هنرشان آشپزی است و از همین راه امرار معاش میکنند. هر روز از ساعت۱۱ بساطشان را کنار حوض وسط پارک «دانشجو» پهن میکنند و کاسه آش دست مشتریها میدهند تا نانی درآورند و سر سفره خانوادهشان ببرند. این روایت زنان آشفروش پارک دانشجو است که صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند اما مردانه تلاش میکنند تا به گفته خودشان محتاج نامردان نشوند. آشی که میپزند یک وجب روغن ندارد، اما طعم زندگی میدهد و مشتریها هم تأیید میکنند که غذای این کدبانوها خوشمزه است و طعم دستپخت مادران را دارد.
چهارراه ولیعصر(عج)، کمی بالاتر از ورودی شماره یک ایستگاه مترو جنب حوض مرکزی پارک دانشجو، پاتوق زنان آشفروش است. زنانی که بار زندگی را به دوش میکشند اما با صلابت میایستند و در برابر مشکلات قد خم نمیکنند. یک قابلمه، چند ظرف و قاشق یکبارمصرف، ظرفی پر از پیاز داغ و سیر داغ و نعنا داغ و یک ظرف کشک و البته در کنارش گاز پیک نیکی و کیسهای برای جمعآوری ظروف مصرف شده، همه سرمایه و بساط کسب و کارشان است. همگی از ساعت ۱۱ صبح میآیند و اطراف حوض، درست در ۲۰ قدمی یکدیگر، بساطشان را پهن میکنند.
حضورشان را نه تنها مانع کسب و کار دیگری نمیدانند بلکه باور دارند این موضوع سبب ایجاد رقابت بینشان میشود و به همین دلیل تلاش میکنند با دقت بیشتر و کیفیت بالاتر مشتریهای بیشتری جذب کنند.
- کار زیر سقف آسمان
خودش را «مریم» معرفی میکند. همینطور که آش را داخل کاسه میریزد و دست مشتری میدهد، میگوید: «آشفروشی مانند هر کار دیگری یک شغل است و عیبی هم ندارد. ما هم مانند سایر مردان و زنان برای تأمین مخارج زندگی خانواده تلاش میکنیم و هیچکسی حق ندارد به ما ترحم کند.» باد میوزد. مقابل شعلههای گاز میایستد تا هم گرم شود و هم از خاموش شدن شعله گاز جلوگیری کند. همین وزش باد بهانهای میشود تا از مشکلات کارش بگوید: «سرما و گرما اذیتمان میکند اما هر کاری سختیهای خود را دارد و انسان باید در برابر سختیها مقاوم باشد.
خداراشکر که سلامت هستم و میتوانم کار کنم. شیرینی کار ما این است که در فضای باز و زیر سقف آسمان باشد. اگر کارمان از شکل فعلی خارج و به فضای بسته یا غرفه محدود شود، جذابیت کارمان از بین میرود. مردم دوست دارند در فضای باز و دلچسب بوستان آش بخورند و از تماشای مناظر زیبای بوستان لذت ببرند. بنابراین بهتر است مسئولان به جای اینکه ما را در فضاهای بسته محدود کنند، کاری به کارمان نداشته باشند و اجازه دهند همینجا و کنار همین حوض، به کارمان ادامه دهیم.»
- کسب و کار با سرمایه اندک
مشتریها دورش حلقه زدهاند و با همان مهر مادری از آنها میزبانی میکند. صورتش با نوازش باد سرد سرخ شده است، اما لبخند میزند. نامش «امینه» است و ۳ فرزند دارد. کاسههای استفاده شده را داخل پلاستیک زباله میریزد و میگوید: «آشفروشیکاری است که نیاز به سرمایه اندکی دارد. هرکاری حتی دستفروشی، سرمایه زیادی میخواهد که من نداشتم و به همین دلیل با اندک پساندازم بساط آشفروشی به راه انداختم و خداراشکر سود خوبی هم به دست آوردم و ادامه دادم. الان ۲ سالی است که اینجا آش میفروشم.»
روزی ۷۰ هزار تومان درآمد دارد: «فرزندانم درس میخوانند و باید هزینه مدرسه و درس و مشقشان را تأمین کنم. همسرم بیمار است و نیاز به دارو دارد. همه این مخارج را با فروش آش تأمین میکنم. ما زنان آشفروش پارک دانشجو، جایی بساط میکنیم که مزاحم کسی نشویم، اما مأموران و گاهی اوقات بساطیهای دیگر اذیت میکنند و بساط کارمان را به هم میریزند و به ما ضرر میزنند. وقتی قابلمه آش اوراقی میشود، مجبوریم هزینه کنیم و ظرف جدیدی بخریم. در این وضعیت آشفته اقتصادی این هزینهها برای امثال من کمرشکن است.
مسئولان شهرداری مدام از ساماندهی دستفروشان و جمعآوری حرف میزنند، اما فکر نمیکنند دستفروشان یا ما زنانی که آشفروشی میکنیم، از روی سرخوشی به این کار روی نیاوردیم و نیاز وادارمان کرده است. پس چرا هر روز برای ما دردسرهای جدیدی به وجود میآورند.» او هم مانند دیگر زنان آشفروش پارک دانشجو، باوری به کار در غرفه ندارد و میگوید: «صفای این کار به فضای باز پارک است. آش در همه فصول خریدار دارد و مردم دوست دارند کنار دوستانشان در فضای زیبای پارک آش بخورند. داشتن غرفه یا آشفروشی در بازارچههای سرپوشیده هیچ لذتی برای ما فروشندهها و هیچ جذابیتی برای خریداران و طرفداران آش ندارد.»
- تبدیل هنر به درآمد
سن و سال زیادی ندارد و در بین همصنفیهایش جوانترین آشفروش پارک دانشجو است. «ملیحه» اهل «ایلام» است و همراه با همسر و فرزند ۳ سالهاش در تهران زندگی میکند. او میگوید: «چند کلاس بیشتر درس نخواندهام و سواد زیادی ندارم. همسرم کارگر ساده ساختمانی است. اوایل زندگیمان خوب بود اما با افزایش کرایه خانهها دیگر حقوق همسرم کفاف زندگی را نمیداد. چون هنری جز آشپزی نداشتم، شروع به آشفروشی کردم.» به گفته خودش آشی که میفروشد طرفداران زیادی دارد: «آش رشته در همه جای کشور به یک روش پخته میشود، اما در ایلام با حبوبات زیاد و یک نوع سبزی معطر تهیه میشود.
من هم از این دستور پخت استفاده میکنم و به همین دلیل آشی که میفروشم متفاوت است و طرفداران زیادی دارد.» ملیحه مانند زنان آشفروش دیگر سرما و گرمای هوا را در فصول مختلف سال مانع کسب و کارش نمیداند و در حالیکه از شدت سرما دستانش را به هم میفشارد میگوید: «آش غذا نیست و مردم بهعنوان پیشغذا میخورند. خوردن آش در فضای باز و بیرون از خانه لذتبخش است. سرمای زمستان و گرمای تابستان و بادهای پاییزی اذیت میکنند اما در این فضا کار کردن را دوست دارم.
دیدن مردمی که کاسه آش به دست گرفته و دورتادور حوض نشسته و در حین صحبت کردن، قاشق قاشق آن را میخورند، حس خوبی است. وقتی مردم به هر قاشق آشی که میخورند لبخند رضایت میزنند و تشکر میکنند خستگی از تنم بیرون میشود. همین ارتباط نزدیک با مردم و مشتریها، انگیزه میدهد تا با جدیت بیشتری کار کنم.» او باور دارد کار کردن، زن و مرد ندارد و اعضای خانواده برای رزق و روزی و تأمین مخارج زندگی باید تلاش کنند: «برخی از زنان گمان میکنند کار کردن پشت میز نشستن و دستور دادن است. کار کردن یعنی تلاش برای به دست آوردن روزی حلال. من دانش و هنر نشستن پشت میز را ندارم اما هنر آشپزی دارم و آشهای خوشمزهای میپزم. از این کار لذت میبرم و خجالت هم نمیکشم.»
- دستپختهای خوشمزه
گروهی و انفرادی اطراف حوض نشستهاند و آش میخورند. «رضا امیری» از مشتریهای ثابت است: «محل کارم در خیابان انقلاب است. حداقل ۲ تا ۳ روز در هفته پس از تعطیلی محل کارم به اینجا میآیم و آش میخورم. در گذشته علاقهای به این پیش غذا نداشتم. به اصرار یکی از دوستانم یکبار امتحان کردم و الان مشتری ثابت اینجا هستم. دستپخت همه خانمها را امتحان کردهام تفاوت زیادی بین آنها وجود ندارد.
همگی با عشق و مهر مادری آش درست میکنند و با مهربانی دست مشتری میدهند. شاید اگر یک مرد، فروشنده آش بود، هیچوقت خوردن غذایش را امتحان نمیکردم. وقتی میبینم این زنان با چه رفتار پسندیدهای به مشتریها خدمات میدهند، به زنان سرزمینم افتخار میکنم. اینان زنانی هستند که برای ادامه زندگی، مردانه تلاش میکنند و قابل ستایش و تقدیرند.» کمی آن طرفتر گروه ۴ نفری از دختران، کاسههای آش به دست نشستهاند و مشغول صحبت هستند. آنها هم برای چندین بار است که دستپخت زنان آشفروش پارک دانشجو را امتحان میکنند و میگویند: «ما در تهران دانشجو هستیم و فرصتی برای آشپزی نداریم. آشپزی این زنان بسیار خوب است و با خوردن آشی که میپزند یاد دستپخت مادرانمان میافتیم. آنها فقط فروشنده آش نیستند و با مشتریها مانند فرزندانشان رفتار میکند. همین عامل سبب شده هر روز به تعداد مشتریهایشان اضافه شود.»
- ایجاد فضای امن برای زنان دستفروش
دستفروشی زنان، پدیده روبه گسترش است و «فاطمهذوالقدر» نماینده مردم تهران در مجلس درباره این پدیده میگوید: «زنان و دختران جوانی که به ناچار و برای امرار معاش دستفروشی میکنند، در سالهای اخیر سبب ایجاد پدیده اشتغال غیررسمی شدهاند که نه طرح جمعآوری آنان کار مناسبی است و نه فعالیت آنان در یک مکان عمومی کار قانونمندی است» «زهرا نژادبهرام» عضو شورایشهر تهران و فعال حقوق زنان، دستفروشی زنان را چالش اجتماعی میداند و میگوید:
«دستفروشی فرصتی برای تأمین معاش توسط زنان سرپرست خانوار است و چون حضورشان در جایی ثبت نمیشود، آمار دقیقی از آنها موجود نیست.» او باور دارد دستفروشان، شهروند هستند و شهرداری در تلاش است تا فضاهای عمومی بیشتر و بهتری را در اختیار آنها قرار دهد. نژادبهرام میگوید: «شهرداری قصد دارد با ایجاد مکانهای امن برای حضور زنان دستفروش آنها را ساماندهی و بخشی از مشکلات موجود را حل کند. اما حل کامل این مسئله به اقدامهای زیرساختی نیاز دارد.» به گفته او زنان دستفروش باید در معرض نظارت اجتماعی باشند چراکه یکی از موضوعهایی که زنان را تهدید میکند، ناامن بودن اجتماع است: «بنابراین امنیت اجتماعی به همراه نظارت موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد و وجود چنین فضای امنی موجب میشود آسیبهایی که زنان را تهدید میکند، کمتر شود.»
نظر شما