از بدو ورود با یک دشواری بزرگ و ناهنجاری دستوپا گیر در عرصه ارتباط بیمار و پزشک مواجه شدم. به گمان من این ناهنجاری در همه گسترهها ازجمله در درمان، در تشخیص، در ردیابی بیماری و بهطور خلاصه در همه گسترهها، زمینه کار را برای پزشک دشوار و درمان را برای بیمار نامطمئن، مبهم و نامشخص میکند.
در اکثر کشورهای دنیا ازجمله کشوری که من تحصیل و کار کردهام، سامانه پزشک خانواده و یا پزشک درمانگر وجود دارد. بیمار موظف است که بهطور رسمی یک پزشک درمانگر به سامانه بیمه درمانی معرفی کند.
این پزشک که پزشک عمومی است، در حقیقت نقش واسطه بین بیمار، مراکز درمانی و مراکز بهداشتی و بیمه را به عهده دارد. این کار مکاتبه، مراوده و رفعورجوع امور مربوط به بیماری و بیمار را بسیار راحتتر و آسانتر میکند.
البته بیمار آزاد است که هر پزشک عمومی را که در شهر یا دستکم در استانی که زندگی میکند، طبابت مینماید بهعنوان پزشک درمانگر برگزیند.
بیمار در مرحله اول به هر دلیلی به پزشک درمانگر مراجعه میکند. این پزشک درمانهای اولیه، دستورات اولیه و آزمایشهای نخستین را صادر میکند و در صورت نیاز آزمایشهای مکمل یا تصویربرداری را تجویز مینماید؛ و تنها درصورتیکه تشخیص دهد که مشکل جدیتر از آن است که خود بتواند بیمار را دنبال کند یا به بیماری خاصی شک کرده باشد که به نظر او نیاز به کارشناسی تخصصی وجود دارد، پزشک را به متخصص مربوط ارجاع میدهد.
پزشک خانواده باتجربهای که دارد، با شناختی که از پزشکی و رشتههای تخصصی آن دارد، بیمار را برحسب بیماری تشخیص داده یا شک کرده به یک مرکز، به یک همکار متخصص ارجاع میدهد. او میداند و- به نظر من بهتر میداند-که برای نمونه برای چنین بیماریای، چه متخصصی یا چه مرکزی مناسبتر است.
از سوی دیگر با توجه به اعتمادی که در درجه اول بیمار به پزشک خانواده دارد و از سوی دیگر اعتمادی که به دستگاه بهداشتی کشور خود دارد، سخن و توصیه پزشک خود را میپذیرد و اندرزهای او را دنبال میکند.
بدین ترتیب خود را به پزشک متخصصی که پزشک درمانگرش معرفی کرده میسپارد و درمان را ادامه میدهد.
این سامانهٔ آکنده از اعتماد در درجه نخست به پزشک درمانگر اجازه میدهد تا بهخوبی و به شکل علمی و منطقی به پیگیری بیماران ادامه دهد به کار حقیقی خود که درمان پیگیری بیمار خود است بپردازد و درمان بیماریهای نهچندان سخت زمینه کار اوست انجام دهد که در درجه دوم به پزشک متخصص امکان میدهد که از اتلاف وقت با بیمارانی که در زمینه تخصص او نیست، بپرهیزد چون در ۹۹ درصد موارد بیمار بهدرستی و توسط پرسنل بهداشتی یعنی پزشک درمانگر ارجاع داده شده است.
در درجه سوم به بیمار امکان میدهد تا با خیال راحت به پزشک متخصصی که مورد اعتماد پزشک درمانگر اوست اعتماد و درمان خویش را به او بسپرد.
این سامانه قابلاعتماد متأسفانه در کشور ما یا وجود ندارد یا در سطح ابتدایی است.
درزمان کوتاهی که در ایران به افتخار دیدن مریض نائل آمدم متوجه شدم که در عمل پزشک خانواده وجود ندارد یا در محلهها و نواحی خاصی وجود دارد اکثر پزشکان عمومی در تابلوهای خود از کارها و روشهای گوناگونی میگویند که در عمل از کارشان بسیار دور است. در این میان «زیبایی» بیش ازهر چیز دیگر به چشم میخورد.
در بین طبقه مرفه مراجعه به پزشک عمومی نوعی «کسر شان» محسوب میشود! این افراد ترجیح میدهند که پزشک متخصص خود را خویش انتخاب کنند چون اطمینان دارند که خود بهتر میدانند مشکلشان چیست و نیازی به توصیهٔ پزشک عمومی ندارند یا مراجعه به پزشک عمومی را خاص طبقه محروم میدانند!
بهجز این علت غیرمنطقی و بیپایه، از عارف و عامی گرفته تا مرفه و بینوا عملاً در اکثر موارد مستقیم به پزشک متخصص مراجعه میکنند که علت اصلی آن همانطور که گفتم عدم وجود سامانه پزشک درمانگر است.
این روش سردرگمی عجیبی در بیماران ایجاد میکند.
در اکثر موارد پزشک متخصص طرف مشاوره بیمارانی قرار میگیرد که یا هیچ ارتباطی با تخصص ایشان ندارد یا ارتباط کمی دارد برای مثال بیش از بیست درصد از بیمارانی که به نویسنده این سطور (جراح مغز و اعصاب) مراجعه کردهاند، مشکلی عصبشناختی (نورولوژیک) داشتهاند که در حوزه کار متخصص مغز و اعصاب (نورولوژیست) است.
در بیش از ۸۵ درصد موارد بیماران مراجعهکننده به نویسنده این سطور بیش از سه جراح اعصاب را پیشاپیش ملاقات کرده بودند! و بهزعم خود بیماران میدانستند به که و کدام پزشک اعتماد و به اندرزها و درمانهای کدام جراح عمل کنند؛ زیرا بهزعم ایشان هر پزشک نظری متفاوت از دیگری میدهد.
در آخر کار انتخاب پزشک توسط بیمار درهرحال با رضایت خاطر انجام نمیگیرد، چون این بیماران هیچگونه معیاری برای انتخاب و اعتماد کردن به این یا آن پزشک ندارند.
ملاقات این یا آن متخصص معمولاً بر اساس توصیه دروهمسایه یا دوست و آشنا و افراد خانواده انجام میگیرد که تجربهٔ -بهزعم خویش - موفقی نزد این یا آن پزشک داشتهاند. بدون اینکه هیچ معیار علمی یا منطقی در انتخاب پزشک انجام گیرد.
علت اینکه این بیماران از مطب این پزشک به آن پزشک در رفتوآمد هستند نیز همین موضوع عدم رضایت و وجود سردرگمی است.
پس از طرح این مشکل پرسشی که به شکل منطقی به ذهن میآید، این است که راهحل چیست؟
روشن است که این دشواری مراجعه مستقیم بیمنطق و در بسیاری موارد بینتیجه به پزشک متخصص یکشبه حل نخواهد گردید. این فرهنگ که در طول سالها در ما نهادینه شده است، نیاز به تغییر تدریجی دارد.
در مرحله نخست مسئولین آموزش پزشکی و بهداشتی نقشی بنیادین در این مهم ایفا میتوانند کرد.
آموزش و گسترش پزشکان عمومی درمانگر، نشر فرهنگ درست تشویق مردم به انتخاب یک پزشک درمانگر که توسط بیمهها شناخته شده باشد، عدم پرداخت پول بیمه بیماران و پزشکان اگر بیمار از طریق پزشک معالج به متخصص رجوع نکرده باشد، عدم پذیرش بیماران توسط پزشک متخصص اگر این بیماران بهوسیله همکاران دیگر معرفی نشده باشند، میتواند ازجمله راههایی باشد که در درازمدت فرهنگ درست بهداشتی را در مردم ما نهادینه کند.
در آخر مایلم به هموطنان عزیز توصیهای بکنم.
عزیزان، پزشکی مانند ریاضیات علمی محض نیست. در حساب برای مثال همیشه و همهجا حاصل جمع دو بهاضافه دو، چهار خواهد بود. تفاوتی نخواهد داشت که این عمل در کدام گوشهٔ دنیا، کدام لحظه از زمان و بهوسیله
که انجام پذیرد. در ایران، در کانادا، در ژاپن، حتی در کهکشان دیگری همیشه ۲ بهعلاوه ۲ عدد ۴ را به دست خواهد داد. مجموع گوشههای یک سهگوش در هندسه اقلیدسی همیشه ۱۸۰ درجه خواهد بود؛ اما پزشکی علمی محض نیست.
پزشکی بر اساس تجربه بنیاد گذاشته شده است. این علم، در هزارهها، قدمبهقدم، با رنج و کار وهمت مردان علم پیشرفته است.
بدن انسان بسیار پیچیده است و چشمهٔ رازهای گوناگون است. بهرغم پیشرفتهای فناوری، هنوز هیچ سامانهای به گرد پیچیدگی و کارکرد اندامهای انسان نمیرسد. این اندامها هرکدام حیاتی و برای ادامه زندگی واجب هستند. پیچیدگی این دستگاه ها به طوری است که هر بار که آنها را بررسی میکنیم شگفتی ما بیشتر و بیشتر میشود.
بدین خاطر طبیعی و بسیار منطقی است که انسان هنوز به درجه مهار کردن این بافتهای پیچیده نرسیده باشد و به همین خاطراست که هنوز از درمان همه دردهای این بدن- این گیتی کوچک - در گیتی بزرگ ناتوانیم. گرچه پزشکی پیشرفت بسیار داشته است؛ بسیاری سرطانها در سده بیستویک درمانپذیرند. بسیاری از بیماریهایی که ۴۰ سال پیش به بیماریهای لاعلاج (درمانناپذیر) معروف بودند، امروز بهسادگی قابلدرمان هستند.
اما بهرغم این همه پیشرفت که انسان امروز و پزشکان به خاطر آن میتوانند بر خود ببالند، هنوز ندانستهها بسیارند، بسیار بیش از دانستهها.
به همین سبب در پزشکی مکتبهای گوناگون روشهای گوناگون برای درمان وجود دارد؛ یا بهتر بگوییم پیشنهاد میشود. در پزشکی مکتبهای گوناگون هست. هر مکتبی بر پایه سالها و بلکه سدهها تجربه بنیاد گذاشته شده است.
هر پزشکی در مکتبی متفاوت رشد کرده است. گرچه به نظر میرسد که برای یک بیماری خاص درمان یکی است، اما این درمان چه جراحی چه طبی بر اساس تجربههای شخصی و گروهی هر پزشک و هر مکتب پزشکی متفاوت و تغییرپذیر خواهد بود. بنابراین نهتنها تعجبآور نیست بلکه کاملاً منطقی است که در برخی موارد درمانهای متفاوتی بهوسیله پزشکان مختلف برای یک بیماری پیشنهاد شود.
کارایی این یا آن درمان را پزشک با تجربه سالهای خود و استادان و مطالعاتی که در این زمینه انجام میگیرد، تعیین میکند. در صلاحیت و درنتیجه بر عهده بیمار نیست که از میان درمانهای گوناگون خود انتخاب کند چه درمانی مناسب اوست. این کار بر عهده پزشک است.
البته بیمار مجاز است و باید پزشک خود را با چشم بازو اندیشه برگزیند بیمار حق دارد از بهترین درمانها سود جوید، اما انتخاب این بهترین ازلحاظ پزشکی در صلاحیت بیمار نیست.
به همین خاطر اعتماد به یک پزشک مهم است. اعتماد به یک پزشک به او این امکان را میدهد که با پشتوانه درست به کار درمان بپردازد.
نکته دوم اینکه بسیاری از ما انتظار داریم در ملاقات نخست و با داروی اول همه مشکلات حل شود. بیماری سیر تحولی دارد. برخی بیماریها در سالها و بلکه دههها ایجاد شدهاند؛ بنابراین درمان آنهم نیاز به زمان دارد. برای مثال، یک تغییر عمده در ستون مهرهها در اکثریت موارد با یک روز، یک هفته و گاهی یک سال درمان ممکن نیست.
با اعتماد به یک پزشک به او فرصت درمان درست را میدهیم و به خود امکان استفاده از بهترین درمانها را تقدیم میکنیم.
*دکتر کیوان مستوفی، متخصص جراحی مغز و اعصاب، رئیس بخش آندوسکوپی بیمارستان سوایو فرانسه
نظر شما