ما عادت داریم واقعیتهای ساده زندگی را ندیده بگیریم و بعد از بدی روزگار بنالیم. طراحی شهری ما متناسب با هیچ آب و هوایی نیست؛ متناسب با خیال است. به این نمیرسیم و بعد تا برف میبارد نالهمان بلند میشود که چرا بارید. چرا نبارد؟ مگر آسمان برای باریدن باید از ما اجازه بگیرد؟
برای درمان این درد هم – مثل هزار درد با درمان دیگر – باید کارهای اساسی کرد. اما تا زمانی که این کارهای اساسی نشده است، نمیشود دست روی دست بگذاریم و بگوییم همین است که هست. یا بگوییم 20 سانت برف آمده، همه جا را تعطیل کنید.
اتاق کنترل ترافیک جایی است که دست کم اشرافی نسبی به وضع معابر اصلی را به ما میدهد. از آنجا میشود دید اتوبان همت در چه وضعی است و صدر در چه حالی است و ترافیک حکیم چطور است و از همانجا فکر چاره کرد.
همه رفتیم آنجا و از همانجا هر توانی را که بود بسیج کردیم تا دست کم معابر اصلی را باز کنیم. نمیتوانم بگویم از حاصل کار راضیام. کسی که از حاصل کار خودش راضی است یا بسیار عالی کار کرده یا خودستا و بیفکر است.
در شهرداری تهران هنوز تا حاصل کارمان عالی شود راه زیادی داریم و میکوشیم که از خودستایی و بیفکری هم دور بمانیم. اما در نهایت بهنظر میرسد آن مدتی که چشم از این مانیتور به آن مانیتور میگرداندیم و بعد از آن، که تا نیمه شب در خیابانها میگشتیم، کارهامان بیاثر نبود.
در این میان باید از کارکنان مرکز کنترل ترافیک، پرسنل نیروی انتظامی و کارکنان شهرداری تشکر کنم. تکتک این آدمها زحمتهای زیادی کشیدند؛ زحمتهایی که شاید به چشم نیاید اما اگر نبودند جای خالیشان توی چشم میبود.