یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶ - ۰۸:۱۲
۰ نفر

ندا رجبی: نام بهروز افخمی همیشه با غافلگیری و جنجال همراه بوده و هرچند سال یکبار که فیلمی از او به نمایش درآمده غیبت‌های طولانی‌اش را توجیه کرده است.

افخمی به تازگی فیلمبرداری پروژه پرخرج و پرزحمت «فرزند صبح» را به پایان رسانده و این روزها مشغول نگارش نهایی مجموعه «آتش نشانان» و انتخاب بازیگران  آن است، تا به زودی ساخت یک سریال اکشن را نیز در لیست کارهای متنوع و متفاوتش ثبت کند.

 با او درباره همه این فعالیت‌ها و همچنین نوع فیلمسازی‌اش  که هرگز شکل و شمایل مشخصی برای آن قائل نشده است، گفت و گو کرده‌ایم.افخمی معتقد است: فیلمسازی یک تفریح  و یک بازی جذاب و فیلمساز یک ماجراجوست.

  • ‌چطور است مصاحبه را از کاری که تازه به پایان رساندید آغاز کنیم. «فرزند صبح» در جشنواره فیلم فجر شرکت می‌کند؟

چون قرار است از آهنگساز خارجی برای فیلم بهره بگیریم بعید است که به جشنواره امسال برسد. اما اگر بخواهیم فیلم را به جشنواره سال بعد هم بدهیم، در بخش مسابقه سینمای ایران شرکت نمی‌کنیم، به این دلیل که  فکر می‌کنم شرایط مساوی نداشتیم و فرزند صبح فیلم گرانی است که با اختیارات کامل ساخته شده و امکانات و زمانی که در اختیار ما بود ‌غالبا در اختیار سازندگان فیلم‌های ایرانی نیست. بنابراین در حق بقیه فیلم‌ها اجحاف می‌شود. اما ممکن است فیلم را در بخش مسابقه بین‌الملل شرکت دهیم.

  • ‌ درباره  نظارت کمیسیون فرهنگی مجلس بر جشنواره   فیلم فجر چه نظری دارید؟

به نظرم اشکالی ندارد. اصلا جشنواره فجر همیشه جشنواره کنترل شده‌ای بوده و اعضای کمیته انتخاب و داوران آن بسیاری از مواقع کسانی بودند که از جانب مسئولین دولتی تعیین می‌شدند.

در خیلی از موارد هم اطلاعات چندانی درباره فیلم و فیلمسازی نداشته‌اند و بیشتر مدیر فرهنگی به حساب می‌آمدند. حالا اگر کمیسیون فرهنگی مجلس بخواهد کمیته انتخاب جشنواره را تشکیل بدهد فکر نمی‌کنم تغییرات چندانی به وجود بیاورد و احتمالا در جهت سیاست‌های وزارت ارشاد هم هست.

  • ‌ مجموعه «آتش نشانان» در چه مرحله‌ای است؟

در حال بازنویسی فیلم‌نامه‌ها هستم و به احتمال زیاد  بیستم دی‌ماه کلید می‌زنیم.

  • ‌ پس قرار است خودتان مجموعه را کارگردانی کنید؟

بله. البته قرار نبود خودم کارگردانی کنم و بنا بود تنها تهیه کار را بر عهده داشته باشم، اما وقتی فیلمنامه‌ها را می‌خواندم و فکر بازنویسی‌اش را می‌کردم به کار علاقه مند شدم. چون یک مجموعه پر تحرک است و به نوعی اکشن به حساب می‌آید و من خیلی وقت‌ها  بود‌که این  نوع فیلم را کار نکرده بودم و هوس کردم این سریال را خودم جلوی دوربین ببرم.

‌ساخت مجموعه‌های اکشن در کشور ما به دلیل نمونه‌های خارجی که از تلویزیون پخش می‌شود شاید کمی سخت‌‌تر از کارهای دیگر باشد، چون به محض پخش، بیننده کار را با آنها مقایسه می‌کند و متوجه ضعف کارهای داخلی می‌شود.‌

از نظر جلوه‌های ویژه ما هم دانش لازم و هم نرم‌افزارهای کامپیوتری مورد نیاز و هم وسایل و سخت‌افزارها را در ایران داریم و در واقع یکی دو سالی است که این امکانات تکمیل شده، ما یک گروه بدل خوب داریم که در یک سریال آلمانی «هشدار برای کبرا11» کار کردند و در حال حاضر در ایران هستند(تیم پیمان ابدی)‌ و کسانی را داریم که می‌توانند با سیستم‌های دیجیتالی کارهای تروکاژی خوب بکنند.

 بنابراین من فکر می‌‌کنم اشکال کارهای ما بیشتر به داستان‌نویسان و کارگردان‌ها برمی‌گردد به این معنا که نمی‌دانند دقیقا یک صحنه اکشن چطور باید طراحی شود تا کسانی که قرار است اسپیشیال  افکت را انجام دهند یا آنها که کارهای فیزیکی و بدل کاری را برعهده دارند کارشان لو نرود و بدون نقص اجرا شود.

پس این تا حدود زیادی به فهم کارگردان از موضوع دکوپاژ ‌و مونتاژ بستگی دارد که یک صحنه خوب از آب در بیاید یا نه. اما در مورد مقایسه نمونه‌های خارجی در کل من فکر نمی‌کنم نمونه‌های خیلی خوبی در تلویزیون ما نمایش داده باشند، غیر از مجموعه «هشدار‌ برای کبرا11» که آن هم بیشتر تبلیغ ماشین است تا صحنه‌های اکشن خوب‌ و خرد کردن ماشین‌هاست که ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد نه لمس کامل یک موقعیت اکشن.

 اصلا همین مجموعه «نشان سرخ» که درباره آتش نشانی هم هست چه به لحاظ صحنه‌های اکشن و چه از نظر داستان‌گویی و  درگیر کردن تماشاگر اساسا یک سریال ضعیف است.

  • ‌ مسئله‌ دیگری که این نوع کارها دارند این است که همیشه فکر می‌کنیم قرار است به آن حرفه و مسائل مربوط به آن بپردازند، ولی در نتیجه با کاری روبه‌رو می‌شویم که تمام هم و غمش  زندگی خصوصی آن آدم‌ها و مسائل شخصی‌شان شده است !

بله. خب  فکر می‌کنم این لازمه فیلمسازی است. یعنی فیلم بیشتر درباره شخصیت‌ها و آدم‌هاست. ما به آدم‌ها علاقه مند می‌شویم بعد حوادث را دنبال می‌کنیم حتی یک فیلم اکشن هم می‌تواند شخصیت محور باشد. سریال آتش نشانان هم به نظرم بیشتر شخصیت محور است.

  • ‌ در اکثر کارهای پلیسی ما،  به جای بالا بردن شأن این حرفه و ایجاد حس اطمینان، برعکس به آن ضربه زدند و تصویری کلیشه‌ای و پیش پا افتاده ارائه کرده‌اند. شما با حرفه آتش نشانی قرار است چگونه برخورد کنید؟

اگر دیگران در مورد نیروی انتظامی فیلم می‌سازند و به اعتبار این حرفه صدمه می‌زنند فکر می‌کنم بیشتر به این دلیل است که خود نیروی انتظامی سخت‌گیری می‌کند و فیلمساز را خیلی تحت فشار قرار می‌دهد، در نتیجه نمی‌توانند یک تصویر صادقانه، ملموس و صمیمی از پلیس و فعالیت‌هایش نشان بدهند و فکر می‌کنم که این موضوع کاملا به آن نهاد و نیرو بستگی دارد که چقدر به فیلمساز اختیار و اعتماد به نفس بدهد تا کارش را درست انجام دهد. اما در مورد کار ما فعلا که آتش‌نشانی خیلی همکاری کرده و در مورد داستان‌هایی که نوشتیم سخت‌گیری صورت نگرفته است.

  • ‌ چرا شبکه تهران را انتخاب کردید؟

به خاطر رفاقتی که با مدیر این شبکه آقای مجید رجبی معمار داریم. ایشان مجری طرح اول «فرزند صبح» بود و تهیه این فیلم را ایشان شروع کرد. همچنین آقای داود هاشمی که مدیر تولید «فرزند صبح» بود و نیز در حال حاضر در شبکه 5 فعالیت می‌کند.

  •   یعنی گرایش شما به تلویزیون ربطی به دلایل دیگر فیلمسازان که عمده‌ترینش اوضاع بسامان سینمای این روزهاست ندارد؟

نه، اصلا. فقط به خاطر این بود که موضوع آتش نشانی پیشنهاد شد و از وقتی که صحبت از این موضوع شد من یک موافقت کلی داشتم برای کار، چون خیلی به این حرفه علاقه‌مندم و از آن کارهایی است که اگر فیلمساز نمی‌شدم حتما می‌رفتم دنبالش. یا مثلا به موضوع هواپیما هم خیلی علاقه دارم.

  • ‌ شما به چه موضوعی علاقه ندارید؟

(می‌خندد) خب به طور کلی ساختن فیلم‌های اکشن برایم وسوسه‌انگیز است!

  •   همیشه به کارنامه کاری شما که نگاه می‌کنیم، با وجود کارهای شاخصی که در آن به چشم می‌خورد و همین‌طور فعالیت‌هایی که در زمینه‌های دیگر مثل سیاست و مطبوعات و... داشته و دارید،  انگار هنوز  بهروز افخمی قرارش را پیدا نکرده این طور نیست؟

جمله‌ای هست از میشل فوکو که من چندباری نقل کرده‌ام و اکثر مواقع هم غلط چاپ شده، شما مراقب باشید! میشل فوکو گفته: « نگذارید مجبورتان کنند که خودتان باشید» و فکر می‌کنم  این یک توضیح کافی و در واقع یک جور دستورالعمل است. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که عادت‌ها را به ما تحمیل می‌کنند و در حقیقت ما را مجبور می‌کنند به این که از یک سری الگوهای رفتاری تبعیت کنیم و شما حتی اگر یک استقلالی داشته باشید و تازگی در رفتارتان باشد بعد از مدتی عادت‌ها باعث می‌شود که حداقل ادای خودتان را در بیاورید، یعنی خودی باشید که تغییر نمی‌کند.

  • ‌اما تغییر کردن، خودش یک سیر است برای رسیدن به خود. ما در حقیقت در زندگی پی خودمان می‌گردیم و  مدام در حال تغییر و تحول هستیم. وگرنه اگر قرار باشد از خودمان فرار کنیم که تمام تغییر و تحول‌ها و متفاوت بودن‌ها ادا و اطواری  بیش نیست.

نه، اصلا منظورم این چیزها نبود. من اینطوری به موضوع نگاه نمی‌کنم من فکر نمی‌کنم آدم در زندگی باید در حال فلسفه بافتن باشد یا با فلسفه بافتن زندگی کند.

برای من تجربه کردن عرصه‌های تازه، یاد گرفتن چیزهای مختلف و کشف فضاهای جدید جالب است و علت اینکه فیلمسازی را دنبال کردم این است که آدم می‌تواند در زندگی‌های مختلف و  فضاهای مختلف وارد شود و چیزهای تازه‌ای یاد بگیرد. همین است که جذابیت این حرفه را به وجود می‌آورد، نه اینکه آدم فکر کند‌  باید یک خطی را دنبال کند و یک حرف‌های مشخصی بزند.

 اینها را به نظر من کسانی تصور می‌کنند که اصلا عوضی آمده و کار فیلمسازی را عوضی گرفته‌اند. فیلمسازی یک تفریح است؛ یک جور بازی خیلی جذاب داستان‌گویی هم همین‌طور؛هدف کشف عوالم جدید و تجربیات جدید و همراه شدن با آنهاست.

  •   یعنی تنها تجربه کردن است که شما را ملزم می‌کند به سمت سوژه‌ای بروید؟

اصلا خود به خود اتفاق می‌افتد، الزامی در کار نیست. من فکر می‌کنم هرکسی باید مقدار خیلی زیادی اینطور باشد. این در روحیه خیلی‌ها هست که هر چیز تازه و جالبی نظرشان را جلب می‌کند و به نوعی تنوع‌طلب هستند، یعنی اهل آشنا شدن با فضاها و زندگی‌های مختلف و اگر حرفه آنها فیلمسازی باشد طبیعتاً باید همین‌طوری رفتار کنند که من در فیلم‌هایی که ساخته‌ام رفتار کردم و این طور نباشد که ساختن هر فیلمی آنها را از آن زمینه و آن نوع فیلم خسته کند و بخواهند بروند سراغ یک نوع فیلم دیگر.

 ولی بعضی‌ها همین‌طور دارند شبیه به هم می‌سازند و فکر می‌کنند یک خط را دنبال کرده‌اند‌ و مثلا دارند یک شخصیت فکری را تکمیل می‌کنند، ولی نتایج آن چنگی به دل نمی‌زند و احساس می‌کنید آن شخص دیگر نخ‌نما شده، مصرف شده است، همه چیزش را شناختی و دیگر صحنه تازه‌ای برای عرضه ندارد.

 گرچه خودش تصور می‌کند مجموعه‌ای  با ارزش از اندیشه‌ها را کنار هم می‌گذارد ولی در واقع کارش فقط تکرار و سرهم‌بندی کردن بوده. این‌جور افراد اتفاقاً اولین فیلم شان بهترین فیلم‌شان است و20 سال گذشته  و هنوز نتوانستند حتی فیلمی بسازند که با فیلم اولشان قابل مقایسه باشد!

این به خاطر همان است که فکر می‌کند باید خطی را دنبال کند. ماجراجویی ندارد. بازیگوشی ندارد، یک‌جور خشکی و عبوسی در زندگی و فیلمسازی‌اش حاکم شده است، در حالی که اولین چیزی که در سینما مردم را جلب می‌کند و کسی را هم که دنبال این حرفه می‌آید باید جلب کند این است که فیلمسازی یک ماجراجویی است باید با مزه باشد، آدم را به خنده وادارد، به گریه و به تعجب.

  • ‌و همین‌طور یک جور جنجال کردن که شما همیشه به آن علاقه‌مند بوده‌اید.

 بله. من معتقدم یک بخشی از کار فیلمساز جنجال کردن است . یعنی فیلم به هر حال یعنی شلوغ کردن، یعنی جلب توجه، یعنی غافلگیر کردن. به هر حال فیلمسازها کارشان رنگین کردن و متنوع کردن زندگی مردم است و شارلاتان بازی هم جنبه‌ای از کار فیلمسازهاست.

  •   مثلا انتخاب بازیگرانی مثل هدیه تهرانی یا محمدرضا شریفی‌نیا برای ایفای نقش در فرزند صبح برای جنجال کردن نبود یا اصلا می‌شود آن را نوعی استفاده ابزاری از بازیگران مشهور برای سر و صدای بیشتر فیلم و در نتیجه استقبال بیشتر از آن تلقی کرد؟

 نه، اینطور‌ نبود. من اصلا قصد داشتم به کلی از بازیگران لر زبان استفاده کنم و در تئاتر لرستان هم مشغول جست‌وجو بودم که متوجه شدم تهیه‌کننده کار بیشتر علاقه دارد که مجموعه‌ای از چهره‌های شناخته شده و اسم‌هایی مشهور در فیلم باشد.

 من هم دیدم که خوب می‌شود و این کار را کردم. گذشته از این ماجرا، در کل من فکر نمی‌کنم حداقل در 10 سال اخیر خودم اقدام به جنجال کرده باشم. یک وقتی که به 12 – 10 سال پیش برمی‌گردم  من 2 تا نامه نوشتم که یکی خطاب به آقای شمقدری بود که الان معاون فرهنگی رئیس جمهوری است و یکی هم خطاب به آقای خاکبازان که فکر می‌کنم معاون سینمایی وقت بود.

 آن نامه‌ها جنجال شد چون این آقایان با حرف‌هایی که در مطبوعات از آنها نقل شده بود یک فضاسازی کرده بودند که باعث رعب و و حشت فیلمسازان شده بود و من فکر می‌کردم که یکی باید جوابشان را بدهد وگرنه بعد از آن من یادم نمی‌آید که خودم شروع به جنجال کرده باشم.

  • ‌ بله. شما همیشه در کمال آرامش کارتان را می‌کنید!

به هر حال وقتی یک عده به آدم گیر می‌دهند، آدم باید جوابشان را بدهد.

  • ‌ بله. حالا سوژه بعدی‌تان چیست؟

‌نمی‌دانم من همیشه گفتم که خودم را داستانگو می‌دانم. یعنی اصلاً فیلمسازی من نقل امروزی داستانگویی است و کسی هستم که داستان‌های خوب را پیدا می‌کند و برای مردم تعریف می‌کند. حالا ممکن است این یک زمینه‌های اقتباسی داشته باشد یا اینکه ایده اصلی هم از خودم باشد، یعنی قصه اورژینال باشد و من آن را تبدیل به فیلمنامه کنم. ولی به هر حال خودم را قصه‌گو می‌دانم. بنابراین باید یک قصه‌ خوب پیدا کنم تا برای مردم تعریفش کنم.

  •   چقدر نیاز جامعه در آن برهه که قصد دارید به قصه‌ای بپردازید برایتان اهمیت دارد؟

‌ اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کنم. هر کاری را باید جانانه انجام داد. یعنی وقتی آدم فیلم می‌سازد باید فقط فیلم بسازد. وقتی به مجلس می‌رود سیاستمداری کند و این کارها را نباید با هم مخلوط کرد. آنهایی که فکر می‌کنند در مجلس باید کار هنری بکنند و شخصیت هنری‌شان را حفظ کنند، یا وقتی فیلم می‌سازند باید کار سیاسی باشد، همیشه به نظرم خنده‌دار آمده‌اند.

 وقتی داریم درباره داستانگویی صحبت می‌کنیم اگر حرمت و حیثیت را درست فهمیده باشیم باید آن را یک عالم کاملا مستقل بدانیم. عالم داستان‌ها اصلا ربطی به عالم واقعی به این معنا که بدهکار باشد یا بخواهد تاثیری از آن را منعکس کند ندارد. یعنی ما داستان می‌گوییم برای اینکه تاثیر بپذیریم از عالم واقع، بلکه شاید این داستان‌ها هستند که عالم واقع را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

  • پس داستان فرزند صبح چطور شکل گرفت؟

  تا فیلم دیده نشود خیلی نمی‌توان درباره‌اش توضیح داد. اما در موردداستان، وقتی پیشنهاد چنین کاری حدود 12‌سال پیش به من داده شد من وعده ندادم که می‌توانم این کار را انجام دهم، به این دلیل که فکر می‌کردم موضوع سختی است و از لحاظ سیاسی خیلی حساس است. بعد از 2‌سال من فلیم «کندر» مارتین اسکورسیزی را در پاریس دیدم که درباره زندگی «دالایلاما» رهبر بودائیان تبت بود که در تبعید است. این فیلم درباره دوران کودکی تا 15 سالگی «دالایلاما» بود و آنقدر این دوران برای او بی‌حادثه و آرام بوده که آدم فکر می‌کرد نمی‌شود اصلا از آن داستانی درآورد که جذاب باشد، اما وقتی فیلم را دیدم به نظرم خیلی فیلم نرم و راحت و خوبی آمد که به عقیده من بهترین فیلم مارتین اسکورسیزی هم هست.

 این شد که وقتی به دوران کودکی و سال‌های اول زندگی امام فکر کردم دیدم از این داستان پرحادثه‌تر است و می‌تواند دیدنی‌تر هم باشد. بنابراین پیشنهاد کردم‌فیلمنامه‌ای بنویسیم درباره دوران کودکی تا 15 سالگی که امام، خمین را برای رفتن به حوزه علمیه اراک ترک کرد و این دورانی است که امام تمام خانواده‌اش را یک به یک از دست داد.

 آن زمان قرار بود 2 تا فیلم یک ساعت و نیمه بشود و حتی فیلمبرداری را هم شروع کردیم، ولی بعد از یک روز فیلمبرداری به دلایل مالی و همین‌طور به خاطر بعضی تنش‌های سیاسی که قبل از مجلس و با توجه به کاندیدا شدن من به وجود آمده بود تعطیل شد و دوباره بعد از مجلس، مدیریت عروج فیلم علاقه‌مند شد فیلم را بسازد و آن را از موسسه روایت فتح‌ که سناریو را در اختیار داشت گر‌فت و من در آن مقطع دیگر قسمت دوم را که مربوط به بخش 10 تا 15 سالگی‌ امام بود از فیلمنامه حذف کردم، چون مجتبی راعی این بخش را که تقریبا همان طرح من بود، زمان درگیری‌ام با مجلس برداشته و ساخته بود.

 اما در عوض بخش‌های دوران دستگیری و تبعید و ساعت‌های آخر عمر امام(ره) در بیمارستان را به آن اضافه کردم و در حال حاضر نسخه‌ای نزدیک به 3 ساعت داریم که برای نمایش عمومی سعی می‌کنیم فیلم را کوتاه کنیم و به 2 ساعت و 20 دقیقه برسانیم.

  • چرا این قدر دیر به دیر فیلم می‌سازید؟

  تا داستان خوب گیر نیاورم فیلم نمی‌سازم. داستان گفتن خیلی مهم است. حتی داستان خواندن هم بلدی می‌خواهد؛ اینکه تو داستان‌های خوب بخوانی. همین است که من اصرار دارم باید استقلالش را پذیرفت. باور کنید اگر بگوییم زندگی می‌کنیم برای اینکه داستان بخوانیم مبالغه نکرده‌ایم و شکل جانانه‌اش را «فلوبر» گفته که «همه افلاک به وجود آمده تا کتابی به وجود بیاید» و داستان‌نویسان بزرگ اصلا این‌طور نگاه نمی‌کردند که دارند داستان می‌نویسند برای اینکه دنیا را تغییر بدهند.

 البته داستان‌هایشان دنیا را تغییر می‌داده‌است، ولی آنها به این فکر نبودند‌ بلکه برعکس فکر می‌کردند که همه عالم مقدمه، متریال و ماده خامی است برای اینکه آنها داستان‌هایشان را بنویسند و همه دعواها، جنگ‌ها، صلح‌ها، عشق‌ها و همه زندگی‌هایی که مردم به وجود می‌آورند تازه مقدمه‌ای است برای اینکه داستان‌نویسی خوب بتواند داستان بنویسد و این از زندگی حقیقی فشرده‌تر، متبلورتر، پاکیزه‌تر و واقعی‌تر است. خلاصه اگر این‌طور نگاه کنیم آن وقت داستان‌گویی بدهکار هیچ چیز نیست؛  نه جامعه، نه فلسفه، نه سیاست و نه هیچ چیز دیگر.

  • این‌طور که شما می‌گویید، ظاهرا همه اینها هستند که بدهکار داستان‌گویی‌اند!

‌نه، ولی هدف هم نیستند. مقدمه و ابزارند و داستان‌گویی خودش یک فعالیت مهم و خودکفاست.

  •   و در این گیر و دار چطور شد به فکر انتشار مجله افتادید؟

  واقعا من خودم نمی‌خواستم مجله‌ای منتشر کنم، یک عده از بچه‌ها بودند که دلشان می‌خواست کار مطبوعاتی بکنند و به من هم گفتند کمکشان کنم. من هم در حد این که مثلا در ماه  یک سر مقاله بنویسم و مطالبشان را بخوانم و یک‌طوری مواظب باشم که چیزی ننویسند که باعث توقیف مجله شود همکاری می‌کنم، همین.

کد خبر 40943

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز