گاهی از او دلخور میشدم. از او که صمیمت و روح مردمداریاش بیش از صدا و آوازش شهره است. آیا ناظری اروپاییها و آمریکاییها را به ما ترجیح میداد؟ آیا دلارها و مارکها را از ریال بیشتر دوست داشت؟ آیا ....
میگفت: وقتی پنجشنبه شب در مجموعه ورزشی انقلاب به دیدن کنسرتش پس از دو سال رفتم، فهمیدم یک عذرخواهی درست و درمان به او بدهکارم و باید حلالیت بطلبم.
میگفت: با این اسپانسرها و حامیان مالی و غیرمالی و برنامهریزان داخلی، حق با اوست. نظم و انضباط برنامه– بخصوص در ارتباط با خبرنگاران – که کمنظیر بود! خوش به حال آنها که دعوت نشدند و نیامدند و از 55 دقیقه تأخیر برنامه و 80 دقیقه سرپا ایستادن و شنیدن برخی حرفهای ناملایم میزبان بینصیب ماندند.
میگفت (نه، اینبار میافزود): البته از رعایت آداب برخی خانمها و آقایان هم نباید غافل ماند. چرا که شنیدن صدای دلنشین شهرام ناظری اگر همراه با هر نوای دیگری خوش باشد، حتماً با صدای چیلیپس چولوپس و پیلیف پولوف چیپس و پفک تماشاچیانی که پشت سرت نشستهاند، گوشخراش است.
میگفت: احتمالا برخی خانمها و آقایان راه را اشتباه آمده بودند. خوب، هر کس که 14 هزار تومان پول داشت بلیت کنسرت بخرد، الزاماً شایستگی تماشای کنسرت را که ندارد. به هر حال نوشجانشان. هم پفکی که خوردند و شبی که تفریح کردند و خوش گذراندند.
او میگفت: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو؛ دست مأموران نیروی انتظامی حاضر در مراسم درد نکند و خسته نباشند که با بلندنظری و چشمپوشی از برخی سهلانگاری در پفکخوریها، شادی مراسم و حضار را تلخ نکردند.
برگزاری هر مراسم و برنامهای نیازمند دانستن و رعایت مسائلی است که بر عهده برگزارکنندگانش است. دانستن حرمت میهمان، دانستن اهمیت وقت تماشاگران و بهخصوص دانستن اهمیت برنامهای که اجرا میشود از مهمترین مسائلی است که ظاهراً...
کاش بهتر از این میشد.