قصههای مادربزرگش را تعریف میکرد و خودش میشد قهرمان قصه.
ماهیها غرق آب بودند و او غرق قصههایش. مادر که میوهها را خالی میکرد توی حوض، آب میپاشید به سر و صورتش و قاهقاه میخندید. حوض هم میخندید ماهیها هم میخندیدند.
بزرگ که شد دیگر قصه بلد نبود، ماهیها هم نبودند. حوض تنها بود.
سارا دانشمهر،۱۷ ساله از تبریز
عکس: متینا عروجی، ۱۵ ساله از اندیشه
نظر شما