به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین، لویی ترو در سنگاپور به دنیا آمده و در لسآنجلس و لندن زندگی میکند. او با پیوستن به گروه نویسندگان برنامه تلویزیونی مایکل مور نامی برای خود دست و پا کرد و برای مستندهایش «آخرهفتههای عجیب» و «وقتی لویی با ... ملاقات میکند» برنده دو جایزه بفتا شد. ترو ۴۸ ساله است، ازدواج کرده، سه فرزند دارد و این روزها مستندی درباره مرگهای خودخواسته روی آنتن بیبیسی فرستاده است.
نخستین خاطره زندگی؟
تماشای یک سریال دادگاهی در میانههای دهه ۱۹۷۰ از تلویزیون و فکر کردن به اینکه آنها هم از درون تلویزیون میتوانند من را ببینند.
بزرگترین ترس زندگی؟
فراموش کردن نام آدمها در حساسترین و صمیمیترین لحظهها.
از کدام بخش ظاهرتان بیش از همه متنفرید؟
چهرهام. چه مشکلی دارد؟ چه مشکلی ندارد؟
چه چیز میتواند کیفیت زندگی شما را بهبود بخشد؟
یک دوچرخه بهتر.
بدترین چیزی که تا به حال از کسی درباره خودتان شنیدهاید؟
وقتی مادربزرگم فراموشی گرفته بود، به من و برادرم نگاه کرد و گفت: «یکی از شما خیلی خوشچهره است و یکی از شما چندان جذاب نیست اما نمیگویم که کدامتان کدام هستید.» کاملا معلوم بود آنکه چندان خوشچهره نیست منم.
بزرگترین دستاورد زندگیتان را چه میدانید؟
دست و پا کردن یک کارنامه موفق در تلویزیون در حالی که ذاتا عصبی هستم و نمیتوانم خوب با دوربین کنار بیایم.
بدترین شغلی که تا امروز داشتهاید؟
زمانی در اوایل دهه ۲۰۰۰ ناچار بودم برای سلبریتیها پروفایل بسازم و با خودم فکر میکردم این کار خلاقیت من را از بین میبرد.
ارزشمندترین گنج و دارایی زندگی؟
جعبه روزنوشتها، نامهها و یادگارهایی که قدمت برخی از آنها به اوایل ۲۰۰۰ میرسد.
عشق را به چه چیزی تشبیه میکنید؟
شما ناگهان دچار چیزی میشوید که مردم دارند دربارهاش حرف میزنند؛ وقتی دارند از عاشق شدن میگویند.
دوست دارید از چه کسانی عذرخواهی کنید و چرا؟
هر کسی که با من بیرون آمده و ناچار شده با فقدان بلوغ عاطفی من بسوزد و بسازد.
چه کسی نقش شما را در فیلم زندگیتان بازی میکند؟
برادرزادهام جاستین ترو.
از کدام واژه یا عبارت بیش از همه استفاده میکنید؟
میدونی منظورم چیه؟
کدام کتاب زندگی شما را دگرگون کرد؟
«عشق سالهای وبا» نوشته گابریل گارسیا مارکز. این کتاب چشمهای من را به عشق بدون افتادن در دام احساسگرایی باز کرد.
نزدیکترین تجربه شما به مرگ؟
فکر نمیکنم هرگز به مرگ خیلی نزدیک شده باشم اما من از پرواز میترسم، به ویژه وقتی هواپیما خیلی تکان میخورد. به همین خاطر، خیلی وقتها شده که فکر کردهام مرگ نزدیک است.
مهمترین درسی که زندگی به شما آموخت؟
میگویند توان خودت را برای کارهای کوچک نگذار. همه زندگی همین کارهای کوچک است و خب در واقع برخی از همین کارها هم بزرگ است.
نظر شما