بعید هم هست کسی حسش بکشد «هزار و یک شب» دست بگیرد. با این حال، شبهای زمستان هنوز هم سرد است و طولانی و توی این شبها، هیچچیز بیشتر از یک داستان درست و حسابی نمیچسبد.
همزمان با این روزها که برف و باران، زمین و آسمان را به هم دوخته، اتفاقات خوبی در بازار نشر ما افتاده که میتواند رنگ و گرمایی به این شبهای زمستانی ببخشد. غالب این کتابها چاپ اول هستند و ممکن است باز به بهانههای دیگر سراغشان برویم.
بهترین رمان سال
داستانهای شهر جنگی
اگر «کمان»باز بوده باشید، حتما مجید قیصری را میشناسید. قیصری داستاننویسی را با دوهفتهنامه «کمان» شروع کرد و از همین میشود فهمید که او چه نگاهی به جنگ و آدمهایش دارد. قیصری متـخـصص درآوردن زاویهها و نگاههای نو و تعریفنشده درمورد جنگ است.
مثلا در همین رمان «باغ تلو» - که امسال جایزه مهرگان، جایزه کتاب سال دفاع مقدس و نامزدی سال را دشت کرده است – جنگ حضور مستقیم ندارد. ما در این رمان، همهچیز را از دریچه ذهن نوجوانی میبینیم که اصلا جنگ را تجربه نکرده و با این حال جنگ هنوز بر سر او سایه دارد.
در این رمان خواهر آن نوجوان، اسیری بوده است که حالا آزاد شده و حالا آن نوجوان درگیر نگاههای جامعه مردسالار به خواهرش است؛ نگاههایی که خودتان میتوانید حدس بزنید چقدر تلخ است. باقی قصههای مجید قیصری هم همینطور است؛ همینقدر تلخ و همینقدر متفاوت؛ متفاوت از روایت رسمی و اتوکشیده از جنگ؛ روایتی که اتفاقا جذابتر و جاندارتر و ملموستر و دوستداشتنیتر هم هست.
مجید قیصری خودش جنگ کرده است و آن حال و هوا را دوست دارد؛ این است که جنگ را دوستداشتنی مینویسد. «گوساله سرگردان» جدیدترین مجموعه داستان قیصری است که اگر «کمان» باز بوده باشید، حتما چندتایی از داستانهایش را آنجا خواندهاید.
بهترین رمان سال
داستانهای شهر جنگی
اگر «کمان»باز بوده باشید، حتما مجید قیصری را میشناسید. قیصری داستاننویسی را با دوهفتهنامه «کمان» شروع کرد و از همین میشود فهمید که او چه نگاهی به جنگ و آدمهایش دارد. قیصری متـخـصص درآوردن زاویهها و نگاههای نو و تعریفنشده درمورد جنگ است. مثلا در همین رمان «باغ تلو» - که امسال جایزه مهرگان، جایزه کتاب سال دفاع مقدس و نامزدی سال را دشت کرده است – جنگ حضور مستقیم ندارد.
ما در این رمان، همهچیز را از دریچه ذهن نوجوانی میبینیم که اصلا جنگ را تجربه نکرده و با این حال جنگ هنوز بر سر او سایه دارد. در این رمان خواهر آن نوجوان، اسیری بوده است که حالا آزاد شده و حالا آن نوجوان درگیر نگاههای جامعه مردسالار به خواهرش است؛ نگاههایی که خودتان میتوانید حدس بزنید چقدر تلخ است.
باقی قصههای مجید قیصری هم همینطور است؛ همینقدر تلخ و همینقدر متفاوت؛ متفاوت از روایت رسمی و اتوکشیده از جنگ؛ روایتی که اتفاقا جذابتر و جاندارتر و ملموستر و دوستداشتنیتر هم هست. مجید قیصری خودش جنگ کرده است و آن حال و هوا را دوست دارد؛ این است که جنگ را دوستداشتنی مینویسد. «گوساله سرگردان» جدیدترین مجموعه داستان قیصری است که اگر «کمان» باز بوده باشید، حتما چندتایی از داستانهایش را آنجا خواندهاید.
یک رمان واقعا طولانی
در جستوجوی زمان از دست رفته
چه کسی کتاب «خوشیها و روزها»ی مارسل پروست را خوانده است؟ این کتاب، داستانهای کوتاه بینظیری دارد و پر از نشانهها و وسوسههایی است که بعدا در شاهکار 8 جلدی پروست بسط پیدا کردهاند.
اما نکته وحشتناک قضیه، وقتی است که میفهمید پروست چنین معرکهای - «خوشیها و روزها» - را در 25 سالگی نوشته است! پی بردن به این حقیقت، همانقدر آدم را شوکه میکند که مثلا بعد از دیدن فیلم «ماه تلخ» پولانسکی بفهمید کسی که نقش اول زن داستان را ایفا میکند، همسر کارگردان است.
مثال غامضی بود؟ عیبی ندارد. اگر فیلم را ندیده باشید، متوجه اهمیتش نمیشوید. این درست همان چیزی است که دربارة «در جستوجوی...» پروست باید گفت؛ شاهکار تاریخ ادبیات که یا نمیتوانید آن را دست بگیرید یا اگر آن را خواندید به لذتی خواهید رسید که هیچوقت پیش از آن تجربهاش نکردهاید؛ یک لذت اصیل و عمیقا انسانی.
این، بخشی از یادداشتی است که سیامک رحمانی قبلا و برای مناسبتی دیگر درباره رمان عظیم «در جستوجوی زمان از دست رفته» نوشته بود. احتمالا برای سیامک و باقی طرفداران ادبیات فرانسه، بهترین خبر، تجدیدچاپ و البته ویرایش جدید از ترجمه رمان «در جستوجو...» است که میتواند بهتنهایی کل شبهای زمستان را پر کند و تازه وقت کم هم بیاید.
رمان متفاوت ایشیگورو
پیانیست
ایـن یکــی با هـمه ایشی گوروهایی که تا به حال خواندهاید، فرق دارد. اینجا روایت مثل همیشه مستقیم و سرراست نیست؛ نه، ما با روایتهای متعدد و هذیانهای ذهنی شخصیت اول رمان طرف هستیم.
و شاید برای همین هم هست که رمان نه در آن طرف و نه در اینجا چندان سروصدا به پا نکرد. درعینحال آنهایی هم که رمان را پسندیدهاند، آن را با کارهایی مثل «قصر» کافکا یا «آلیس در سرزمین عجایب» مقایسه کردهاند و شاهکار لقبش دادهاند. ماجرا، سفر یک پیانیست به نام رایدر به شهری بینام در اروپاست و حوادثی که برای او در آن شهر اتفاق میافتد یا او خیال میکند که اتفاق میافتد.
حالا دیگر با خودتان است که بروید و با دنیاهای ذهنی آقای رایدر مواجه شوید و تصمیم بگیرید جزو کدام دسته از طرفداران ایشی گورو بشوید؛ آنها که ترجیح میدهندآخرین رمان او را از کارنامه کاریاش حذف کنند یا آنها که فکر میکنند این کار، شاهکار ایشی گورو است.
یک فانتزینویس دیگر
جانشین هریپاتر
دیوید گمل، کشف جدید بازار کتاب مــاســت؛ یـک فانتزینویس دیگر که اگر اهل ادبیات فانتزی و داستانهایی مثل «ارباب حلقهها»، «نیروی اهریمنیاش» یا سری کتابهای «دارنشان» باشید، حتما راضیتان خواهد کرد. از دیوید گمل تابهحال 2کتاب ترجمه شده است؛ «شوالیههای بدنام» و «شبح شاه».
تم هردو کتاب هم مبارزه و بزرگشدن نوجوانی است که در ابتدا کسی چیزی حسابش نمیکرده و آخر سر فرمانده نبرد شده. هر 2کتاب هم پر است از تمها و ایدههای تاریخی – اسطورهای. جالب است بدانید که ناشر هر دوی این کتابها در اینجا، کتابسرای تندیس است که ترجمه معروف هریپاترها را هم داشت؛ یعنی قرار است گمل و شخصیتهای نوجوانش به نوعی جانشین هریپاتر شوند.
فلشفیکشن ایرانی
بازیهایبرقآسا
مجموعه داستان «بازی عروس و داماد»، دومین مجموعه از سهگانه بلقیس سلیمانی است ؛ سهگانهای که کلمه «بازی» را در عنوان دارد؛ «بازی آخر بانو»، «بازی عروس وداماد» و «خالهبازی» (در دست انتشار).
«بازی عروس و داماد» را میتوان یک مجموعه داستان همراه و مترویی دانست؛ از آن کتابهایی که در فاصله خریدن کتاب تا رسیدن به خانه، شاید نصف داستانهایش را رد کنی. داستانهای «بازی عروس و داماد» از نوع فلشفیکشن (Flash Fiction) است که ترجمه تحتاللفظیاش میشود چیزی شبیه «داستانهای برقآسا».
در این داستانهای تکشخصیتی و یکخطی - که پیرنگشان روی ضربه زدن استوار است- عنصر اتفاق نقش مهمی دارد و پایانبندیها اغلب غیرقابل پیشبینی و اصطلاحا از نوع «پیچ تند» هستند. با این دیدگاه، باید سراغ داستانکهای خانم بلقیس سلیمانی (که به گفته خودش همه را در زمانی کوتاه و در محل کارش نوشته) رفت و از آنها لذت برد.
کتاب آخر دانشور
«انتخابِ» سیمین
سیمین دانشور احتیاج به معرفی ندارد؛ حداقل بهخاطر آن بخش کوچکی از «سووشون» که در کتاب درسی آمده. او در 86سالگی مجموعه داستانی منتشر کرده کـه در فــهـرســت پرفروشها قرار گرفته؛ مجموعه «انتخاب» مجموعهای از 16 داستان است. بعضی داستانها خیلی کوتاه و در حد 3 یا 4 صفحه هستند و همین باعث شده که حجم کتاب بهرغم فونت درشتش کوچک بهنظر برسد.
البته همه داستانهای کتاب جدید نیستند؛ چند داستان آن قبلا در کتابها و نشریات چاپ شده بود. داستانهای کتاب هم متنوع هستند؛ از یک دیالوگ کوتاه تا یک روایت اول شخص سیال ذهن را میشود در این کتاب سراغ گرفت. و مثل اکثر کتابهای قبلی خانم دانشور، داستانهای این کتاب هم زنانه هستند.
باز هم مافیا
دونویتو تنهاست
دون ویتو کورلئونه را تجسم کنید که مثل هــمیـشه نـگـران خانوادهاش است. او از تمام قدرتش استفاده کرده و خانواده را حفظ کرده و حالا دیگر وقتش است که قدرت را به پدرخوانده جدید واگذار کند و از بازیبا نوههایش لذت ببرد. تا اینجا همهچیز مثل فیلم است اما در روایت جدید، اتفاق بدی میافتد؛ پسر بزرگ او یکی از افراد خانواده را میکشد و نوهاش هم او را. این، ماجرای رمان تازهترجمهشده ماریو پوزو -یعنی «آخرین پدرخوانده»- است.
اینجا پدرخوانده، دون کلریکوزیو نام دارد و پسر بزرگش دانته. اما تا اواسط کتاب همهچیز مثل فیلم و ماجراهای دون ویتو است؛ مافیا، قدرت و خانواده. تنها بعد از کار دانته است که مسیر داستان عوض میشود و قدرت، بخش دیگری از چهره مرموز، ترسناک و جذابش را نشان میدهد.«ولی آه، دنیا چه شیطانی است که مرد را به گناه میکشاند».
اگر طرفدار سهگانه «پدرخوانده» بودهاید، شک نکنید که از خواندن این کتاب هم لذت میبرید.
کتاب جدید بورخس
کارآگاهبازی
داستانهای بورخس به خاطر ماهیت تودرتو و هزار و یک شبیشان، انتخاب مناسبی برای شبهای بلند زمستان هستند. کتابی که اینجا با عنوان «کتاب جدید بورخس» منتشر شده، سالیان دراز در دنیا با نام «اونوریو بوستوس دومک» شناخته شده بود.
اما این آقای بوستوس دومک که حتی در پایان کتاب، زندگینامهاش را هم میخوانیم و در متن کتاب هم ارجاعات متعددی به او شده، کسی نیست جز نام مستعاری که بورخس و رفیق جوانش -آدولفو کاساریس- برای متنهای مشترکشان اختراع کرده بودند؛ یعنی خلق شخصیتها از روی جلد کتاب و همان صفحات پیشگفتار یک عضو آکادمی آرژانتین (آن هم یک شخصیت خیالی دیگر) بر کتاب شروع میشود و همینطور در طول داستان ادامه پیدا میکند.
بوستوس دومک خیالی، خودش یک شخصیت خیالی دیگر خلق کرده به اسم دون ایزیدور پارودی که در طول داستانهای کتاب، در نقش یک کارآگاه ظاهر شده و ماجراهایی را که برای شخصیتهای خیالی دیگر اتفاق میافتد، رازگشایی میکند.
اما هنوز تمام نشده؛ این کارآگاه جدید در تمام طول کتاب در زندان است. پارودی (که حتما اسم فامیلیاش هم به معنای «نقیضه» است) 14 سال پیش از وقوع ماجراهای کتاب به جرم قتلی که نکرده به زندان افتاده و حالا همه شخصیتهای گرفتار به سلول او- سلول شماره 273 زندان پشت پارک جنگلی پالرمو در بوینسآیرس- میآیند تا او گرفتاریشان را حل کند.
بورخس (یا بوستوس دومک، چه فرقی میکند؟) در آخر کتاب گفته هدفش از نگارش این داستانها به چالش کشیدن «روشنفکری سرد» داستانهای پلیسی بوده. کتاب جدید بورخس را از دست ندهید؛ راست کار همین شبهای سرد و بلند و برفی است.
مجموعه نوستالژیک مانسفیلد
آنها هیچوقت همدیگر را ندیدند. اگر میدیدند، شاید از هم خوششان میآمد؛ از بذلهگویی، سردی و تلخی هم خوششان میآمد و از اینکه هر دو مجبورند با باسیل سل - که در ریههایشان نفس میکشید - بسازند، احساس نزدیکی میکردند.
منتقدان میگویند کاترین مانسفیلد سخت تحتتاثیر چخوف بود و الگویی که چخوف برای داستان کوتاه بنا گذاشت با طبیعت او جوردرمیآمد؛ البته کاترین به اندازه چخوف استعداد نداشت ( چه کسی داشت؟)؛ 10 سال کمتر از او فرصت داشت زندگی کند؛ در 34سالگی مرد و «زن» بود؛ زنی متولد 1888. هنوز آدمها ازجمله خانمها، برای خیلی چیزها باید میجنگیدند و کاترین این کار را خیلی زود شروع کرد. در 15سالگی برای درس به لندن رفت.
خانوادهاش در نیوزیلند بودند. 3 سال بعد برگشت و یکجوری به پدرش قبولاند به نفع همه است او به لندن برگردد. بقیه زندگی کاترین هم به همین گذشت؛ به جنگیدن با زندگی و با آدمها؛ برای بهدستآوردن چیزی که خودش دوست داشت یا فکر میکرد درست است.
واضح است که خیلی وقتها اشتباه میکرد؛ مثل همه آدمها و واضح است که آدم خودخواهی بود؛ مثل همه نویسندهها. اگر جزئیات روابط او را با دوستاناش، همکاراناش، مستخدمهاش و شوهرهایش – او 3بار ازدواج کرد- بخوانید، تصویری غیر از«زنیکه افادهای» نخواهید داشت که به واقعیت هم نزدیک است.
اما این، همه واقعیت نیست؛ بقیه اش این است که او در کنار اینها طبع شوخ، شور زندگی و حساسیتی فوقالعاده برای دیدن، درک و توصیف حالات و روابط انسانی داشت. این خصوصیات وقتی به شیوه دیوانهوار او برای زیستن اضافه میشد، نویسندهای غیرقابل چشمپوشی و زنی عجیب میساخت.
ویرجینیا وولف اولینبار که مانسفیلد را دید، نوشت: «بهنظر من، او آدمی ناخوشایند و بیاعتنا به اصول است اما روی آدم تاثیری قوی میگذارد». این زن در او - که زندگیای پاستوریزه و گوشهگیرانه داشت - حسی از حسادت، دلسوزی و تعجب برمیانگیخت.
این زن دنیا را درنوردیده بود و دنیا هم به نوبه خودش او را آزار داده بود. وولف میگوید: «او مثل گربه است؛ سرد، خوددار، همیشه تنها و مراقب»؛ تصویری که با خواندن بعضی داستانهای «آقای کبوتر و بانو» دستگیر آدم میشود، به این «گربه» نزدیک است؛ مراقب و تیز با حواسی که به طرزی حیوانی، سکوتها را بو میکشند، مکثها را میشنوند و برق چشمها را در هوا جذب میکنند.
بعضی از داستانهای مانسفیلد صرفا به توصیف یک «حس» میگذرند؛ اینکه چطور 2نفر تصمیم میگیرند چیزی را که به آن فکر میکنند، از هم پنهان کنند؛ همینقدر بیحادثه و ملالانگیز.
میگویند «ملال» نشانه دوره ماست اما شاید آدمهایی مثل مانسفیلد یا چخوف کمی زودتر از دیگران جوهر زمانی را که در آن زندگی میکردند، کشف کردند. آنها زیر بمباران پاریس و در التهاب گیج پترزبورگ علیه تزار، برای ما درباره «روزمرگی» نوشتند؛ درباره اینکه آدمها چطور از هم خسته میشوند، چطور از اداره رفتن خسته میشوند، چطور از سوپخوردن خسته میشوند و چطور از خودشان خسته میشوند.