سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۶ - ۱۹:۳۵
۰ نفر

نعیمه دوستدار: «استخوان‌های دوست‌داشتنی» کتاب عجیبی است. خواندن فصل اول کتاب کافی است تا مسحور آن بشوید.

 این روایت آن‌قدر گزنده و مؤثر است که بعد از خواندن فصل، تصمیم می‌گیرید چند دقیقه یا شاید چند ساعت از کتاب فاصله بگیرید. اما خواندن بقیه کتاب قانع‌تان می‌کند که در انتخاب‌اش اشتباه نکرده‌اید؛ کتاب، روایت تلخی از زندگی است همراه با بارقه‌های روشن امید. استخوان‌های دوست‌داشتنی عنوان رمانی است که آلیس زیبولد آن را بر اساس تجارب شخصی واقعی نوشته است. معرفی این کتاب را از زبان کاترین بون - نویسنده روزنامه نیویورک تایمز - به شما تقدیم می‌کنیم.

نوشتن کتابی روحیه‌بخش درباره دزدیدن و به قتل رساندن یک دختر جوان، نیاز به جسارت خاصی دارد. ولی در نظر داشته باشید که استخوان‌های این رمان متعلق به قربانی داستان نیستند بلکه به یک ایده انتزاعی و کاملا‌ مثبت تعلق دارند؛ یعنی اینکه آن استخوان‌ها سازواره‌هایی هستند که موجودات زنده رویشان بنا می‌شوند. آلیس زیبولد در اولین رمان خود از استخوان به‌عنوان استعاره استفاده می‌کند و زیب و زیور زلم زیمبو‌های ژانر تریلر را به کناری می‌گذارد و نه‌تنها این بلکه سایر کلیشه‌ها را نیز زیر و زبر می‌کند.

  طناب‌بازى در ارتفاع زیاد

نوشتن کتابی که راوی‌اش یک مرده است، نیاز به جرأت خاصی دارد. راوی نه‌تنها مرده بلکه به قتل رسیده ولی قضیه به همین جا ختم نمی‌شود. او در 14سالگی به قتل رسیده. «سوزی سالمن» در بهشت است اما دنیایی که سوزی پشت سر گذاشته، حال و روز خوشی ندارد. مادر داغدارش برای فراموش کردن اندوه خود به کالیفرنیا می‌رود. پدر آشفته و پریشان‌اش به کلا‌ریسا - بهترین دوست‌ سوزی در مزرعه ذرتی که در آن به قتل رسیده بود- حمله می‌کند. این رمان به‌عنوان اثر اول یک نویسنده، مثل حرکت روی طناب‌ در ارتفاع زیاد است و در واقع آلیس زیبولد با توازنی تقریبا کامل، روی این طناب حرکت می‌کند. البته لحظات متزلزلی هم در رمان هست؛ غیرقابل قبول به نظر می‌رسد که پدر داغدار سوزی به‌طور تلویحی دختر کوچک‌تر خود را تشویق کند که به خانه قاتل برود و برای یافتن سرنخ، آنجا را بگردد و در صحنه‌ای دیگر - تقریبا در انتهای رمان که از خوش‌باوری و ساده‌لوحی هم فراتر می‌رود - روت به طور غیرارادی، سوزی را در مسیری قرار می‌دهد که بتواند آخرین لحظه را در کنار ری بگذراند. ولی زیبولد به موقع رمان را به پایان می‌رساند. کتاب با همان یادداشت واضحی که شروع شده بود، پایان می‌یابد؛ «برای همه شما عمری طولا‌نی توأم با شادمانی آرزو می‌کنم». چرا آقای هاروی، سوزی سالمن را به‌قتل می‌رساند؟ زیبولد خردمندانه خود را از این قلمرو پردردسر عقب می‌کشد؛ هرچند البته این موضوع که مادر آقای هاروی او را در بچگی رها کرده بوده، ظاهرا یک علت قضیه است. رمان با توصیف سرد و مخوفی که سوزی از جنایت ارائه می‌کند، شروع می‌شود. او با جملا‌تی مختصر و بی‌طرفانه به ما می‌گوید که چگونه آقای هاروی او را با اغواگری به زیرزمین مخفی خود - که در مزرعه ذرت او قرار داشت - کشاند و اینکه چگونه با چنگ و دندان با آقای هاروی مبارزه کرد و اینکه چگونه هر چقدر تلا‌ش می‌کرد، بی‌فایده بود. او می‌نویسد: «گریه کردم. کم‌کم از بدنم جدا شدم، رفتم توی هوا و سکوت. گریه کردم و دست و پا زدم تا این حالت را حس نکنم». فصل اول رمان ناراحت‌کننده است ولی مسحورکننده نیز هست. سوزی راهنمای ما در هزار توی اندوه و کژکاری بعد از قتل بی‌رحمانه اوست. دیدگاه بی‌طرفانه و تیزهوشانه او و نظر دردناک یک نوجوان 14ساله به زندگی، تغییر چندانی نمی‌کند ولی او مسائل را درک می‌کند؛ همان‌طور که اگر زنده می‌ماند و بزرگ می‌شد، ممکن بود درک کند.

  زمین را فراموش کن!
کتاب زیبولد درباره ذهن یک دختر جوان است؛ درباره واکنش‌های یک خانواده در قبال یک فاجعه و نقص‌ها و کمبود‌هایی که زیر فشار ناشی از اندوه به شکاف‌هایی عظیم تبدیل می‌شوند. کتاب درباره یک چیز دیگر هم هست؛ بهشت. در دنیای سوزی، بهشت هر کس در حد و قواره خودش است. او می‌گوید: «در بهشت ساده‌ترین رؤیا‌های ما به واقعیت تبدیل می‌شوند». فرنی - مشاور سوزی در بهشت که سابقا مددکار اجتماعی بوده - در بهشتی سکنی دارد که بتواند به دیگران خدمت کند. در بهشت سوزی، مدرسه‌ها معلم ندارند و بستنی‌های چوب‌نعنایی و مجله‌های مد لباس هست. سوزی به‌تدریج درمی‌یابد که هنوز در بهشت نیست. او وقتی درمی‌یابد که هنوز به طور کامل وارد بهشت نشده و در نیمه راه قرار دارد، از فرنی می‌پرسد: «چگونه باید از آن دنیا به بهشت رفت؟». فرنی در جواب می‌گوید: «به آن آسانی که فکر می‌کنی، نیست. باید میل به دانستن جواب برخی سؤال‌ها را از سرت بیرون کنی... اگر دست از این پرسش که چه چیز‌هایی به‌جا مانده، برداری؛ اگر از این فکر که چیز‌های به‌جا مانده از مرده‌ها روی زمین اکنون چه حسی دارد دست برداری، می‌توانی آزاد و رها باشی. راحت‌ات کنم، باید زمین را به کلی فراموش کنی». سوزی سرانجام به رهایی می‌رسد و در پی آن، کسانی که او را دوست داشتند نیز به رهایی می‌رسند. فرنی به سوزی می‌گوید: «وقتی مرده‌ها کاری به کار زنده‌ها نداشته باشند، زنده‌ها زندگی عادی‌شان را از سر می‌گیرند». این کتاب اتفاقا هنگامی منتشر شد که قضیه دزدیده شدن یک دختر 14ساله در زندگی واقعی مدام در خبر‌ها گفته می‌شد. موضوع کتاب زیبولد ممکن است باعث ناراحتی خواننده شود ولی در رمان استخوان‌های دوست‌داشتنی، هیچ‌چیز جسمانی یا استثمارگونه‌ای وجود ندارد. جالب اینکه داستان سوزی داستان امید است؛ امید در برابر واقعیت‌های تلخ.
ترجمه‌ای که ما از این کتاب به شما معرفی می‌کنیم، ترجمه فریده اشرفی است و ناشر آن نشر مروارید. قیمت کتاب هم 3700تومان است.

کد خبر 40548

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز