افزایش قیمتها در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی و به ویژه اجتماعی تبعات سختی به دنبال دارد.آثار روانی و به تبع آن، آثار اجتماعی، موضوعاتی است که بر پیکر جامعه ضربات جبرانناپذیری وارد میآورد. تحلیل این مسئله هم چندان سخت نیست: مردم با گرانی مواجه میشوند و برای مقابله با آن دستهای خود را کاملا بسته میبینند.
طبیعی است که در عرصه اقتصاد، آنها ابزاری برای مقابله با گرانی نداشته باشند. اما اهمیت قضیه آنجاست که در نظر اکثریت جامعه، تاثیرگذاران بر اقتصاد اشتباهاتی را مرتکب شدهاند که مردم باید تاوان آن را بپردازند. همه اینها زمانی بر روح و روان مردم ضربه سختتری وارد میکند که میبینند ناخرسندی آنها از شرایط، عملا و بر اساس آن چه شاهدش هستند تاثیری بر سیاست برنامهریزان ندارد و آنها راه خود را میروند. مردم یا راهی برای اعتراض ندارند یا اگر اعتراض هم میکنند تاثیری در برنامهریزیها ندارد.
چنین وضعی، فشار روحی و روانی شدیدی را بر مردم وارد میکند که در موارد زیادی کنترل رفتارهایشان را از دست میدهند. از همینجاست که آثار گرانی در عرصههای دیگر نمود پیدا میکند.در سطح جامعه، نزاعهای خیابانی، رفتارهای عصبی، کمطاقتی در برابر اشتباه یا خطای دیگران، رانندگیهای خارج از عرف و... افزایش مییابد.
براین اساس قتل، زد و خورد و زخمیشدن افراد، تصادفات رانندگی و... افزایش خواهد یافت. البته آثار بحران اقتصادی در این نزاعها و قتلها خلاصه نمیشود؛ افزایش اعتیاد، بالارفتن میزان سرقت و ... رفتارهایی است که جامعه بیش از گذشته شاهد آن خواهد بود.
در بعد خانوادگی هم شاهد افزایش درگیری میان همسران و نیز والدین و فرزندان خواهیم بود. فشار اقتصادی و به دنبال آن فشار روانی بیتردید خانوادهها را هم با تنشها و درگیریهای بیشتری مواجه خواهد کرد که طلاق نتیجه ناگزیر آن خواهد بود.
میتوان به موارد دیگری چون افزایش فحشا، مهاجرت و... اشاره کرد که هر یک در جای خود اهمیت فراوانی دارد. اما مراد ما از این نوشتار پرداختن به درگیریها و افزایش شکاف میان فرد با فرد و فرد با صاحبان قدرت است.
همه آن چه گفتیم نتیجهاش همین جمله اخیر است یعنی افزایش تنش و گسترش شکافها. در زمان بحران، آن چه بیش از هر چیز میتواند امکان غلبه بر بحران را فراهم آورد وفاق اجتماعی است؛ یعنی نزدیکی مردم به یکدیگر و مهمتر از آن مردم به نهادهای صاحب قدرت.
اگر این وفاق شکل نگیرد، جاده حل بحران اقتصادی سخت و ناهموار خواهد بود. مردم در رقابتی غیرقابل درک سعی میکنند بیش از همکار و همسایه و همشهری خود کالا بخرند و ذخیره کنند و پول دربیاورند، شهروندان توصیههای برنامهریزان را که از آنها میخواهند رفتار اقتصادی خود را متناسب با شرایط بحرانی کنند نادیده گرفته و حتی مخالف آن عمل میکنند و در نهایت اعتراضهایی که میتواند آرام انجام شود شکل خشونتبار به خود میگیرد که نه به نفع جامعه است و نه به نفع قدرتمندان.
در اوضاعی که شاهد بحرانیم، همبستگی، بیش از هر مؤلفهای میتواند در حل آن کمکرسان باشد و اگر این همبستگی تبدیل به نزاع ، درگیری و تضاد شود، حل بحران بسیار مشکل خواهد بود. بر این اساس بر تصمیمگیران است که راه یا راههایی برای نزدیکی بیشتر به مردم پیدا کنند، تنها در این صورت است که خواهند توانست موانع حل بحران را در صورت برنامهریزی صحیح، راحتتر برطرف کنند.
نظر شما