بدغذایی در کودکان یکی از مشکلات شایعی است که گاه و بیگاه خانوادهها را دچار دردسرهای عجیب و غریبی میکند؛ برای نمونه، یک برنامه غذایی مطلوب برای یک دختر نوجوان آمریکایی به این ترتیب است: سوپ آماده نودلز، سوپ آماده نودلز، سوپ آماده نودلز، سیب زمینی سرخ کرده و اگر تنوعی هم باشد پیتزا بدون سس یا پنیر!
در ایالت نیوجرسی، خانواده بیکر، مقصد تعطیلات خود را به خاطر پسر 11ساله خود که از میوه و سبزیجات بیزار بود و حتی بوی آب پرتقال هم او را بیحال میکرد، تغییر دادند تا بلکه غذاهای محل جدید با ذائقه وی بیشتر سازگاری داشته باشد.
فرزند جوان خانواده یوس لوف نیز علایق غذایی محدودی دارد و منزل آنها در وست فیلد ان جی بیشتر به یک رستوران میماند. جنیفر یوس لوف میگوید:«من دشوارترین کار یک مادر را انجام میدهم ، این که در یک خانه برای هر کس غذای جداگانه تهیه میکنم. »
هر 2 خانواده دارای مشکل مشترک هستند و فرزندان آنان نه تنها مشکل بدغذایی دارند، بلکه حتی از خوردن غذاهایی که زمانی بهنظر میآمد که دوستشان دارند، نیز امتناع میکنند. آنها در عین حال هم با امتحان کردن غذاهای تازه نیز مخالفند که این به معنای ترس آنان از خوردن این غذاهاست.
برای خانوادههایی که نگرانند فرزندانشان هرگز چیزی جز شیر کاکائو، ویتامین آدامسی و...نخورند، مطالعه تازهای صورت گرفته که تغییراتی را پیشنهاد میکند.
در این پژوهش، دانشمندان عادات غذایی 5هزار و 390جفت دوقلوی بین 8 تا 11سال را مورد بررسی قرار دادند و نتیجه این بود: بیزاری کودکان از امتحان غذای تازه بیشتر امریاست ارثی. همین امر میتواند پیامی باشد برای خانوادهها که مشکل در واقع از دستپخت آنها نیست؛ بلکه از ژنهای آنهاست!
کارشناسان تغذیه، متخصصان اطفال و پژوهشگران دانشگاهی به تازگی بررسی و توجه به کودکانی که غذای بیشتری میخورند، نسبت به آن دسته که کمتر غذا میخورند را شروع کرده و دریافتهاند که موارد چاقی از موارد بدغذایی کمتر به چشم میخورد.
در برخی خانوادهها، تهیه غذاهای محلی نیز ایجاد مشکلاتی برای آنها میکند به ویژه اگر این غذاها با ذائقه افراد جور هم در نیایند.برای پدران و مادرانی که میدانند استفاده از میوهها در آشپزخانه با برنامه غذایی خانواده یکی از عمیقترین لذتهای آشپزی است، داشتن کودکی که بیشتر غذاها را پس میزند، مایه اندوه و دل شکستگی است.
آقای گاروی از سردبیران مجله بون آپتیت، این دلخوری را کاملاً به حق میداند. وی تجربیات خود را در وبلاگی که با همکاری بریتیش پال که درباره عادات غذایی خانوادهها توضیح میدهد، نوشته است. دختر 6 ساله او کودکی پرخور است؛ اما پسر 3 ساله اش تنها غذاهای سرخ شده را میخورد.
آقای گاروی در این باره میگوید:«من خود را با همان شیوهای راحت کردهام که هر پدر و مادر عاقلی این کار را میکند و این مانند یک آموزش ابتدایی است.» بیشتر کودکان تا حدود 2سالگی حجم نامحدودی از غذاهای گوناگون را میخورند و از این سن به بعد، ناگهان این روند متوقف شده و این دوره دگرگونی تا 4یا 5 سالگی نیز میتواند دوام داشته باشد.
پژوهشگران بر این باورند که این امر شاید پاسخی باشد به سیر تکاملی رشد هر کودک. ذائقه کودکان نوپا درست زمانی که راه میافتند، شکوفا میشود و به آنان اختیار بیشتری در انتخاب آنچه میخورند، میدهد.
دکتر کوک در این باره میگوید:«اگر الان هم مانند دوران انسانهای نخستین، کودکان ما در غار زندگی میکردند و به هنگام دویدن و بازی کردن هر چه از روی زمین مییافتند را در دهان میگذاشتند، این مسئله میتوانست بالقوه برای ما خطرناک باشد.»
لین ساتر نیز میگوید که تردید درباره خوردن غذاهای تازه را میتوان بخشی از مراحل رشد مزاجی کودک دانست و اینکه هر کودک به تنهایی دارای علایق و بیمیلیهایی است که به باور خانم ساتر، همگی ژنتیکی هستند.
وی همچنین میافزاید:«تنها راهی که کودکان میتوانند هویت خود را کشف کنند، قرار دادن انواع غذاها در دهان آنها و ادامه این روند بارها و بارهاست. البته این کار زمانی که کودک از غذا بیزار است یا آن را پس میزند، بسیار دشوار بهنظر میرسد، به ویژه برای پدر و مادرهایی که زمان زیادی را برای فکر کردن درباره نوع غذا و چگونگی تهیه آن صرف میکنند.»
مسئله ژنتیک برای جنیفر یوس لوف که پسرش تنها از تنوع در یک زمینه لذت میبرد، اهمیت بسیاری دارد و خواهر کوچکتر این پسر، اگر چه بدغذا نیست، اما گاهی از برادرش پیروی میکند.
خانم یوس لوف که هم اکنون 37سال دارد، زمانی خود نیز بسیار بدغذا بود و در عین حال، عادت به نوشیدن شیر به مقدار زیاد داشت ولی نمیتوانست مزه میوههای نارس یا سبزیجات را تحمل کند. غذاهای تازه با ترکیبات ناآشنا وی را به شدت به وحشت میانداخت.
این ناسازگاری تا 20سالگی وی ادامه داشت و بعدها وی توانست بر پارهای از ترس هایش پیروز شود؛ اما تا امروز هم از خریدن خیار شانه خالی میکند و میگوید:«من بسیار در این باره احساس گناه میکنم و نگران هستم که فرزندانم هم مثل من باشند.»
مخالفت با خوردن غذاهای تازه به صورت ژنتیک پدیدار میشود و پزشکان نیز میگویند که پدران و مادران کودکان بدغذا نمیتوانند همیشه در برابر آنان تسلیم شده و دوباره غذای دیگری تهیه کنند.
پاتریشیا پلینز روان شناس اجتماعی و استاد دانشگاه تورنتو میگوید:«ما باید این نکته را بپذیریم که علم زیستشناسی نصیب و قسمت نبوده و در عین حال، بدین معنا هم نیست که ما هیچ تصمیمی درباره محیط زندگی خود نمیتوانیم انجام دهیم.»
روانشناسان میگویند در برابر کودکانی که عادت کردهاند برای به دست آوردن آنچه میخواهند، خود را به زمین بیندازند و بهانه جویی کنند، تکرار و دادن غذاهای تازه در هر روز به مدت 5 روز تا دو هفته مؤثر است.
البته تلاش برای ارائه غذاهای جایگزین پس از گذشت هفتههای پیاپی، میتواند کار طاقت فرسایی باشد. برخی پدر و مادرها در نهایت از این قضیه صرفنظر کرده و این کم و بیش همان کاری است که جسیکا سین فلد انجام میدهد.
خانم سین فلد، همسر هنرمندی به نام جری سین فلد و مادر 3کودک از تلاش برای وادار کردن آنها برای مصرف میوه و سبزیجات بیزار شده است. بزرگترین فرزند وی که 6سال دارد، آن قدر بدغذاست که عادت دارد سایر اعضای خانواده را به خوردن آنچه خود میپسندد، وادار کند.
خانم سین فلد در این باره میگوید:«آشپزی در منزل ما تقریباً غیرممکن است و من هر شب موقع تهیه و تدارک شام با مشکلات بسیاری روبهرو میشوم و بهعنوان یک مادر و حتی یک آشپز، احساس شکست میکنم.»
در نهایت خانم سین فلد به آخرین چاره برای حل این مشکل که اساس آن برپایه دروغگویی درباره محتویات غذاها بود، متوسل شد. او در این زمینه کتابی با عنوان«مزههای فریبنده» نوشت و در آن دستورات آشپزی را برپایه میوه و پوره سبزیجات به شیوهای مخلوط شدهاند که کودکان متوجه نشوند، پیشنهاد کرد.
او حتی پیشنهاد میکند یک بسته حاضری ماکارونی و پنیر را هنگامی که در حال پنهان کردن سبزیجات در غذای اصلی است، روی پیشخوان آشپزخانه بگذارد. فرزندان وی نیز با این شیوه، هرگز متوجه نخواهند شد که مادرشان به چه کاری مشغول است.
وی در این باره میگوید:«فرزندان من از هم اکنون در مییابند که این شیوه خاص مادرشان در آشپزی است.»
در عین حال، برخی کارشناسان این روش را ابداً تأیید نمیکنند و از جمله دکتر پلیز که در این باره میگوید:«این شیوه از نظر من چندان مورد پسند نیست و تنها نتیجهای که از این ماجرا حاصل میشود اینکه کودکان به غذاهای تازهای که از سوی پدر و مادر در اختیارشان قرار میگیرد، اعتماد نخواهند کرد و پنهان کردن مواد غذایی کمکی در جهت درک کودکان از مزههای تازه نمیکند.
آنچه ما از کودکان انتظار داریم، در واقع داشتن علاقه به انواع غذاهاست. برای نمونه اگر کدو تنبل کاملاً تغییر ظاهر دهد، کودک چیزی متوجه نخواهد شد و اگر هم بشود، صد در صد نیست.»
نیویورک تایمز
10 دسامبر