اگر حساب جاودانههایی مانند«کشتن مرغ مقلد» و فیلمهایی از این دست را کنار بگذاریم، باقی آثار که بخش عمدهای را تشکیل میدهند یا فیلمهای سطحی و مبتذل و ساده بودهاند و یا کارهایی تبلیغاتی و سفارشی و در کنار اینها فیلمهایی که بسیار خوش ساخت از کار درآمدند اما به محض بیرون آمدن از سالن به فراموشی سپرده شدند.
اما این وسط تکلیف «مایکل کلایتون» چیست؟ احتمالا عمده تماشاگرانی که فیلم را دیدند و اهل صبر کردن هم نبودند، همان یکربع اول بیرون آمدند چرا که مایکل کلایتون فیلمی ذهنی است و می تواند درگیری فکری و روحی شدیدی با تماشاگر برقرار کند اما اگر تماشاگر عجول نباشد.
همین ویژگی میتواند تماشاگر را به همذات پنداری با کلایتون بکشاند. وکیلی کار کشته و زبردست که اهل پذیرش پروندههای کوچک، متوسط و بزرگ نیست، پروندهای را میپذیرد که پشت آن میلیاردها دلار پول خوابیده. او آنقدر توانایی دارد که بتواند در همان جلسه اول دادگاه، جای قربانی را با سلاخ عوض کند؛ اما تواناییهای کلایتون و آنچه درگیر ودار پرونده جدیدش است به سمت و سویی گام برداشتهاند که علیالظاهر آخر خط نیست اما میتواند بهکل او را از جرگه آدمیت مرخص کند.
جالب اینجاست که همان وجدان باقی مانده آقای وکیل یا همان مایکل کلایتون بدجوری دارد برایش سیگنال میزند و همین روند، منجر به چالشی هویتی میشود که در سراسر فیلم، کلایتون شدیدا با آن دست و پنجه نرم میکند.
او وکیلی است که مشهور است به کم حرفی. اما چه موقع؟ هنگامی که تصمیم می گیرد کاری را قبول کند یا خیر که البته حرفهایگری او و سابقه و تجربهاش چنین امتیازی به وی ارزانی داشته و از طرفی مشهور است به قاطع و محکم حرف زدن و مجاب کردن اطرافیان، از وکیل و قاضی و هیات منصفه و دادستان گرفته تا حضار .
او در طی این سالها به تنها چیزی که فکر نکرده، نوع شخصیت موکلانش بوده که عمدتا آدمهای پست فطرتی بودند.
اما این پرونده آخری طوری است که سنگ را هم به گریه میاندازد؛یک شرکت تولیدکننده دارو اخیرا محصولی به بازار فرستاده که مخصوص استفاده کودکان است و مصرف آنها باعث شده به نوعی سرطان دچار شوند.
شکایتهای متعدد از این شرکت دارویی به مدیریت «کارنکرودر» قرار است با وکالت «مایکل کلایتون» نقش بر آب شود.
روندی که برای اولینبار در مقاطعی دست و دل آقای وکیل را میلرزاند و برای اولینبار هویت موکل شیطان صفتش را به درستی تشخیص میدهد.
اما او مانند همکار پیر شدهاش«آتور دنس» (با بازی عالی تام ویلکینسون) نه خط و مرزهایش را کشیده و نه همه فواصل برایش مشخص است، او به دنس خرده میگیرد اما بعدها در مییابد که او وجدانش را به جای چراغ خواب اتاقش، روشن نگه داشته است...
چه عیبی داشت «مایکل کلایتون» بدون زیرنویس در سینماهای جشنواره به نمایش درمیآمد؟! اینکه زیرنویسهای متعدد پای فیلمی بگذارند و در حالیکه یک نفر عرب زبان هم در سالن نیست؛ زیرنویس عربی بالای زیرنویس فارسی باشد؛ چه نفعی برای تماشاگر بخت برگشته دارد؟!