حالا اگر این فیلم موفقیت تجاری یا هنری هم به دست بیاورد که چه بهتر وگرنه برای خالق «سرپیکو» (محصول 1973) دنیا زودتر از اینها تمام شد.
«لومت» در آخرین فیلم اکران شدهاش یعنی «قبل از اینکه شیطان بفهمد مردهای!» در 26 اکتبر 2007 ، باز هم سراغ گونه دلخواه و همیشگیاش رفته؛ تریلرهای اجتماعی و جنایی- پلیسی.
بازگشت لومت به سینما پس از ثبت 64 فیلم در مقام کارگردان، نویسنده و تهیهکننده در کارنامه حرفهایاش؛ باعث خوشحالی علاقهمندان و طرفدارانش شده است؛ ضمن اینکه سینما دوستان ایرانی مانند قدیمها؛ لومت و سینمای او را دوست داشته و میپسندیدند. و شاید نام «سرپیکو» و بازیگر نقش اول آن یعنی «آل پاچینو» همپای «پدر خواننده» برای این سینما دوستان خاطرهانگیز شده باشد.
«قبل از اینکه شیطان بفهمد مردهای!» البته در گروه محدود اکران شد و از ابتدا نیز قصد اکران سراسری نداشت.
فیلم جمع و جور او اگرچه بازیگر سرشناس و البته خوب کم ندارد ولی فیلم کمخرجی از کار درآمده است. خود لومت معتقد است که احساس جوانی میکند و جالب اینجاست که اعلام کرده انگار به 50 سالگیاش بازگشته است.
به هر صورت او موفقیت را بعد از 40 سالگی بهدست آورد و به فاصله یک دهه در بین بهترینها قرار داشت و فراموش نکنیم که تعدادی از آثار او همواره جزو انتخابهای همیشگی در نظر سنجیهای مردمی بودند. البته لومت؛ فیلم ضعیف و یا کم رمق در کارنامهاش (بهخصوص در سالهای پیریاش) کم ندارد. حتماً داستان و اوضاع و احوال علاقهمندان «لومت» و حتی منتقدین را بعداز اکران «گلوریا» در سال 1999 به یاد دارید. لومت را بیچاره کردند در حالیکه او به هیچ سؤالی هنوز پاسخ نداده بود.
اما اولین جواب او دقیقاً همان جمله ابتدایی این نوشتار است:
«... فیلمساختن برای من به مثابه نفس کشیدن و طولانی شدن زندگانی است... اگر گاهی فیلم خوبی نمیسازم، به من خرده نگیرید چونکه در عوض زندگی میکنم... .»
لومت با «قبل از اینکه شیطان بفهمد مردهای!» به سینمایی بازگشته که در اکران 50 روزهاش تاکنون حدود 6 میلیون دلار! فروخته اما همچنان اکرانش تا اوایل ژانویه 2008 در گروه 290 تایی سینماها ادامه داشت.
تعلیق در خانواده
لومت ثابت کرده که شیفتگیاش درباره داستانهای خانوادگی و به زبان سینما درآوردنشان؛ بهخاطر تأثیرگذاری نهایی و قاطع این گونه داستانهاست. داستانهایی که به قلب و روح و روان تماشاگر وارد میشود. این بار نیز در فیلم او با چنین روندی روبهرو میشویم؛ یک خانواده، مناسبات آنها با کشش و تعلیق و در نهایت نتیجهگیری که اصلاً به مذاق تماشاگر هم ممکن است خوش نیاید یا حتی بیننده در همذاتپنداریاش شکست بخورد؛ اما هر چه باشد همین تماشاگر ناراضی نیز داستان فیلم را میپذیرد.
اما داستان فیلم از کجا شروع میشود؛ 2 برادر به نامهای «اندی» و «هنک» (به ترتیب با بازیهای فیلیپ سمیورهافمن و اتان هاوکی) که حالا بزرگ شده و از پدر و مادرشان یعنی آقا و خانم «چارلز» و «نانت» (به ترتیب با بازیهای درخشان آلبرت فینی و رزمری هریس) جدا شده و مستقل زندگی میکنند، به دردسرهای کلانی دچار شدهاند. «اندی»که در یک بنگاه معاملات ملکی کار میکند نه تنها دارد به مرز ورشکستگی دچار میشود و بدجوری پول کم آورده بلکه در زندگی زناشوییاش نیز به مخاطرات بدی رسیده است.
او با همسرش «جینا» (با بارنی ماریا توفی) به آخر خط رسیدهاند و قصد دارند تا طلاق بگیرند. هنک برادر کوچکتر به نوعی وضعش وخیمتر است. او که از همسرش جدا شده؛ توانایی پرداخت مستمری دختر کوچکش را ندارد و اگر به همین منوال کار ادامه پیدا کند؛ از هر لحاظ به دردسر میافتد. برای رتق و فتق اموری که هر 2 برادر جداگانه اما بسیار شبیه به هم به آن دچار شدهاند؛ «اندی»سعی میکند برادر کوچکترش را که دست بر قضا روی وی نفوذ فراوانی نیز دارد مجاب سازد تا نقشه وی را پیاده کرده و به پولی مناسب دست پیدا کنند و مشکلاتشان از بن و بیخ حل شود.
اما خب نقشه و طرح او؛ اقدام به کاری عجیب است. والدین آنها جواهرفروشی دارند و اندی تصور میکند، دستبرد به آنجا در حکم برداشتن پولی است که متعلق به خودشان است، ضمن اینکه چون مغازه بیمه بسیار کلانی را سالیان سال است میپردازد؛ قطعا بیمه جبران تمامی ضررهای ناشی از سرقت و حتی بیش از آن را پرداخت خواهد کرد؛ا ین استدلالها هنک عاطفی را مجاب میکند، او سارقی کله خراب و پستفطرت و البته خردهپا را روانه منزل و مغازه میکند.
اما آنچه در چند ساعت آن بعد از ظهر نحس روی میدهد، نه تنها باعث نجات این 2 نفر نمیشود که اوضاع خرابتر از همیشه میشود. چرا که سارق خرده پا خرابکاری میکند و مادر با شلیک گلوله بد جوری مجروح می شود. قوز بالای قوز آنجاست که پدر خانواده بد جوری هوس انتقام به سرش میزند و مربع دوست داشتنی سابق آنها متشکل از 4 ضلع ازمری و چارلز به اضافه «اندی» و «هنک»، تبدیل به پاره خطی مستقیم میشود که مقصران برای فرار و لاپوشانی روی آن به سرعت در حرکتند.
خوش ساخت و خوش قیافه باش
جمله بالا یکی از نغز ترین گفتارهای «سیدنی لومت» است که پس از اکران سرپیکو (1973) به زبان آورد و هنوز هم به همان سر زندگی کاربرد دارد. سینمای لومت اگر چه ممکن است داستانی را روایت کند که در محتوا و یا حتی در فرم تازگی نداشته باشد؛ اما کارهایش خوش ساخت از آب درمیآید به این علت که جزئیات را مدنظر دارد و مدیریتش را مصروف همین مقوله میکند.
ظرافتهایی ناب که عمدتا حاصل تفکر لومت است توسط دیگر عوامل و در درجه اول فیلمبرداریهای او اگر دقیقا اعمال شود کار همانی میشود که لومت در فکر ش داشت. به زعم او این خوش ساختیها در ذهن کارگردان چیزی مانند نت موسیقی است که حتی اگر نواخته هم نشوند؛ یک موسیقیدان با کنار هم قرار دادن آنها؛ از موسیقی نواخته نشده هم لذت میبرد. حالا باید دید «قبل از اینکه شیطان بفهمد، مردهای» خوش ساخت و خوش قیافه است یا نه؟ مسلما فیلم 117 دقیقهای او خوش ساخت است اما ممکن است تردیدهایی در بعضی از قسمتهای کار باشد. اما این نواقص عمدتاً تاثیری در کل کار ندارند. به زعم لومت خوش ساختی میتواند بسیاری از عیبها را بپوشاند، بنابراین اگر در انتخاب عوامل و مهمتر از همه فیلمبردارها و بازیگران درست عمل شود؛ میتوان امید داشت که کار همانی شود که انتظار داریم.
سینمای ملودرام و جادوی سیدنی!
لومت از آن دست کارگردانهایی است که علیرغم صاحب سبک بودن و پی بردن به رازهای تصویر و سینما، همواره تماشاگر را تکریم میکند و هرگز فیگور و پوزیشن فیلمسازهای پرمدعا را به خود نمیگیرد که مدام میگویند ما برای تماشاچیهای عام! فیلم نمیسازیم یا هر کس از فیلم من خوشش نیامد به من مربوط نیست و الی آخر... لومت سینما را متعلق به تماشاگر از هر نوع میداند و نظر آنان را مهمتر از منتقدین میداند.
برای همین است که او همواره ملودرام در سینما را ارجح میداند. به زعم او در سینمای ملودرام؛ داستان فیلم بیشتر از هرگونه سینمایی دیگر میتواند با تماشاگر چالش داشته باشد و در روند شکلگیری داستان، همذات پنداریهای رایج، حدسیات آنها و... با آنها درگیر شود. در فیلمهای لومت اما پرداختن به جزئیات آنقدر ظرافت دارد که ملودرامهای او حراف از کار درنیایند. روندی مخرب که ممکن است بلایی بر سر یک فیلمنامه عالی درآورد که حاصل کار فیلمی متوسط نام گیرد.
در کارهای لومت داستانها و داستانکهای فرعی به اندازه کافی رشد و برگ پیدا میکنند تا فیلم نه از سرعتاش کاسته شود و نه اینکه سرعت فدای پیریزیها و زیرساخت شود. با این دقت نظرهاست که فیلمی مانند «قبل از اینکه شیطان بفهمد مردهای» به عنوان یک سینمای ملودرام منطقی جلوهگر میکند.