شهر مجموعهای از عوامل زنده و پویاست که ژن هویت بخشی آن در طول زمان انتقال مییابد و عناصر و عوامل تشکیل دهنده محیطهای آن اعم از ساختمانها، گذرها و میادین و ... مخلوق روح خلاق ساکنان آن است.
شهر در طول زمان قد میکشد، رشد میکند، عاقل میشود و در کنش متقابل با شهروندان قرار میگیرد. چهره شهر آئینه چهره شهروندان است. شهر زنده و پر تحرک و چابک و با نشاط حاصل اندیشههای تر و تازه و حضور پر تلاش شهروندان است و در مقابل، شهر از نفس افتاده و پر درد، مبتلا به جریان آلوده روح بیمار ساکنان خود است.
در واقع میتوان گفت که شهر زاده اندیشههای نیک و بدی است که در منظومه حیات ساکنان شکل میگیرد. انگارههای نیک بشری به پویایی و سرزندگی و سلامت، و بد انگاری به سستی و رخسار رنجور شهر میانجامد. از این روست که ریشههای کهنگی و فرسودگی و کاهلی شهر را باید در اندیشه و انگارههای سکونتی آن جستجو کرد.
در بافتهایی که امروز به فرسودگی خوانده میشود، همسایه در سایه خانه خود نیز شریک همسایه است. از درد دل او خبر دارد و نیاز او را میفهمد و در تنگی رهایش نمیکند. همسایه در شعاع محله، همسایه خوانده میشود و سلام علیک او در سپیدهدم سحر در لابهلای بوی نان داغ نانوایی محله به گوش همسایه آشنا میآید.
در بافتهایی که امروز به فرسودگی خوانده میشود، پدربزرگها و ریش سفیدان بر پیر نشینهای مسجد و حسینیه محله پاتوق میکنند و جوانان در فراغتهای عصرانه، هوای سرگذر را میپایند.
در بافتهایی که امروز به فرسودگی خوانده میشود، خاطرات از جنس هر نسلی جاری است. قد و عرض و بلندای گذرها دستیافتنی است و جنس دیوارها و طاقها و کف عبوریها از یک گل سرشته شدهاست و طنین زنگ مدرسه و اذان ظهر مسجد محله، هارمونی خاصی به این سمفونی میبخشد.
در بافتهایی که امروزه به فرسودگی میخوانند، خانواده به یمن سایه بزرگترها، قوام و حرمت دارد و ته ماندهای از حیا و غیرت همچنان برجاست تا صدای شوهر بر همسرش بلند نشود و متارکه، واژه غریبی انگاشته میشود. احوالپرسی، نقل پاتوقهای محله است و اهالی کمتر پیش میآید که در دعای صبح و ظهر و مغرب، جز سلامتی و آبرومندی در طلب و حسرت چیز دیگری باشند.
تقدس مسجد در محله محرز است و هیچ خوی تکبر و ریا و خودپسندی در آن پا نمیگذارد. درد دلها در شبستان مسجد به گوش متولیان میرسد و مساعدتهای پنهان به نیازمندان و اهدای جهیزیه دم بختان، کمی پس از سلام نماز عشاء در خلوت محراب تکلیف میشوند.
در بافتهایی که امروز به فرسودگی میخوانند، اهالی از اجتماعات ریشهدار قومیاند و خود از عناصر محلهاند. محله بی لهجه و مرام و عادات و رسوم و رفتار اهالی بی محل است. پایکوبی جشن عروسی بچه محل و حمل تابوت ریش سفید اهل محل، بر دوش هم محلهای هاست. به جا آوردن شب پا تختی و پرسه در هفتم و چهلم بر اهل محل تکلیف است.
در بافتهایی که امروز به فرسودگی خوانده میشود ... .
عطف به مصوبه شورای عالی شهرسازی سه معیار ناپایداری و غیر مقاوم بودن حداقل 50 درصد بنا، نفوذناپذیری بلوکی از بافت با حداقل 50 درصد عرض معابر کمتر از 6 متر و ریزدانگی بلوکی از بافت با حداقل 50 درصد قطعات با مساحت کمتر از 200 متر مربع، برای اطلاق فرسودگی به بافتهای شهری تدوین شدهاست، که لزوم رفع فرسودگی از بافتهای با مشخصههای فوق به وزارتخانه مسکن و شهرسازی، وزارت کشور و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سپرده شدهاست.
هر کدام از این دستگاهها نیز با شرح خدمات کم و بیش مشابه، در رفع فرسودگی از بافتهای کهنه شهری سهیماند که در این میان سازمانهای نوسازی و بهسازی شهرداریهای وزارت کشور از مسئولیت و حوزه وسیعتری برخوردار است.
حاصل فعالیتهای جمعی در نوسازی بافتهای کهنه شهری تاکنون به محصول مثال زدنیای منجر نشدهاست و هنوز تعریف معیارهای فرسودگی و روشهای عملیاتی نتوانسته است در نحوه مداخله، ضمن رفع ناپایداری کالبدی بافت، در رفع ناپایداری ساختار اجتماعی و اقتصادی و زندهسازی روح نهادینه محلات، به الگوی قابل اعتنایی نایل آید. آنچه در سالهای گذشته در نوسازی سطوح کهنه شهری رخ داده است، رونوشت ناخوانایی از الگوهای غریبی است که نه تنها ذائقه اجتماعات اهل محل را بر نتابیدهاند، بلکه قدر فرصتهای گرانقدر در زنده سازی محلات این گونهبافتها، در رسیدن به الگوی شهر ایرانی را نیز ندانستهاند.
رسیدن به روشهای مداخلهای که هم زمان به احیاء کالبد و جان بافت بیانجامد، نیازمند تغییر در رویکردهای نوسازی در بافتهای فرسوده است، رویکردی که منافع عمومی و بلند را دستخوش سود آوریهای محدود و زود بازده نپندارند.
بافتهای کهنه شهری با همه معیارهای فرسودگی خود، سرشار از ویژگیهای ناب و پیشروندانه ای است که به چندی از آنها در ابتدای این نوشتار اشاره شده است.
در واقع بافتهای فرسوده آخرین یادگارهای از نفس افتاده محلات شهر ایرانیاند. محلاتی که ساختار آنها جز با مشارکت جمعی اهل محل شکل نگرفتهاند.
ریش سفیدان محل، تاریخ گویای محلهاند. جوانان محل، نرمافزارهای جریانات پویای محلهاند. کودکان نشاط محلهاند. کوچهها و گذرها و بن بستها و میادین و ... خاطرات محلهاند. معتمدان و پیشنمازان، خیرین محلهاند. حمام عمومی و نانوایی و بقال و لحافدوزی و سلمانی و خیاط خانه و... کانون اخبار محلهاند و مسجد و حسینیه و تکیه، کانون تصمیمگیریهای اساسی محلهاند.
جریان ناخودآگاه حیات مدنی که اهل محل در کالبد متناسب محله، بانی آنند، کنش نهادینهای را سبب شدهاست که شکل فضایی گذرها، منازل، میدانها و فضاهای عمومی در بافت، حاصل آناست. از این رو صرف نوسازی بافت کالبدی، تضمینی بر تامین این کنش به تنهایی نخواهد بود.
اگر در شناخت بافتهای فرسوده به معیارهای سنجش ناپایداری و ریزدانگی و نفوذناپذیری نایل آمدیم، در طرح نوسازی نمیتوان تنها به بهانه مقاوم سازی، بستر سودآوری شرکتهای پیمانکاری و سرمایه گذاران کلان مسکن را فراهم کرد. بدیهی است مقاوم سازی مسکن در رده اهداف زود بازده و خرد نوسازی بافتهای کهن قرار میگیرد و آنچه به عنوان سرشت بافت کهن در طول بیش از 50 دهه شکل گرفت و قد کشید و به بلوغ رسید، نمیتواند در قالب اهداف زود بازده در عملیات مداخله یکی دو ساله به تحقق بپیوندد.
این جاست که معیارهای مداخله در نوسازی بافتهای کهن میبایست حداقل حول سه محور هویت اجتماعی، هویت کالبدی و هویت مدنی بافت، تعیین شوند.
واژه نوسازی بافتهای فرسوده یا کهن با رویکرد مقاوم سازی در رده اهداف خرد هویت مدنی میگنجد. هویت اجتماعی بر ویژگیهای فرهنگی و قومی اهالی، هویت کالبدی بر ویژگیهای فضایی بافت و هویت مدنی بر ویژگیهای ساختار شهری بافت دلالت دارند. بدیهی است شرط تصویب طرح نوسازی یا مداخله در بافت در گرو تامین معیارهای فوق خواهد بود.
با این وصف بعید به نظر میرسد شکل مداخله در نوسازی بافت محله قلعه دزفول با شکل مداخله در بافت کهنه پشت میدان رازان بروجرد با شکل مداخله در بافت پیرامون بارگاه امام رضا در مشهد و شکل مداخله در بافت محله اتابک تهران و... به یکدیگر شبیه باشند.
اما اگر چنین باشد، به جرات میتوان گفت، منافع کوتاه مدت این گونه مداخلات یا طرحهای نوسازی، تنها جامعه بسیار محدود سرمایه گذاران مسکن را منتفع میسازد و مقاوم سازی به اشتباه در چشماندازی کلان، سبب شکل گیری بافتهایی بیروحیه با سرشتی خنثی در قالب بلوکهای آپارتمانی در همه نمونهها میشود.
در این جریان، اهداف بلند زندهسازی هویت کالبدی شهر ایرانی که سرشار از جریانات خود جوش سکونت و معیشت و تعامل است، همچنین فرصتهای کم نظیر به روز کردن فنآوریهای ساخت در معماری ایرانی، به دست جریان باطلی داده میشود که قرار است تمام معیارهای کالبدی و فضایی و هویتی در طول سالیان در بافتهای کهن را تنها به بهانه
مقاوم سازی در طی یکی دو سال عملیات بساز و بفروشی و با برگ برنده سرمایهگذاری
پاسخگو باشد.
حلقه مفقوده در جنبش نوسازی این گونه بافتها تغییر در رویکرد مداخلات است. تغییری که لایههای اهداف بلند ماندگاری را در پس بهانههای مقاوم سازی و تولید مسکن و جذب سرمایه گذاری و... دستخوش تئوریهای آنی و زود بازده در نوسازی 48 هزار هکتار بافت کهن شهرهای ایران نسازد.