خودش هم در سالهای دور در زمینهای خاکی شرق تهران بارها فوتبال بازی کرده و میگوید: «به هیچوجه فکر نمیکردم که روزی در کنار همین زمینهای خاکی در یکی از ساختمانهای تازه تأسیس سکونت کنم. » وقتی که تیم استقلال بازی دارد میگوید: «اگر فلک هم زنگ بزند گوشی همراهم را پاسخ نمیدهم.» گفتوگوی کوتاه و خواندنی ما را با «حمیدرضا شکارسری» شاعر آیینی که سالها در فرهنگسراهای گلستان، خاوران و خانه فرهنگ صدف در شرق تهران به فعالیتهای ادبی مشغول است و میگوید «عاشق پارکهای شرق پایتختم» را بخوانید.
چه استعدادهایی را در منطقه محل سکونتتان طی سالها فعالیت ادبی در فرهنگسراهای خاوران، گلستان و خانه فرهنگ صدف کشف کردهاید؟ کسانی بودهاند که در کنار شاگردی شما کتابشان چاپ شود و در این عرصه به موفقیت برسند؟
گرچه در شرق تهران سکونت داشتم اما عمده فعالیتهایم در فرهنگسرای خاوران متمرکز میشد. حدود ۱۷ سال است که جلسات شعر فرهنگسرای خاوران برپاست. بسیاری از شاعران با تجربه امروز از آن جلسات سر بلند کردند و خوشبختانه با همفکری یکدیگر خارج از بحث استادی و شاگردی هرکدامشان اسم و رسمی برای خود دارند. همچنین به مناسبتهای مختلف در خانه فرهنگ صدف در پارک صدف در شمسآباد جلسات مختلفی برگزار میکنیم.
از چه سالی در شرق تهران سکونت دارید؟ دلیل سکونت در منطقه ۴ چه بود؟
از زمانی که ازدواج کردم ساکن شرق تهرانم. از سال ۱۳۷۱ به دلیل اینکه همسرم اهل شرق تهران بود، در خانهای نزدیک میدان رسالت و چند سالی هم در سیدخندان و مجیدیه سکونت داشتهام. ساختمانهای شرق تهران به گمانم ارزانتر از جاهای دیگر نیست.
نگاهتان نسبت به شرق تهران از منظر و روح شاعرانهتان چگونه است؟
اساسا مدرنیته سعی در یکسانسازی دارد. به رغم اینکه فکر میکنیم دوره مدرن دورهای برای ارزشگذاری بر شخصیت و فردیت انسانهاست، اما در عمل مدرنیته برعکس عمل کرده است. به قدری زندگی در محیطهای پرجمعیت شهری شبیه یکدیگر شده که گویی تنهایی دیگر معنایی ندارد. در عرصه یکسانسازی و شبیهسازی محلهها و مناطق مختلف تهران غیر از چند محدوده در جنوب و چند محله در شمال شهر، جاهای دیگر خیلی شبیه به هم شدهاند. گویی محلههای مختلف هویت چندانی ندارند. انگار دغدغههای یکسانساز همه را در چنگ خود گرفته است. به گمانم منطقه ۴ مربوط به طبقه متوسط میشود و به همین دلیل با مرکز تهران تفاوت چندانی ندارد.
حستان نسبت به شرق تهران چگونه است؟
پارکهای این منطقه را خیلی دوست دارم. پارک صدف هر جمعه محل ورزش صبحگاهی من است و اگر جمعهها این پارک را از من بگیرند، گویی در درونم عنصری کاسته شده است.
دسترسی به مراکز فرهنگی در شرق تهران چگونه است؟ با هنرمندان شرق تهران هم مراودهای دارید؟
کمبود مراکز فرهنگی در شرق تهران یکی از کمبودهایی است که باید به آن اشاره کرد. مؤسسههای فرهنگ وابسته به شهرداری یکی از وظایفشان این است که هنرمندان را شناسایی و گروهبندی کنند و برایشان جلسات مشترک تشکیل دهند و با آنها درباره مباحث فرهنگی منطقه مشورت کنند. اما این مهم را نه در شرق تهران بلکه در دیگر مناطق این شهر هم ندیدهام. جای خالی هماندیشیها و گردهماییها به خوبی در شهر احساس میشود. با کمال شوربختی باید بگویم که هنرمندان شرق تهران را نمیشناسم که مراودهای با آنها داشته باشم. کتابفروشیهای خوبی غیر از کتابفروشی پایین چهارراه سرسبز و شهر کتاب هفتحوض در منطقه ما وجود دارد. یکی از آنها کتابفروشی نزدیک پل سیدخندان است. در این منطقه کتابفروشی و فرهنگسرای فعال هست اما به دلیل مشکلات اقتصادی، فعالیتشان کمتر شده و این روزها کمتر به ادبیات و هنر توجه میکنند.
تا به حال شده که کتاب باب میلتان را در کتابخانههای محله بیابید؟ کتابهای خودتان را در کتابخانهها و کتابفروشیها دیدهاید؟
باید به کتابخانهدارها حق داد که بخشی از ذخایرشان را به کتابهای کلاسیک اختصاص دهند. کتابهای خودم را به همت ناشران و پخشیها بارها در کتابفروشیها دیدهام و به سرعت از جلو قفسههایش عبور کردهام.
بهعنوان شهروند برای امور شهروندی چقدر وقت میگذارید و نگاهتان به مردم کوچه و بازار چگونه است؟
اگر منظور خدمات اجتماعی است باید بگویم خدمات شهر ما خدمات فرهنگی است. اگر در فرهنگسراها جلسات و کنگرههایی تشکیل شود سعی میکنم به نحو احسن از پس اداره آنها برآیم. احساس میکنم راه برای فعالیتهای اجتماعی شهروندان چندان باز نیست و عمده فعالیتها به ارگانها و سازمانها و نهادها محدود میشود. اختصاص فعالیتها به این ارگانها و سازمانها کار را به فعالیت سازمانی تقلیل میدهد و به همین دلیل کار سازمانی هم کارساز نیست.
خاطره خاصی از شرق تهران دارید؟
سالهای دور در زمینهای خاکی شرق تهران با دوستانمان فوتبال بازی میکردم. همیشه همراه تیممان از غرب تهران و میدان جمهوری به شرق تهران میآمدم. زمینها در تقاطع بنیهاشم و رسالت واقع بود. هیچ ساختمانی آن دور و اطراف واقع نبود. گاهی اوقات هم رفت و برگشت بازی میکردیم. هیچوقت فکر نمیکردم که در یکی از ساختمانهای تازه تأسیس کنار زمینهای خاکی کتاب بخوانم و زندگی کنم. هنوز هم که هنوز است وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکنم، یاد آن فوتبال بازیکردنها در ذهنم تداعی میشود. زمینها به اصطلاح درندشت و وسیع بودند و خاطرههای زیبایی از دوران تجرد برایم به یادگار مانده است. امروز متأسفانه خبری از آن زمینهای فوتبال نیست.
آشنایی با شاعر
شکارسری سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد اما چند سال ابتدایی را به دلیل اینکه پدر و مادرش اهل رشت و انزلی بودهاند، در شمال کشور گذرانده است. او کارشناسی زمینشناسی از دانشگاه شهید بهشتی دارد. نخستین کتابش با نام «باز جمعهای گذشت» در سال ۱۳۷۵ از سوی انتشارات سوره مهر حوزه هنری راهی بازار کتاب شد. پس از آن مجموعه بیشتر وقتش را برای شعر و نقد ادبی صرف کرد و تا امروز ۳۸ مجموعه شعر و ۸ مجموعه نقد ادبی به چاپ رسانده و جزو شاعران پرکار کشور به شمار میآید. شکارسری میگوید: «در نمایشگاه کتاب امسال ۴ کتاب جدیدم عرضه میشود. یکی از آنها مجموعه رباعیهایم با نام «تمرین سکوت میکنم بعد از تو» از سوی انتشارات سوره مهر عرضه خواهد شد. همچنین مجموعه شعر «شکلهای گور» از سوی نشر آنیما به چاپ خواهد رسید. دفتر «چراغ قوه در چشم خورشید» توسط نشر شب چله به دست ادب دوستان میرسد. مجموعه شعر «به داشتن تو ادامه میدهم» که شامل عاشقانههای من است هم از سوی نشر ایهام راهی بازار خواهد شد. همچنین جلد سوم «زایش مرگهای متن» در کنار و به بهانه تجدید چاپ ۲ جلد قبلی به چاپ میرسد. همچنین تحقیق و پژوهش مفصل درباره شعر و زندگی هوشنگ ابتهاج از سوی بنیاد پژوهشها و اندیشههای اسلامی به دست منتقدان میرسد. این کتاب «در سایهسار سایه» نام دارد.
نظر شما