکند، تصریح کرد: چالشهای زنان در این میان بسیار کوچک به نظر میرسد. میتوانم بگویم که مسالهی مهاجرت در آثار نویسندگان زن سوئیسی بسیار پررنگ است. تقریباً، تمام زنان نویسندهی سوئیسیای که میشناسم مهاجر بودهاند. باید توجه داشت که سوئیس خیلی دیر به زنان حق رأی داد؛ چیزی حدود نه سال پس از ایران. افزون بر این، در قرن نوزدهم زنان در ادبیات سوئیس، به ادبیات کودک محدود شده بودند. حتی، در اوایل قرن بیستم فقط زنانی از خانوادههای بسیار مرفهاند که توانستهاند از سنتهای اجتماعی فراتر بروند و دست به حرکاتی متفاوت بزنند. پس زنان سوئیسی خیلی دیر شروع به نوشتن کردهاند.
زرنگین دربارهی درصد خوانندگان کتاب در سوئیس گفت: از سویی، متأسفانه شاهد بسته شدن کتابفروشیها به علت نداشتن توجیه اقتصادی هستیم. از دیگر سو، تولید کتاب بسیار بالاست. تفکر قالبی که در تولید کتاب بهوجود آمده حس نویسندگی عام به سبب تسهیل انتشار کتاب است. همچنین، کتابهای عامیانه تولید و فروش بسیار بالایی دارند.
او دربارهی رواج فلسفه و روانشناسی و آمیختگی آنها با ادبیات سوئیس، گفت: در سوئیس، روانشناسی گسترش بیشتری دارد. رشتههای روانشناسی از رشتههای پرطرفدار دانشگاهی هستند. اما کسی به این دانشجویان نمیگوید که در نهایت بیکار خواهند بود. چون حالا دیگر شرکتها از روانشناسها استفاده نمیکنند و بخش منابع انسانی با خدمات ماشینی جایگزین شده است. رشتهی روانتحلیلگری که لاکان هم ذیل آن قرار میگیرد، در بسیاری از دانشگاههای سوئیس برچیده شده است چون فقط رشتههایی توانستهاند پابرجا بمانند که از نظر اقتصادی توجیهی داشتند و روانتحلیلگری توجیه اقتصادی ندارد.
زرنگین دربارهی تجربهی رماننویسی خود، گفت: من احترام بسیار بالایی برای رمان قائلم. سالها میخواستم رمان بنویسم. اما همیشه نثر کوتاه مینوشتم. مدتی شروع کردم به نگارش داستانهای کوتاه و همزمان جایی برای خواندن دعوت شدم. در این جلسه، خانم نویسندهای به من گفت: «خودت میدانی این اول یک رمان است» و این حرف مرا تشویق کرد. من همیشه با ایده آغاز میکنم. روی ایدهام بسیار کار میکنم؛ حتی بارها نوشتهام را بازنویسی میکنم. معمولاً صبحهای زود تا ظهر مینویسم. چون اوقات خلوتی است و کسی مزاحم نوشتنم نمیشود. امیدوارم شعر بر نثرم اثر بگذارد، گرچه در شعرهایم بیشتر به دنبال کار بر روی خود کلمهام. برای همین دانشنامههای بسیاری دارم و مدام در جستجوی کلمهام. در واقع، در نگارش شعر روی تأثیر آوایی کلمات در کنار هم و گاهی تناقض میان صدا و آنچه خوانده میشود متمرکزم. همچنین، روانکاوی را در طرح قهرمانهای رمانم بسیار بهکار میگیرم.
او درباره نقش مهاجرتش در ایجاد احساساتی برای نوشتن دربارهی ایران، گفت: ادبیات همیشه به دوری ربط دارد. ادبیات؛ موقعیتی است که انسان در دوری و نزدیکی برای خودش ایجاد میکند. مسالهی عوض کردن زبان برای من یکی از تجارب یکبهیکی است که در آثارم وارد شده است، اما لزوماً همهی مسائل عنوان شده در رمانم اینچنین نیستند.
نظر شما