خرید یک مسئله ساده و پیش پاافتاده نیست بلکه یک کنش اجتماعی است که جای بحث دارد. برای بحث مفصل درباره خرید، سراغ دكترعباس کاظمی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم رفتیم و با او گفتگوی مفصلی راجع به خرید، انواع خریداران، پرسه زنی و ....انجام دادیم. کاظمی تاکنون پژوهشهای مفصلی درباره موضوع خرید انجام داده است. «پرسه زنی و زندگی روزمره» و «امر روزمره در جامعه پسا انقلابی» از جمله کتابهای منتشرشده از وی است.
- در ادبیات ما معمولاً خرید، معادل مصرف در نظر گرفته میشود و ما تقریباً به همه کسانی که اهل خرید هستند برچسب مصرفگرا میزنیم و گویی خرید و مصرف کردن را یک امر مذموم درنظر میگیریم، نظرشما چیست؟
عباس كاظمي: خرید هم مثل همه فعالیتهای اجتماعی جنبههای متعدد دارد؛ جنبه مثبت، منفی و یا حتی جنبه خنثی. خرید کردن فی النفسه چیز بدی تلقی نمیشود، ولی اگر خرید جنبه اعتیادآور پیدا کند مثل هر چیز اعتیاد آور دیگری مذموم به شمار میآید، چون به طور کلی تک بعدی شدن امر منفی و مذمومی است ولی نفس خرید جنبههای مثبتی مثل ارتباط، تعامل، آزادی و گردش اطلاعات را به همراه دارد، اما خرید اگر به عنوان شکلی از مصرف گرایی و یا اولویت زندگی یک نفر باشد می تواند به عنوان یک بیماری تلقی شود. بنابراین خرید کردن یک طیف است که هم می تواند خلاق گونه و همراه با ارتباط و آزادی و اینها باشد و هم میتواند با انقیاد و مصرف گرایی افسار گسیخته همراه شود.
- شما در مباحثی که درباره خرید داشتهاید، خریداران و مصرفکنندگان را دستهبندی کردید و خیلی درباره خریداران تفریحی بحث کردهاید کمی درباره این دسته از خریداران بگوئید.
بحثی که راجع به خریداران تفریحی داشتم، مربوط به سال ۱۳۸۴ است و از آن زمان تا الان اتفاقات خیلی زیادی در ایران رخ داده و خرید بیشتر از گذشته جنبه تفریحی پیداکرده و خرید غیرتفریحی بیشتر در حاشیه قرار گرفته است. در سالهای پایانی ۱۳۷۰ و اوایل سال ۱۳۸۰ خرید تفریحی مربوط به بخش قلیلی از جامعه بوده است ولی الان اینگونه نیست و بخش عمده ای از خریداران جزو خریداران تفریحی هستند. مصداق این حرف هم عبارت «توقف بیجا مانع کسب است»، است که این روزها کمتر می شنویم.
در تحقیقاتی که اخیراً انجام دادیم طبقات بالا و طبقات متوسط بیشتر خرید تفریحی میکنند و طبقات پائین بیشتر خرید اضطراری و از روی نیاز انجام میدهند و خرید تفریحی برایشان یک امرلوکس و مبتذل است، البته علاوه بر قشر طبقه پائین، افراد سن بالا به خصوص مردان هم چنین نگاهی به خرید دارند و خرید تفریحی نمیکنند. اتفاقی که در شهرهایی مثل تهران افتاده این است که خرید به طرز جدایی ناپذیری با تفریح گرهخورده و به نوعی تفریح، ضمیمه خرید شده است و این خودش میتواند جنبه آسیب زایی داشته باشد؛ مثلاً اینکه باعث می شود ما تفریح یا سفر بدون خرید خیلی کم داشته باشیم.
- چه اتفاقی افتاده که خرید چنین جنبه ای پیدا کرده است؟
اول اینکه خب ما از همه طرف بمباران تبلیغاتی شدیم و تبلیغات همه را تشویق به خرید ومصرف کردن میکند، از طرفی فضاهای تجاری در شهر گسترش یافته است و سیاستگذاری شهری به سمتی رفته که حضور زنها و در برخی مواقع حضور مردها در شهر با خرید معنی پیدا میکند. علاوه براین، خرید یک جنبه سیاسی هم دارد؛ به این معنا که خرید، رفتارها را پیش بینی پذیر میکند و در نتیجه اشکال حضور در فضای عمومی پیشبینی پذیر میشود. برای سیاستگذاری شهری بهتر است که جمعیت حول خرید سامان پیدا کند تا چیزهای دیگر. به نوعی خرید یک ابزار کنترلی میشود برای مکانیزمهای انضباطی، حضور و بودن در شهر چرا که کاملاً مشخص است افراد کجا جمع می شوند، حالا این را مقایسه کنید با اشکال دیگر حضور در پارکها، فضای شهری و... که افراد بدون خرید در حال قدم زدن و تفریح کردن هستند. این گونه تفریحها برای سیاستگذاران شهری و قدرتمندان نوعی حضور پیشبینیناپذیر و دردسرساز است. بنابراین خرید کردن اگرچه خودش نفس آزادی آور و رهایی بخش مخصوصاً برای زن ها دارد ولی همزمان می تواند یک نفس محدود کننده برای حضور افراد در فضای شهری هم داشته باشد.
- منظورتان از نفس آزادی آور به خصوص برای زنها چیست؟
به این معنی که زنان به بهانه خرید میتوانند از خانه بیرون بیایند، به بهانه خرید میتوانند در تعامل با مردان قرار بگیرند، چون در گذشته زنها عمدتاً یا برای مرگ ومیر به بهشت زهرا می رفتند یا به مسجد و یا به حمام عمومی که هر سه فضا هم فضای تفکیک جنسیتی است، ولی فضای خرید اینگونه نیست و زنان در تعامل بیشتری با مردان قرار میگیرند و با شهر مرتبط می شوند؛ به بیان دیگر خرید توانست حضور زنان را در جامعهای که تا حدی مرد سالار بود، توسعه بدهد ولی گسترش فضای تجاری و مصرفی باعث شد که شکل حضور زنان محدود به حضور مبتنی برخرید شود و سایر حضور زنان نادیده گرفته میشود و به نوعی با سوء ظن هم دیده میشود که زنان فقط دنبال خرید هستند.
- البته به نظر می رسد در سال های اخیر کمی این نگرش تغییر کرده و ما امروزه شاهد حضور مردان در مراکز خرید هم هستیم و خرید از اینکه فقط امری زنانه تلقی شود در حال خارج شدن است.
بله، بازار مصرف و خرید، مردان را هم در برگرفته است ولی به همان میزان که خرید امری مردانه شده حضور در فضای عمومی و جایی غیر از خرید امری زنانه نشده است؛ به بیان دیگر زنان در عرصههای عمومی حضور دارند ولی نقشها و موقعیتهای مهم را در اختیار ندارند. من نگران این هستم که توسعه فضاهای عمومی مبتنی بر خرید زنان را محدود به آن فضاها کند و دیگر احساس نیاز به اینکه وارد فضاهای جدی بشوند، نداشته باشند.
- اشاره کردید که امروز دیگر برخلاف گذشته توفق بیجا مانع کسب نیست و اتفاقاً مغازهدارها از بیهدف پرسهزدن و رفتن به مراکز خرید استقبال میکنند. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
بله، قبلا اینگونه بود که وقتی کسی جلوی ویترین مغازهای میایستاد، فروشنده اعتراض میکرد که بیخودی نایست و برو بگذار خریدار واقعی بیاید ولی امروز همه را تشویق میكنند که به داخل مراکز خرید بیایند و فقط ببینند. در واقع امروز توقف بیجا خوب است و دیگر مانع کسب نیست. چون این ایستادن پتانسیل این را ایجاد میکند که ممکن است یک روزی شما خریدار شوید. حتماً دیدهاید کسانی که را فقط در مراکز خرید و یا هایپرمارکت ها قدم میزنند، فضای حاکم در آنجا افراد را تشویق میکند تا خرید کنند در واقع ما امروز شاهد تغییر سیاستی هستیم که پرسهزن را به خریدار تبدیل میکند.
- در مقالاتی که راجع به خرید داشتید از عبارتی با عنوان لذت چانه زنی استفاده کردید کمی درباره این عبارت توضیح دهید.
چانه زنی، پدیده ای است که فی النفسه برای ارزانتر خریدن نیست، بلکه بهانهای برای تعامل اجتماعی است. در نفس خرید هم لذت وجود دارد، البته در عین حال که از پول خرج کردن لذت میبریم همزمان اضطراب هم داریم. اضطراب اینکه آیا کالایی که خریدیم همان چیزی است که می خواستیم، آیا قیمتش مناسب است؟ آیا این کالا کیفیت لازم را دارد و... . در عین حال از اینکه پول خرج کردیم لذت هم میبریم. اتفاقاً زیمل هم مقالهای دراین باره دارد که در آن درباره دو دسته فرد خسیس و ولخرج نام می برد و از آنها به عنوان دوتیپ شخصیتی یاد میکند.
در چانه زنی فرد فکر میکند قدرت این را دارد که چانه بزند، تأثیرگذار باشد، قیمتها را تغییر بدهد وطرف مقابل را اقناع کند. بنابراین چانه زنی فقط یک عمل صرفاً مالی که هزینه را کمتر کند نیست، بلکه یک پدیده اجتماعی است و به همین معنا خریدکردن هم یک پدیده اجتماعی است، چون مجموعهای از تعاملات اجتماعی را دربرمیگیرد و خرید را به یک عرصه فرهنگی تبدیل میکند.
این مجموعه فرهنگی خوب است به شرط اینکه در شهر، فضاهای عمومی دیگری هم وجود داشته باشد، اما وقتی فضای خرید و تجاری فضای مسلط و غالب زندگی عمومی میشود، احساس خطر میکنیم که چه برسرعلایق سیاسی مردم شهر میآید. در چنین شرایطی مردم نسبت به اطرافشان بیاهمیت می شوند، حساسیتهایشان را از دست میدهند و مسئولیتهای اجتماعی خود را فراموش میکنند و فقط فکر میکنند که چگونه زمان خود را در مراکز خرید بگذرانند و از خرید و تعامل با کالاها لذت ببرند.
- میتوان این اتفاق را نوعی شگرد و تصمیم سرمایهدارانه هم دانست به این معنا که مردم به مسائل دم دستی و روزمره مثل خرید سرگرم شوند و حساسیت خود را نسبت به اتفاقات از دست بدهند؟
در واقع یک شگرد ناخودآگاهانه و به طورغیررسمی برنامهریزی شده است. ساختار اجتماعی مبتنی بر نظام سرمایهداری فضاهایی را ایجاد میکند که مردم به مسائلی سرگرم شوند و از یکسری مسائل دیگر دور شوند.
- اگر به دستهبندی کشورها و جوامع به دو دسته توسعه یافته و در حال توسعه قائل باشیم آیا میتوان خرید را در این دستهبندی جا داد و مثلا گفت خرید در جوامع توسعه یافته کمتر از جوامع درحال توسعه است؟
در تحقیقاتی که انجام داده شده مشخص شده که روند ساخت مراکز خرید و مصرف جوامع درحال توسعه رو به جلو بوده و رشد داشته است، در حالی که در جوامع غربی از این جهت به اشباع رسیدند، از طرفی خرید کردن بیشتر به فضای مجازی رفته است، خرید از سایت آمازون، ای بی و... نمونه اینگونه خریدهاست. خرید از فضای مجازی باعث شده تا خرید از خیابانها و مراکز خرید کاهش پیداکند با وجود این نمیتوانیم بگوئیم خرید کردن خاص این طبقه یا کشور است. به نظر من هرجایی که طبقه متوسط وسیع و فربه وجود داشته باشد مصرف و خرید هم موضوعیت پیدا میکند.
- این سوال را پیرو این موضوع پرسیدم که بسیاری از کسانی که در کشورما اهل خرید کردن و به مرکز خریدن رفتن هستند، وقتی به کشور دیگری مهاجرت می کنند الگوی مصرف و خرید کردنشان متفاوت می شود و کمتر سراغ خرید می روند.
به نظرم این داستان کمی فرق دارد. در جامعه ما چشم و هم چشمی، رقابت، نمایش و شوآف بیشتر است ولی وقتی به جای دیگری می رویم با جامعه غریبهای مواجه میشویم که دیگر خیلی موضوعیت ندارد به این فکر کنیم که آنها درباره ما چه فکری میکنند. در کشورهای غربی و توسعه یافته شاید این میزان ولع به خرید کمتر دیده میشود اگرچه هنوز در آنجا نیز ولع مصرف وجود دارد، اما به نظر میرسد نظامهای جهانی مصرف بیشتر جوامع در حال توسعه را نشانه گرفتهاند.
- آيا واقعا اینگونه است؟
این احساس ماست. من تحقیقی ندیدم که نشان دهد خرید کردن خاص کشور یا مدل جوامع خاصی است ولی میتوانیم بگوئیم ایرانیانی که به خارج از کشور میروند، نوعی احساس آزاد شدن میکنند و فکر میکنند دیگر لازم نیست همه جا لباس مهمانی بپوشند، آرایش کنند و ... . بنابراین شهروند ایرانی وقتی به کشور دیگری میرود احساس میکند میتواند خود واقعیاش باشد. ما یک جامعه جمعگرا هستیم و به جامعه و قضاوتهای دیگران اهمیت میدهیم این احساس ممکن است با مهاجرت تغییر کند.
- در تحقیقات قبلیتان روی این موضوع کار کرده بودید که مراکز خرید بیشتر در مناطق متوسط و متوسط رو به بالا ساخته میشود، در طول این سال ها اوضاع تغییر کرده و در مناطق پائین شهر هم شاهد ساخت مراکز خرید بزرگ هستیم چه اتفاقی افتاده که گستره خرید انينقدر وسیع شده است؟
با وجود این ساختها براساس آمار و تحقیقاتی که ما اخیراً انجام دادهایم هنوز هم بیشترین مراکز خرید در مناطق یک، سه، پنج و ۲۲ است.
در پروسه ساخت این مراکز خرید در مناطق جنوب شهر دو تا اتفاق افتاده است؛ اول اینکه مراکز خرید در مناطقی ساخته میشود که هیچ همخوانی با منطقه ندارد و با فکر سودآوری بالا ساخته شده ولی برعکس جواب داده است، مثل مرکز خرید تیراژه دو که در نظام آباد ساخته شده است و هیچ همخوانی و سازگاری با محیط آنجا ندارد و نتوانسته مردم محلی را مشتریان خود کنند، اما در برخی مراکز خرید مثل نجم خاورمیانه محصولات ارزان میآورند یا هایپرمارکتشان را وسعت میبخشند تا قشر بیشتری از مردم جذب شوند. بوتیکها و مغازههای این گونه مرکز خریدها همان اجناسی را می آورند که بازار شهرری دارد و وقتی میروی آنجا فکر می کنی که قیمتها خیلی بالا نیست. یا مثلاً مرکز خرید کیان در نواب، مردم آن محل فضای مرکز خرید را متناسب با آنجا تغییر دادند و کالاهای موجود در آنجا بسیار ارزان است و مشتریان زیادی جذب آنجا شدهاند. بنابراین هم مراکز خرید خودشان را متناسب با جمعیت تغییر میدهند و هم مراکز خرید را به شکلی که خودشان دوست دارند در می آورند.
- اما حتماً احساس نیازی هم بوده که چنین مراکز خریدی ساخته شده است؟
نه الزاماً؛ من فکر می کنم که نوعی سیاستگذاری بوده به این شکل که مثلاً شهرداری سرمایهگذاران را تشویق کرده که مرکز خرید بسازند و به آنها در ساخت هم کمک کرده است و تخفیف ویژهای هم برای ساخت تراکم به آنها داده است، سرمایه گذاران هم فکر میکنند این مراکز خرید میتوانند سودآور باشند در حالی که در بلند مدت احتمالاً اینگونه نخواهد بود چون مدل خرید مردم در مناطق پائین شهر کمتر با فرهنگ مراکز خرید همخوان است مگر اینکه این مراکز را متناسب با سطح زندگی خود تغییر دهند.
تیراژه دو این کار را نکرد به همین دلیل هم یک فضای جداگانه ایجاد کرده ولی مرکز خرید کیان این کار را کرد و به نظر میرسد موفق هم شد. به طور کلی من فکر می کنم یک موج مرکز خرید سازی رخ داده که سازندگان فکر کردند برایشان سودآور است و شروع به ساخت و ساز کردند بدون اینکه مکانیابی کنند. مردمی که از خیابان و دستفروش خرید می کنند و برای خریدهایشان حساب کتاب میکنند با مردمی که از خرید کردن و پول خرج کردن لذت می برند فرق دارند. افراد طبقه متوسط وقتی یک جنس گران میخرند از طریق شوآف آن حس خوبی به خود میدهند ولی افراد طبقات پایین وقتی جنس گران می خرند حس بدی پیدا میکنند.
- چه ارتباطی میان خرید و امر روزمره وجود دارد؟
خرید بخشی از زندگی روزمره است و نمی توانیم آن را از زندگی روزمره جدا کنیم، همانطور که نمیتوانیم خوابیدن را از زندگی روزمره جداکنیم، منتها نکته این است که برخی از فعالیتهای روزمره ما میتواند ابزار دست قدرتمندان قرار بگیرند، حتی خوابیدن ما هم میتواند ابزاری به دست قدرتمندان باشد و آنها تعیین کنند که مردم بیشتر بخوابند کمتر کار کنند یا بالعکس. پس میبینید که حتی امری مثل خوردن و خوابیدن هم میتواند یک امر سیاسی شود.
مثلاً اینکه ما الگویی از مصرف ارائه دهیم که مردم کمتر در داخل خانه غذا بخورند و بیشتر سراغ غذای بیرون بروند. این دستکاریها سیستم اقتصادی و سیاسی را تغییر میدهد. خریدکردن هم می تواند این ابزار باشد به این شکل که با تشویق مردم به خریدکردن آنها را به این سمت سوق دهیم که به جای تعامل با آدمها بیشتر به تعامل با کالاها بپردازند، در چنین شرایطی داشتن یک کالا به فرد هویت میدهد تا بودن در کنار دیگری. به خاطر همین خرید و امر روزمره با امر سیاسی به هم گره میخورد.
- خریدار تفریحی را میتوانیم همان پرسه زن بدانیم؟
در اواخر دهه ۷۰ و اوایل سال هشتاد ما فکر میکردیم خریدار تفریحی میتواند قابلیت پرسه زن بودن داشته باشد و پرسه زن میتواند خودش را به شکل خریدار تفریحی دربیاورد، ولی پرسه زن اصلاً خریدار محسوب نمیشود و هدف اصلیاش خریدکردن نیست. خریدار تفریحی دو شکل دارد؛ آمدی خریدکنی تفریح هم بکنی یا آمدی تفریح کنی، خرید هم بکنی. پرسه زن به دسته دوم نزدیک است. اینجاست که مراکز خرید جدید تلاش کردند که پرسه زنان را هم تبدیل به خریدار کنند و موفق هم شدهاند. در حالی که قبلاً اینطور نبود.
- درمقاله پرسهزنی جمله ای را نقل کرده بودید با این مضمون که قدمزدن اتلاف وقت است، ولی پرسهزدن نوعی زندگی است منظور این عبارت چیست؟
پرسه زدن یک نوع قدم زدن فرهنگی است، البته شباهتشان در این است که هر دو بی هدف هستند ولی منظور این عبارت این بوده که برای پرسه زن یک شأن خاصی قائل شود. کسی که شهر را خیلی خوب میبیند و درک میکند و مورد بازاندیشی قرار میدهد ولی قدم زدن همان معنی علاف را میدهد، بنابراین پرسهزدن یک شکل از قدم زدن ارتقا یافته است.
- دلیل اینکه برخی از مراکز خرید تبدیل به پاتوق میشوند چیست؟
وقتی مکان یک موقعیت هویتی پیدا کند و حس هویت به آدمها بدهد، پاتوق میشود. مکان میتواند حس تمایز به آدم بدهد یا خاطره تولید کند و گذشته ما را به یادمان بیاورد. همه اینها میتواند ما را با آدمهایی که از پیش میشناسیم مرتبط کند. همه این ها باعث میشود که برخی از مراکز خرید تبدیل به مکان به معنای خاطره انگیزی و اینها شود. مثلاً در پاساژ نصر بیشترین اجتماع محلی رخ میدهد، چون بسیاری از فروشندهها و خریداران از پیش هم را میشناسند. از طرفی گیشا خیلی جایی برای اینکه آدمها همدیگر را ملاقات کنند، ندارد و مرکز نصر یکی از مکانهای ملاقات اجتماعی آدمها با یکدیگر میشود. ممکن است مشتریان این مرکز خرید کم شده باشد ولی حضور اجتماعی آدمها همچنان پررنگ است و با محله پیوند نزدیکی دارد.
- به عقیده شما خرید یک امر خصوصی است یا عمومی و اجتماعی؟
خرید در مرز بین امر عمومی و خصوصی است، یعنی هم امر عمومی است هم امر خصوصی؛ وقتی خرید میکنیم در عین اینکه در میان مردم حضور داریم و تعامل میکنیم به نوعی در تنهایی خود هم فرو میرویم و انگار خودمان را پشت کالاها مخفی میکنیم.
خرید کردن به نوعی رفتن در درون خود میان موج مردم وکالاهاست، پس همزمان میتواند هر دو بعد را داشته باشد. هم آدم منزوی به خرید می آید و در تنهایی خودش غرق میشود و هم یک فرد اجتماعی به بیرون می آید تا با دیگران تعامل کند و به قول معروف دلش باز شود.
- در این مدت اخیر بیشتر از گذشته شاهد دستفروش و خرده فروشها هستیم و بسیاری از پیادهراهها محل تجمع دستفروشان و خرده فروشان شدهاست، گویی مراکز خرید به سطح خیابان ها کشیده شده است.
یک اقتصاد پیچیده، فاسد و پنهان پشت نظام دستفروشی قرار دارد. من دو گونه پاسخ به این سال دارم؛ پاسخ خوشبینانهام این است که جنبش دستفروشی به عنوان یک جنبش اعتراضی بخشی از بیکارانی است که شغل ندارند و فقط دستفروشی به ذهنشان میرسد و خیابان را تصرف میکنند. اما پاسخ بدبینانه اینکه مغازهدارها از این وضعیت به شدت ناراضی هستند چون یک اقتصاد غیر رسمی، اقتصاد رسمی که مالیات میدهد و هزینههای خودش را دارد، تصرف کرده است. پس در دستفروشی دونوع نارضایتی وجود دارد؛ یکی نارضایتی افراد بیکار و دیگری نارضایتی صاحبان مغازه. اما پشت این بازی نارضایتی یک اقتصاد فاسدی هم وجود دارد که اجازه میدهد که دستفروشان در مکانهای مختلف مستقر شوند؛ مثلاً ممکن است بابت جایی که اشغال میکنند اجاره یا درصدی از فروششان را بگیرند و در مجموع پول کلانی از دلالی در گردش در میآید، پس مسئله دستفروشی خیلی پیچیده است و به سادگی قابل تفسیر نیست.
- پس شما این پدیده را کاملاً اقتصادی میبینید و تفسیر میکنید؟
بله، مردمی که اهل مصرف و خرید هستند از دستفروش هم خرید میکنند و خرید مردم هم به کار این افراد رونق میدهد، اما پشت این جمعیت فراگیر دستفروش قدرتی نهفته است که اجازه داده این شرایط ممکن شود. از طرفی اغلب این دستفروشها در حواشی و اطراف شهرهای بزرگ زندگی میکنند و برای بساط کردن به مراکز شهر میآیند و خود همین ماجرا نشانهای از وضعیت بد اقتصادی مردم است و اینکه سیاستگذاران شهری بیشتر به فکر ساختن مراکز جدید و لوکس هستند و به نیازهای اولیه و دم دستی مردم معمولی بیتوجه هستند. این قشر دستفروش جزو همان سه میلیون نفر بیکاری هستند که در آینده تعدادشان دو برابر هم میشود و نشانه خطر است و از این جهت میتوان حضور دستفروشان را به نوعی یک جنبش اعتراض خیابانی به وضعیت هم بدانیم.
- به عنوان سوال پایانی، مواقع یا شرایط بحرانی در یک جامعه چه تأثیری بر رفتارهای خریدکنندگان دارد؟
گاهی اوقات خرید به عنوان یک مسکن و مواد مخدر عمل میکند که موقتاً افراد و خریداران را تخدیر و آرام میکند و باعث میشود برای لحظاتی افراد درد و رنج هایشان را فراموش کنند. در شرایط سخت و بحرانی حضور مردم در مراکز خرید باعث میشود که مردم فکر کنند این همه کالا و امکانات هست و از دیدن این فضا یک نوع حس خوب و محافظه کارانه میگیرند. همین الان هم میبینیم که مراکز خرید شلوغ هستند حتی اگر خریدی صورت نگیرد.
*اين گفتوگو ويرايش و تلخيصي از گفت و گويي است كه خانم سارا فرجي با دكتر عباس كاظمي انجام داده و در خبرگزاري مهر منتشر شده است.
نظر شما