البته همه این قصهها ریشه در فلات ایران ندارند؛ ادیان و فرهنگهای مختلفی که در طول سالیان به نحوی با حوزه زبان فارسی در تماس بودهاند، مستقیم یا با واسطه، مفاهیمی را به ادبیات فارسی سپردهاند.
این قصهها و حکایتها در کنار قصهها و حکایات و اساطیر فلات گسترده ایران، هنگام شکلگیری آثار بزرگ شعر و نثر فارسی دری توانستند مفاهیم اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری را بسط و گسترش دهند و به مردم فارسی زبان منتقل کنند.
بعضی از این آثار، بعدها در سراسر جهان بهعنوان شاهکار شناخته شد. در زبان فارسی، آثاری که موضوعشان اخلاق و عرفان و حکمت است، بیشتر از این گنجینه سود بردهاند. قصه و حکایت، شیرین است و در خاطر میماند و چه بسا حرفهای تلخ و گزنده اما خیرخواهانه را میتوان در قالب آن پذیرفتنی کرد.
جلالالدین محمد بلخی هم بنای مهمترین و معروفترین اثرش(مثنوی معنوی) را بر قصه و حکایت گذاشته است. روش او چنین است که قصهای را نقل میکند و در میان قصه یا انتهای آن - هنگامی که ذهن مخاطب را آماده مییابد - نکتهای اخلاقی یا بحثی عرفانی یا مسئلهای فلسفی را پیش میکشد و قصهها، بهانهای میشوند برای رسیدن به اصل مطلب.
بسیاری از این قصهها ساخته مولوی نیست اما استفاده او از آنها بدیع و بینظیر است. تسلط مولانا بر مفاهیم مورد نظرش باعث میشود تا قصهها در خدمت هدف مولانا درآیند.
چند وقت پیش، اولین دوره جشنواره تصویرسازی شاهکارهای ادبی ایران در 2 بخش «تصویرگری داستانهای مثنوی معنوی» برای کتاب کودک و نوجوان و «روایت تصویری از غزلیات شمس تبریزی»(بدون قید گروه سنی) در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.
«انجمن تصویرگران کتاب کودک» با مشارکت «خانه زنان هنرمند ایران» و «شورای کتاب کودک» این جشنواره را برگزار کرد. از طرف دبیرخانه جشنواره، چند داستان از مثنوی مولوی برای تصویرسازی به تصویرگران پیشنهاد شد؛ با اینحال، هنرمندان در انتخاب سایر داستانهای مثنوی آزاد بودند.
به عقیده کیانوش غریبپور(دبیر جشنواره)، استفاده از منابع غنی ادبیات فارسی - که سرشار از تصویرهای زیباست - فرصتی تاریخی در اختیار تصویرگران ایرانی قرار میدهد تا استعداد و ظرفیت تصویرگری ایران را به نمایش بگذارند و در عین حال، تمدن کهن خود را به مردم جهان بشناسانند.
از 944 اثری که به دبیرخانه جشنواره رسید، 254 اثر به نمایشگاه جشنواره راه یافت. جایزه بزرگ تصویرسازی حکایات مثنوی، نصیب مهسا طوسی شد و فرشید شفیعی و راحله برخورداری برنده جایزه اول و دوم شدند. جایزه اول بخش غزلیات شمس به رضا لواسانی رسید و مانلی منوچهری و مهکامه شعبانی نیز جایزه دوم را دریافت کردند.
عاشق مرگجو
«یک حکایت گوش کن ای نیکپی/مسجدی بد بر کنار شهر ری». راحله برخورداری داستان مسجد مهمانکش را برگزیده است. تصویرگر این اثر، مقام دوم بخش حکایات مثنوی را بهدست آورد. این داستان را میتوانید در دفتر سوم مثنوی بیابید؛ ماجرای مسجدی که هر کس شب در آن میخوابد، صبح مرده مییابندش تا اینکه -به قول مولانا- یک عاشق لاابالی مرگجو در مسجد مهمان میشود. مردم نصیحتش میکنند که شبهنگام در مسجد نخوابد اما او گوشاش بدهکار نیست و ... بقیه ماجرا را در مثنوی بخوانید که به خواندناش میارزد.
نهنگ بحرفرسا
رضا لواسانی غزلی از دیوان کبیر را دستمایه کارش قرار داده . شاید بهتر باشد به جای هر توضیحی، غزل را بخوانیم؛ «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/دلم را دوزخی سازد دو چشمام را کند جیحون/چه دانستم که سیلابیمرا ناگاه برباید/چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون/زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد/که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون/نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را/چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون/شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را/کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون/چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا/چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون/چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم/که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون». این اثر برنده جایزه اول بخش تصویرگری غزلیات شمس شد.
پیرچنگی
فرشید شفیعی داستان پیر چنگی را از دفتر اول مثنوی تصویرسازی کرده است. این اثر مقام اول را در تصویرسازی حکایات مثنوی کسب کرد.
مرگ شادانه
اثر مهکامه شعبانی همراه کاری از مانلی منوچهری در تصویرسازی غزلیات شمس، دوم شد. اثر هر دو درباره مرگ بود اما مرگ از نوع مولویوار آن؛ 2 غزل شاد درباره مرگ. اثری که اینجا میبینید، کار مهکامه شعبانی است بر اساس این غزل: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق/مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد/مرا به گور سپاری مگو وداع وداع/که گور پرده جمعیت جنان باشد/فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر/غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد/تو را غروب نماید ولی شروق بود/لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد/کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/چرا به دانه انسانت این گمان باشد/کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد/ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد/دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا/که های هوی تو در جو لامکان باشد.»
فیل در تاریکی
این اثر از مهسا طوسی، برنده جایزه بزرگ اولین جشنواره شاهکارهای ادبی ایران شد. این همان تمثیل معروف دفتر سوم مثنوی است که با عنوان «اختلاف کردن در چگونگی شکل پیل» آمده است.
«پیل اندر خانه تاریک بود» و مردم تمام هیکل فیل را نمیدیدند و هر کس آن را لمس میکرد و آنچه را به نظرش میرسید، فیل میپنداشت؛ «آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد/گفت همچون ناودانست این نهاد/آن یکی را دست بر گوشاش رسید/آن برو چون بادبیزن شد پدید/آن یکی را کف چو بر پایش بسود/گفت شکل پیل دیدم چون عمود/آن یکی بر پشت او بنهاد دست/گفت خود این پیل چون تختی بدست/همچنین هر یک به جزوی که رسید/فهم آن میکرد هر جا میشنید». مهسا طوسی سعی کرده تا فیل را از میان اختلافهای ظاهری بیرون بکشد تا نتیجه تمثیل مولانا بیان شود؛ «در کف هر کس اگر شمعی بدی/اختلاف از گفتشان بیرون شدی».