اشک توی چشمهاش جمع شده بود، درست مثل همه مادران و بعد به داریوش کاردان که مواظب بود به طرف تخصص همیشگیاش- طنز- نرود، گفت که 35سال است که کار کرده است... .
کاردان پرسید که گویا خسته شده است، پاسخ شنید که «الان دیگر نه!» خسته نبود، اصلا خسته نبود؛ یعنی توی نگاهش خستگی نبود؛ درست مثل همه مادران... .
کم حرف زد مثل بعضی مادران و گفت که نمیداند چرا نقشهای مادرانهاش را دوست دارد و به این افتخار میکند که مادر است در سینمای ایران و ما یاد مادر جاودانه سینمای ایران افتادیم در قاب تصویر علی حاتمی مرحوم! که ابدی ساخت چهره این کلمه را.
رقیه چهره آزاد مرحوم با آن نگاه ملیح همیشگی که تا کنه ذات آدمی را میسوزاند! خانم پروانه معصومی ما هم مفتخریم که نام شما مادر سینمای ایران است. برای یک ایران، خاطره یک مادر کم است خانم.
خانم سکینه کبودرآهنگی، مفتخریم که وقتی نام چند نفر را به عنوان «مثل بازیگری» در سینمای ایران نام میبریم، نام شما توی آن چند نفر اول ثبت است... .
خیلی مفتخریم!
میگوید زندگیاش مثل شعر است. با آقای معصومی و پسرشان در سرزمینهای شمالی زندگی میکنند؛ کنار یک رود با کلبهای که بیرون آن عینهو کلبههای شمال است اما تویش امروزی است برای مادر سینمای ایران؟ اهل گل است و خودش هم. مادر این تکزبانی حرفزدنهایت میدانی خیلی قشنگ است؟
این خط رو بگیر و بیا
قدیمیها که توی «رگبار» دیده بودند زنی بلند قامت با نگاهی نافذ که سر میخورد توی کوچه به جستوجوی یک علامت که این خط را بگیر و بیا و جدیدیها هم توی فیلم مخملباف «ناصرالدینشاه؛ آکتور سینما» که آن خط را همچنان میگرفت و میرفت.
«رگبار را بازی کرده بودم که بیضایی برای یک فیلم کوتاه – که «سفر» نام داشت – دعوتم کرد؛ توی آن پلان همهاش نگاه بودم، کلمهای حرف نداشتم! من از همان زمان به این نتیجه رسیدم که طول نقش مهم نیست بلکه به یادماندن نقش مهم است».
با رگبار شروع کرده است. «سال 52 پس از فیلم رگبار، فیلمی به من پیشنهاد شد که 150 هزار تومان دستمزد میدادند.
من فیلمنامه را خواستم اما نداشتند، گفتند سکانس به سکانس میدهند. قبول نکردم باوجودی که 150 هزار تومان آن زمان پول بسیار زیادی بود. من با بیضایی شروع کردم اما بعدها خودم انتخاب کردم که چگونه کار کنم.
من همیشه احساس کردهام که مردم از بازیگرشان انتظار دارند.
کدام زن، کدام نقش؟
میگویند پروانه معصومی در قالب زن معصوم و مظلوم جا افتاده اما خود بازیگر میگوید که دوست ندارد نقش زنان توسریخور را بازی کند.
خودش میگوید: «نمیدانم این چه فرهنگی است که توی ذهن مردم ما جا افتاده است که زنهای ما توسریخور و بدبخت هستند! ممکن است یک زن بسیار فداکار باشد اما حق خود را میگیرد.
اگر در فیلمنامهای احساس میکردم این زن قرار است توسریخور باشد، نقش را قبول نمیکردم یا سناریو را اصلاح میکردم. بعضیها پس از فیلم «جستوجو در شهر» ایراد میگرفتند که چقدر گریه کردهام تا بچه را پس بگیرم.
من به آنها میگویم این ذلیلی نیست؛ این یک حس مادرانه است». خانم پروانه معصومی درباره علایقش به سینما میگوید: «فکر نمیکردم روزی وارد سینما بشوم.
چون خانواده من بسیار مذهبی بودند. زمانی که دانشجو بودم یا خانه پدرم، گاهی این آرزو را داشتم اما وقتی این اتفاق افتاد، شوهرم مانع نشد و همراه بود».
در هر کاری اگر چیزی نیاموزید، وقت را به بطالت گذراندهاید؛ علاوه بر بازیگری باید چیزهای دیگری هم بیاموزید.
خانم معصومی درباره کارکردن با کارگردانهای سینمای ایران میگوید: «من با همه کارگردانهایی که کار کردهام، راحت بودهام.
ممکن است گاهی به اختلاف رسیده باشیم اما این اختلاف به یک وجه اشتراک رسیده و کار پیش رفته است؛ یا آنها مرا قانع کردهاند یا من حرفم درست بوده است.
در کل با هیچکس مشکلی نداشتیم. ولی با آقای میرباقری در سریال «امام علی(ع)» و فیلم سریال «مسافر ری» تجربه خوبی داشتم؛ مثل کلاس آموزش بود. با جلال مقدم مرحوم هم همینطور!»
تمام سالن به احترام 35سال حرکت به جلوی خانم پروانه معصومی ایستاده کف زدند.
پروانه معصومی خاطره مشترک 3 نسل در جامعه ایرانی است؛ خانمی که یک خط مستقیم را گرفت و آمد... .
داوود رشیدی میگوید: «کارهای خانم معصومی را بهعنوان یک بازیگر سطح بالا دنبال کردهام! یکی از کارهایی که خانم معصومی را از دیگر بازیگران جدا میکند، این نکته است که مهارتها و تکنیکهای بازیگری را به گونهای به کار میبندد که بیننده میفهمد که این خانم معصومی است که آگاهانه نقش بازی میکند».
هتاب کرامتی هم به فیلم رگبار اشاره میکند و میگوید که حضور مداوم و مقاوم او در طول سالها برای هنرجویان به مثابه جواز و مدرکی بوده و هست که مسیر افتخار طی شود.
سیامک شایقی ـ کارگردان ـ هم پس از تجربه «جهیزیه برای رباب» میگوید که این سالهای اخیر، شاهد انرژی تازهای از طرف خانم معصومی هستیم که امیدواریم سالهای سال تداوم داشته باشد.
جمال شورجه ـ کارگردان ـ هم میگوید وقتی شنیده که قرار است جشنواره فیلم فجر از خانم پروانه معصومی تقدیر کند، حقیقتا و از ته قلب خوشحال شده است؛ چون برادری که برای توفیق خواهرش خوشحال میشود.
همکاری کوتاهمدت با ایشان سرپر شد. «وعده دیدار» فرصت مغتنمی بود و خاطرات خوبی از آن به یاد دارد.
از سرزمین شمالی
پروانه معصومی سالهاست که در شمال زندگی میکند. زمان ساخت «غریبه و مه» گروه در یک چادر زندگی میکردند چون این کار برای من سخت بود، من را به یک خانه فرستادند.
من در خانه «گلیخانم» بودم، شخصیت ویژه این زن و محیط پیرامونم به قدری در من تأثیر گذاشت که به او به شوخی گفتم که روزی میآیم و اینجا زندگی میکنم.
گلی خانم به قدری این حرف را جدی گرفت که قطعه زمینی را برای من انتخاب کرد و وقتی که زمین را خریداری کردیم، شوهر گلی با صمیمیت تمام گفت تو یک قطعه از بهشت را خریدهای و من خیلی خوشحال هستم که آنجا زندگی میکنم.
پروانه معصومی از بازیهایش میگوید
قصه فیلم را که خواندم هندی به نظرم آمد؛ باید پیر میشدم. من 38 سالم بود که به نظرم عنفوان جوانی است اما باید نقش مسنتری را بازی میکردم.
خیلیها میگفتند نپذیر اما من پذیرفتم و... . صحنههای اذیتکنندهای را بازی کردم؛ مثل صحنه بهداری زندان که سالها پیش پدرم آنجا زندانی بود و وقایع برای من یکجوری واقعی بود.
- کار با صدرعاملی سخت است؟
آقای صدرعاملی بازی بازیگر خود را از دست نمیدهد. خیلی وقت است «گلهای داوودی» را ندیدهام، دوست دارم آن را ببینم.
- فیلم هم میسازید؟
2 فیلم کوتاه ساختهام؛ یکی درباره نگهبان تخت سلیمان و دیگری درباره چشمان یک جانباز.
- وقتی در جشنواره فجر امسال از شما تقدیر شد، چه احساسی داشتید؟
معلوم است که خوشحال شدم؛ همانطور که وقتی جایزه بهترین بازیگر زن را گرفتم، برایم اهمیت داشت؛ البته اهمیت این تقدیر از یک جنبه دیگر هم بود؛ اینکه این تقدیر، اولین نکوداشت یک زن بود و برایم خیلی مهم بود که به عنوان یک زن، از من تقدیر میشود.