و بعد وقتی در کابینتها را بازکردید 3 سنجاب شیطان و جذاب بپرند روی صورتتان؛ چه میکنید؟
فیلم الوین و سنجابها دقیقا همین داستان را پیشروی شما میگذارد؛ ترکیبی قوی و جذاب از فیلم و انیمیشن که با بودجهای کمتر از 60 میلیون دلار ساخته شده و به فروشی معادل 278 میلیون و 171 هزار دلار رسیده. دیو جوان ساده و بدشانسی است که عاشق ترانهنوشتن است اما هیچ ابتکار عملیای در این زمینه ندارد و هر روز تهیهکنندهاش او را با کلی بد و بیراه روانه خانه میکند. دیو از همهجا ناامید شده است و هر روز کسل و بیانگیزه به کنج آپارتمانش پناه میآورد اما کمی بعد زندگی او زیر و رو میشود. جذابیت و نکات آموزنده این فیلم سبب شده است که 89درصد از تماشاگــران الــوین و سنجابها را خانوادهها تشکیل بدهند.
تام هیل-کارگردان این فیلم- که به واسطه انیمیشن معروف گارفیلد جزو موفقترین کارگردانهای کمپانی فاکس قرن بیستم محسوب میشود، اینبار هم سراغ قهرمانهایی قدیمی رفته است. برادران سنجاب (همان سنجابهای بندانگشتی و ملوسی که از دهه 80 روی پرده سینماها میدرخشند) اینبار به کمک تام هیل آمدهاند تا او باز هم جزو محبوبترینها باشد.
سیمون و تئودور -2سنجابی که برادرانی صمیمی و شیطان هستند- به سرکــردگی برادرشان الوین از هیچ شیطنتی فروگذار نمیکنند؛ سنجابهای شیطان و گاهی وقتها بیتربیتی که دوست دارند هر قوطی در بستهای را بجوند و از ماشین ظرفشویی به جای حمام استفاده کنند، دیو بیچاره را ذله میکنند. آنها روی پرده بزرگ نقرهای مثل همه انیمیشنهای حشرات و حیوانات مثل گارفیلد، زنبورعسل و موشها موفق عمل کردهاند؛ آنقدر که وجه فیلمبودن این اثر را از بین بردهاند و بیشترین توجه را به خود جلب کردهاند.
روزنامه نیویورک تایمز نوشت: این فیلم موفق شده است با استفاده از موسیقی روز و انیمیشن، جوانها و کودکان را در کنار هم به سینما بکشد و اعضای یک خانواده را از کوچک و بزرگ در یک روز تعطیل آخر هفته با هم روانه سینما کند.
این سنجابهای بیادب
دیو در واقع نمونه تمامعیار یک جوان خیالپرداز امروزی است که وقتی به اصطلاح کممیآورد به جای اینکه در جستوجوی یک روش کارآمد باشد دنبال راههای میانبر میرود و دست آخر هم همین میانبرها او را به دردسر میاندازند.
دیو که اسطوره سرودن ترانههای بهدردنخور و نخنماست، یک روز در آپارتمانش با 3 سنجاب روبهرو میشود که زبان آنها را میفهمد. سنجابها مدام به این طرف و آن طرف میپرند و خانه و زندگی دیو را به هم میریزند. اما در همین حین فکری به ذهن ترانهسرای بیاستعداد میرسد؛ او میتواند این سنجابها را تربیت کند و از آنها یک گروه موسیقی درست و حسابی بسازد. اما سنجابها هم بر اثر یک حادثه به زندگی دیو راه یافتهاند؛«الوین و سنجابها» درست مثل اغلب انیمیشنهای این روزها مسئله محیطزیست را مطرح میکند. چند مرد بیفکر بیاینکه به زندگی حیوانات جنگل فکر کنند پای آنها را به آشپزخانه خانه دیو باز میکنند. درست نزدیک کریسمس درختی در جنگل قطع میشود که از بد حادثه، لانه الوین، سیمون و تئودور روی آن است.
خانه آنها در جنگل از بین رفته است، اما الوین فکر میکند بهتر است از لانهشان بیرون نیایند چون ممکن است اگــر مردها چشمشان به آنها بیفتد بخواهند آنها را به عنوان هدیه کریسمس به فرزندانشان بدهند؛ درخت قطع شده سر از سالن یک مجتمع مسکونی در میآورد و به عنوان درخت کریسمس آراسته میشود.
سنجابها بدون اینکه کسی آنها را ببیند، سر از آشپزخانه خانه دیو در میآورند، دیو هم تصمیم میگیرد تا با الوین و برادرانش دوست شود و به این ترتیب به زندگی بیآب و رنگش رنگ و رویی بدهد. ترانهسرای جوان وقتی که هماهنگی غیرمعمول این 3برادر را میبیند، جواب آرزوهایش را پیدا میکند. او این سنجابها را به دنیای موسیقی پولساز پاپ میبرد؛ یان -تهیهکننده آهنگهای پاپ- از دیدن این سنجابهای نیم وجبی سر ذوق میآید، برادران سنجابها در دنیای موسیقی تبدیل به ستاره میشوند و موفقیتهای بیپایانی بهدست میآورند. اما موفقیتهای پیدرپی سنجابها چندان هم بیدردسر نیست و تازه اینجاست که دیو میفهمد که این پولدارشدن چندان هم راحت نیست و راه میانبر او به بنبست میرسد. یان -تهیهکننده طماع- هم دست از سر دیو بر نمیدارد و ماجرا ادامه مییابد...
عاشق موشخرماها هستم
الوین در میان سنجابها از همه باهوشتر است و بهنوعی رهبری برادرانش را بهعهده دارد. سنجابها با شیطنتهایشان صحنههای خندهدار و جذاب زیادی را در این فیلم بهوجود میآورند؛ آنها لباسهای نقرهای میپوشند و تمام خوانندههای پاپ را دست میاندازند؛ ادای جاستین تیمبرلیک و u2 را در میآورند.
همه اینها باعث میشوند این انیمیشن خانوادگی بتواند ظرف یک ساعت و 32دقیقه تماشاچیاش را میخکوبکند؛ تام هیل-کارگردان الوین و سنجابها- درباره این فیلم میگوید:«باتوجه به عادتهای بچههای امروزی که مدام عادت دارند با mp3 پلیر و موسیقی، خودشان را سرگرمکنند، این فیلم میتواند تجربهای متفاوت در عرصه موسیقی باشد. دوست داشتم به این فانتزی جان ببخشم؛ وقتی بچه بودم همیشه دلم میخواست یک موش خرما بخرم اما مادرم همیشه میگفت موش خرما اگر توی آشپزخانه بیاید، زندگیمان را به هم میریزد و بالاخره یک روز ترس مادرم به حقیقت پیوست و موش خرما سر از کابینتهای آشپزخانه درآورد.
کارتونهای دهه80 برای من یادآور روزهای خــــوشی اســــت؛ کارتونهایی که حتی با وجود تکنولوژی امروزی هنوز بسیار شیرینتر هستند؛ سیمون بلند قد و تئودور خپـــل، دوستـان روزگــــار کودکی من بودند و من در این فیلم به این قهرمانها ادای احترام کردهام».