همان محل قدیمی حمام قبله و بازارچه نایبالسلطنه آن وقت و نایبالامام امروز که مدتها بود درب مسجد آن بسته بود و گاهی نیم ساعتی حوالی ظهر باز میشد و ما برای شستن دست و صورت در روزهایی که آب حکم کیمیا داشت لب حوض بزرگ و پر ماهی آن مینشستیم و از گرمای تابستان خود را نجات میدادیم.
گاهی هم فرصتی مییافتیم و زیر سایه درختهای توت آنجا چند دقیقهای استراحت میکردیم و اگر خادم پیر آنجا را میدیدیم چند تا توت هم از درخت میخوردیم، ولی بقیه اوقات درب مسجد بسته بود حتی موقع نماز مغرب و عشاء مسجد فاقد فرش و حتی زیلو بود.
در قسمتهایی از شبستان مسجد، حصیرهای قدیمی و کهنه وجود داشت، بعضیها هم شایع کرده بودند که در زیر حصیرها مار خفته است و همین بر وحشت مردم برای ورود به مسجد میافزود.
ساختمان مسجد از قدمت زیادی برخوردار بود. بعضیها هم میگفتند ناصرالدین شاه یکی دو بار به مسجد سر زده است. منزل آیتالله حاج سیدابوالقاسم کاشانی هم در حوالی همان مسجد بود. (هنوز هم این خانه قدیمی وجود دارد) فرزندان آیتالله هم به این مسجد زیاد رفت و آمد داشتند.
دکتر سید محمود کاشانی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و فرزند آیتالله حاج سید ابوالقاسم کاشانی هم بعدها در همین مسجد درس حوزوی خواند.
به هر حال در یکی از روزهای تابستان 1336 این خبر بهظاهر ساده در کوچههای باریک آن محله پیچید که این روحانی جوان برای احیای مسجد به این محل آمده است.
مسجد هیچ موقوفهای نداشت و لذا امکان فعالیت زیاد در آن نبود و ما هم خیلی خوشبین نبودیم که این روحانی جوان بتواند خیلی موفق شود، اما موقعیتی جدید که در محله قدیمی ما ایجاد شده بود و امید به داشتن یک مسجد فعال، دل بچههای محله را گرم کرد.
یادم میآید که غروب یک روز بازی والیبال کوچه را تعطیل کردیم تا سری به مسجد بزنیم و برای اولینبار در این مسجد نماز بخوانیم، بعد هم با این روحانی جوان که حاضر شده است مساجد فعال اطراف بازار را رها کند به این بهانه آشنا شویم.
بعدها فهمیدیم که ایشان از شاگردان مرحوم حاج محمدحسین زاهد تهرانی و از افراد مورد نظر معظمله بودهاند. خودشان میگفتند مرحوم حاج شیخ محمدحسین زاهد گفته بود در طول حضورم در مسجد بازار دو نفر و نصفی آدم حسابی دیدهام. یکی فلانی، دومی فلانی و سومی شیخ احمد مجتهدی!
از گوشه و کنار شنیده بودیم که علیرغم جوانی در کار وعظ و خطابه بسیار موفق بوده است، بعلاوه از طلبههای خوشذوق و مورد نظر مرحوم حضرت آیتالله العظمی حاج سید احمد خوانساری بودهاند و میتوانستند درسهای حوزوی را تا مراحل خیلی بالاتر در تهران و قم ادامه دهند و تا حد مرجعیت پیشرفت کنند، یا در حوزه وعظ و خطابه ادامه دهند و از وعاظ و خطبای بزرگ تهران شوند یا اینکه میتوانستند به قول خودشان حتی در کار اقتصادی خیلی موفق باشند، اما همه و همه را به شوق تربیت جوانان آن هم در یک محله قدیمی و فقیرنشین جنوب تهران در یک مسجد متروکه رها کرده بودند و به محله ما آمده بودند.
در یک مدت کوتاه همه اهل محل از جوان و پیر، زن و مرد، عامی و تحصیلکرده شیفته علایق و رفتار و گفتار و منش متواضعانه ایشان شدند. مسجد متروکه در مدت زمانی کوتاه به کانون گرم و پر از مهر و محبت اهالی محل تبدیل شد.
حصیرها و بوریاها بهزودی تبدیل به زیلوهای نو و زیبا شد و در یک شب قدر ماه مبارک رمضان بهاندازه کافی پول جمع شد تا یک قطعه فرش سه در چهار برای جلوی محراب تهیه کنیم. حلقههای درس حوزوی شروع شد، اما حضرت ایشان پیش از صرف و نحو و معالم و معانیبیان به تقوی و اخلاص توجه داشت.
ایشان تأکید میکردند: همه اینها مقدمهایست برای آدمشدن، یا به قول خودشان «ملاشدن چه آسان، آدمشدن چه مشکل». گاهی هم که حوصله بیشتری داشتند میفرمودند: «ملاشدن چه مشکل، آدمشدن محال است».
حلقههای درس هر روز بیشتر و بیشتر میشد و بهزودی شبستان مسجد در مقابل استقبال جوانان محل و جوانانی که آرامآرام از نقاط مختلف تهران به آنجا میآمدند، احساس شرمساری میکرد و بعدها سالن متروکهای که در کنار شبستان بود به آن اضافه شد.
علاوه بر کسانی که بهعنوان کار دوم و شبها برای درس و بحث به مسجد میآمدند تعدادی طلبه تمام وقت هم به آنجا آمدند. قسمت شرق مسجد را کتابخانه و حجره برای طلاب ساختند و مسجد تبدیل به حوزه علمیه و مدرسه شد.
بعدها طلبههای فراوانی از آنجا به حوزههای علمیه قم و دیگر حوزهها رفتند و بزرگانی چون آیتالله حاج سیدمحسن خرازی از مراجع قم از کسانی بودند که شروع کار مطالعات حوزوی خود را از آنجا شروع کردند و تا مدتها در آنجا ادامه دادند.
از دیگر کسانی که در آنجا علوم حوزوی را شروع کردند حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ علیاکبر ناطق نوری بودند که نگارنده، مقدمات را با ایشان شروع کرده است.
اگر بخواهیم بزرگانی که در آن حوزه کار علمی خود را شروع کردهاند، نام ببریم شاید مثنوی هزار مَن کاغذ شود و چون بنا بر اختصار است، از آن میگذرم.
آخرین بار که راقم این سطور قبل از بیماری ایشان، سعادت حضور در محضرشان را داشتم شبهای قدر ماه مبارک رمضان بود و مسجدی که زمانی بیش از20 نفر در آن حضور نمییافتند، حالا چند هزار نفر در خود میدید و همین موضوع باعث شده بود تا بسیاری از خانههای اطراف خریداری و به مجموعه مسجد اضافه شود.
حضرت آیتالله مجتهدی به غایت به عزاداری خامس آلعبا مقید بودند و امروز شاهد بودیم که رحلت ایشان هم درست در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی اتفاق افتاد.
اگرچه این تاسوعا و عاشورا را ما بدون حضورش برگزار میکنیم، جالب آنکه شب هفتم رحلت ایشان با شام غریبان امام حسین علیهالسلام مصادف میشود و یقین داریم که در ایام تاسوعا و عاشورا میهمان ارباب بزرگوار خودشان حضرت امام حسینع هستند.