با وجود این در گفتگوی حاضر سردار محمدعلی جعفری گذری نیز به انقلاب و دفاع مقدس دارد و به بهانه شهادت عماد مغنیه یادی از شهید همتها و باکریها و خرازیها میکند.
وی تفاوت قائل است بین نظامیگری اسلامی و غیراسلامی و معتقد است نظامیگری در فرهنگ اسلامی یک مقوله ارزشی و تابع دکترین «اشداء علی الکفار، رحماء بینهم» است.
نظامیگری اسلامی را تلفیق سلاح با بصیرت و ترکیب شمشیر و عشق و اخلاق میداند و نظامیگری ضداسلامی را ترکیب خشونت و قساوت و قدرت طلبی.
سردار، سیاسی بودن را در دو معنا به کار میگیرد؛ در معنای انقلابی بودن و حزبی بودن. وی تاکید دارد که حزبی بودن خط قرمز سپاه است.
- سردار، اخیراً در منطقه بودید و بر شروع مجدد کاروانهای راهیان نور نظارت کردید.چه تحلیلی از این استقبال وسیع و میلیونی نسل جدید و جوانان و نوجوانانی که شاهد انقلاب و جنگ نبودند دارید؟
من فکر میکنم که اگر امام خمینی عزیز، دفاع مقدس را یک «نعمت»، توصیف کردند، حتی به برکات امروز و فردا هم فکر کرده بودند.
امروز حدود 20 سال از پایان جنگ گذشته و 18 سال و 8 ماه و چند روز از رحلت امام میگذرد، دورانی که هر روزش را شمردیم در حالی که در سالهای انقلاب و جنگ، هرگز تصور روزی را نمیکردیم که ما بمانیم و امام نباشد، ولی امروز میبینید که امام، زندهتر از همیشه است و روح جهادی و فرهنگ انقلابی و بسیجی در نسلهای جدید به اندازۀ نسل ما شعله ور و تابنده است.
اگر جنگ نبود، نه اعتماد به نفس ملت و پیشرفتهای عظیم علمی امروز، نه استقلال و عزت کشور، نه الگوسازیهای جهادی برای ملتهای لبنان و فلسطین و عراق و...، و نه این طراوت انقلابی و مقدس که در نسل جدید و جوانان امروز شاهدیم، هیچیک در کار نبود.
کاروان راهیان نور، «عشق» و «حماسه» و «منطق» را نه جدا جدا بلکه یکجا و در کنار هم در آئینۀ دفاع مقدس و شهداء و رزمندگان میطلبند.وقتی سیل میلیونی دختران و پسران جوان را در این اردوها میبینم، بهخودم میبالم که در خدمت چنین جوانانی و ذاکرانِ چنان مجاهدانی و شهیدانی باشیم.
همۀ انقلابها از نسل دوم و سومشان میترسند.ما به نسل دوم و سوم این انقلاب، افتخار میکنیم و سرمایۀ انقلاب، همین بچهها هستند.اگر انقطاع بین نسلی بهوجود آمده بود و اگر تفاهم و انتقال فرهنگ انقلابی و جهادی، ناکام میبود، امروز چشم ما به جمال این نسل، روشن نبود و دشمن از انقلاب، مأیوس نبود،
- سخنان اخیرتان در پاسداشت شهادت مجاهد بزرگ لبنان و فلسطین، حاج عماد مغنیه، دال بر زوال قطعی رژیم صهیونیستی، منجر به عکس العملهای عجیبی از سوی صهیونیستها شده است.آیا شما اسرائیل را به نمایندگی از سپاه تهدید نظامی کردید؟
موجودیتی که ذاتاً تحمیلی، ساختگی و جعلی است، اساساً امکان بقاء ندارد و مثل شیئی خارجی است که به نحو غیرطبیعی در یک بافت طبیعی، جاسازی و فشار داده شده است.
صهیونیزم، یک ایدئولوژی فاشیستی و ضدبشری است و اگر حمایتهای خارجی و سرمایه داری امپریالیستی غرب نباشد، و اگر ترس و همکاری بعضی وابستگان آنها در منطقه نباشد، این رژیم، یک روز هم نمیماند.
احتیاج به تهدید نظامی از طرف ما نیست.امام میفرمود: اگر هرکس یک سطل آب بریزد، اسرائیل، محو خواهد شد. دنیا دید و فهمید (گرچه تجاهل و توطئۀ سکوت کردند) که چگونه چند هزار جوان مؤمن لبنانی، نه فقط ارتش اسرائیل بلکه قدرت نظامی و اطلاعاتی امریکا و همۀ متحدین اروپایی صهیونیزم و اردوگاه وابستگان آمریکا در منطقه را یکجا و در یک نبرد 33 روزه، تحقیر و مضمحل کردند.
اینها وعدههای خداوند به مؤمنین و مجاهدین است.عماد مغینهها، یدالله و مظهر قهر خدا هستند. همان فرهنگی که شهید همت و شهید خرازی و شهید باکریها و شهید کاظمیها را اینجا پرورش داد و عباس موسویها و عماد مغنیهها و فتحی شقاقیها و عزیز رنتیسیها و شیخ یاسینها را در لبنان و فلسطین و بلکه در سراسر جهان اسلام، تربیت کرد.
آن فرهنگ، عقیم نشده و به پایان نرسیده و مستکبران عالَم میدانند که هزاران شهادت طلب در نسلهای جدید با الهام از آن مبارزان و انقلابیون، تربیت شدهاند و علت اصلی ترس آنها هم همین است و الا اگر با ترور و شکنجه و وحشی گری، میتوانستند به پیروزی برسند پس چرا اینقدر نگرانند؟
- نام شهید باکری و شهید همت و شهید خرازی را آوردید. شما در طول جنگ تقریباً در عملیات و نبردها و در همۀ خطوط، جنگیدهاید، آیا فکر میکنید آن برادران، استثناء بودند یا قاعده؟
استثناهائی بودندکه پس از انقلاب و با تربیت امام، تبدیل به قاعده شدند. ما شبهای بسیاری در سختترین لحظات عملیات درکنار هم بودیم و چیزهایی از آن بچهها دیدهام که هیچ جا ثبت نشده است ولی به شما بگویم که اگر این یک تیپ شخصیتی جدید برای دنیای معاصر است اما باتوجه به الگوهای صدر اسلام، ساخته شد و قطعاً قابل تکرار و قابل تکثیر است و تکثیر هم شدهاند.
من بین همین بچههای نسل جدید، چهرههای بسیاری را میبینم که خاطرۀ مهدی و حسین و ابراهیم را در ذهن من زنده میکنند. این نفس قدسی خمینی بود و تفکر عاشورایی بود که از بچههای عادی، الگوهایی فوق العاده ساخت.
اینها معجزۀ اخلاص و عشق است و به شما بگویم هرجا که خلوص باشد و خودخواهی نباشد، خداوند بازهم تجلی میکند و صحنههای با شکوه، ساخته میشود.
این بچهها قبل از آنکه نظامی باشند، الهی بودند، پاک، اهل تقوی، زاهد، مسئولیت پذیر، حق شناس و تکلیف شناس، با گذشت و شجاع.آنچه دنیا را در برابر شهداء ما خاضع میکند، نه سلاح و تجهیزات و کبکبۀ ظاهری، بلکه اخلاق و عشق و تواضع و انسانیت بچهها بود.
اینکه امام میگفت که والله این بچهها از ملائکه الله هستند و میگفت من دست و بازوی شما را میبوسم، برای این بود که آنها فانی در وظیفه بودند و اهل دنیا نبودند. هرگز به قدرت، ثروت، شهرت و به هیچچیز جز تکلیف شرعی فکر نمیکردند. حتی به شکست و پیروزی هم فکرنمی کردند.
این منطق است که مهم است. ما میرویم ولی باید کاری کنیم که این منطق، ماندنی شود و با رفتن نسل انقلاب و جنگ، از دست نرود. اگر این فرهنگ، بیش از یک هزاره، تاکنون مانده است بنابراین پس از ما هم باید بماند و خواهد ماند.
در زمان جنگ، هرگاه جمع ما یعنی فرماندهان عملیاتی خدمت امام میرسیدیم، چه در حالت فتح و چه غیر از آن (چون به تعبیر امام، مجاهد راه خدا، شکست ندارد گرچه عدمالفتح داشته باشد)، درچشمان امام، روح یقین و صلابت و رهایی از هر چه مادیات است حتی رهایی از دغدغۀ شکست و پیروزی را میدیدیم.
سر قدرت معنوی برادران ما، چه آنها که رفتند و چه آنها که ماندند و در انتظار شهادتند (مِنهُم مَن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَن ینتَظِرُ وَ مَا بَدلُوا تَبدِیلاً) همین است: یعنی « هیچ نخواستن» و آمادگی مطلق برای همه کار و هر فداکاری گرچه با دستهای خالی.تجربۀ انقلاب و تجربۀ سپاه و بسیج هم در این 30 سال، این قدرتِ تاریخی را تجلی بخشید.
بچههای سپاه، کیستند؟! که بودند و چه کردند؟ بچههای سپاه، همان بچههای انقلاباند که از کوچه پس کوچهها و از دل مردم جوشیدند و بالا آمدند. این بچهها از محیطهای گوناگون، دانشجو، کارگر، کشاورز، دانش آموز، طلبه، آهنگر، معلم و...همه و همه به اقتضای انقلاب، کارها و درسهایشان را رها کردند و وارد سپاه شدند.
سپاه، یک ارتش کلاسیک نبود بلکه فوران آتشفشان انقلاب بود. همه بچهها، غیرحرفهای، آموزشِ رسمی ندیده، بدون هیچ حمایت لجستیکی و صرفاً با درد دین و انقلاب به میدان آمدند و بعد هم به اقتضای دفاع مقدس، کم کم همه، لباس نظامی پوشیدند و امروز تمام حرفهها و تخصصهای نظامی را مسلط هستند.
البته افتخار میکنیم و این افتخار بزرگی برای همۀ ماست.این یک توفیق الهی و فرصت تاریخی بینظیر بود که امیدوارم ما لیاقت آن را داشته باشیم و عاقبت بخیر شویم و بزرگترین آرزی ما ملحق شدن به برادران شهیدمان است و دروازۀ شهادت. انشاءا...هرگز بسته نخواهد شد.
- اساساً تعبیر «نظامیگری»، آیا بهنظر شما چقدر در مورد سپاه و بسیج، صدق میکند؟! و بهویژه چه تحلیلی از ارتباط نظامیگری و سیاسی بودن دارید؟ و میدانید که دراین باب، گاهی مناقشههایی و افراط و تفریطهایی مطرح شد.
از این پرسش شما متشکرم و امیدوارم کسانی که - دوست یا دشمن – دراین باب، ابهاماتی دارند یا القاء شبهه میکنند متوجه چند نکته باشند:
یکی اینکه نظامیگری، یک مقولۀ ارزشی و مثبت است و عدهای میخواهند آن را منفی جلوه دهند.نظامیگری، یکی از ارکان هر تمدنی است که بخواهد پایندگی داشته باشد.البته یک تمدن انسانی، نباید وجه اصلی و غالبش صرفاً نظامیگری باشد که چنین نظامی، ماهیت میلیتاریستی در داخل و ماهیت امپریالیستی در خارج پیدا میکند.
سرکوبگری در داخل و جنگ افروزی در خارج و سطح بینالملل، ماهیت دولتهای نظامی است و در رژیمهای فاسد، نظامیگری، معادل با خشونت و سرکوبگری و کودتا طلبی است.
دخالتهای اینچنینی در سیاست از سوی نظامیان را شما در بعضی کشورهای دنیا از آمریکای لاتین تا آسیا و حتی در منطقۀ خودمان ملاحظه میکنید که نظام سیاسی با کودتاهای پیاپی، تثبیت میشود چون پایگاه مردمی ندارند و به شیوۀ دیکتاتوریهای فاشیستی با شعارهای لیبرالیستی و پشت پرده دمکراسی و یا با شعارهای چپ و سوسیالیستی، اعمال قدرت کردهاند و امروز غالباً هم وابسته به غرب هستند.
ولی نظامیگری در فرهنگ اسلامی، یک مقولۀ ارزشی است، اولاً توأم با اخلاق و شفقت و مهربانی با مردم و تابع دکترین « اشداء علی الکفار، رحماء بینهم » است. شما سرداران جنگ و همین برادران شهیدی که نامشان را بردید و سردارانی که هنوز در سپاه هستند ملاحظه کنید که اخلاقیترین بچهها با روح شاعرانه، خادم خلق، عاشق محرومان و مملو از لطافتهای انسانی بودهاند.
اساساً با انگیزۀ عارفانه و ایثارگرانه به میدان آمدند نه با قدرت طلبی.یک مجاهد اسلامی، اهل قساوت قلب و خشونت نیست و الگو این نظامیگری، علی بن ابیطالب(ع) و حسین بن علی(ع) هستند.حب غلبه و خشونت پرستی در خونِ پاسداران ما نبود و مهمترین معیار ارتقاء سپاه در سلسله مراتب فرماندهی، ملاحظاتِ اخلاقی و ایمانی و تقوا بوده است.
جنگ 8 ساله از طرف جبهۀ ما، آئینۀ عرفان و گذشت و اخلاق و عشق بود و نظامیگری، «وسیله» بود و هدف نبود.و شما در تاریخ، همۀ تمدنهای برتر را اگر ملاحظه کنید، یک رکن بقاء و اقتدار آنها، و یک پایۀ عزت و شرافت یک ملت، بُعد نظامیگری آن است چنانچه حضرت امیر(ع) در فرمان مالک اشتر، از آن، تعبیر به دژ و پناهگاه مردم و حصن الرعیه میفرمایند.
اگر این بچهها و این تشکیلات و این فداکاریها نبود و نباشد، جامعه، نه امنیت دارد و استقلال هم ندارد و وقتی امنیت و استقلال و عزت نبود شما مطمئن باشید که اقتصاد و علم و رفاه و آزادی و تعلیم و تربیت و عاطفه و خانواده و پیشرفت و توسعه و انتخابات آزاد هم محال است.
نمونۀ عراق و افغانستان، امروز پیش چشم شماست. منتهی نظامیگری اسلامی، تلفیق سلاح با بصیرت و ترکیب شمشیر و عشق و اخلاق است.ولی نظامیگری ضداسلامی، ترکیب خشونت و قساوت و قدرت طلبی است و نمونۀ بارزش همین ارتش امریکا و اسرائیل و کارکرد ارتشهای استعماری اروپا مثل انگلیس و فرانسه از قرن 18 تا امروز است.
نکته دوم که بعضیها فراموش یا تجاهل میکنند.آن است که سپاه و بسیج، ارتشهای کلاسیک عادی نیستند و هرگز هم نبودهاند.مرامنامه و اساسنامۀ ما و فلسفۀ تشکیل سپاه و بسیج هم صرفاً نظامیگری نبوده است.
تفاوت سپاه با ارتش و اینکه در قانون اساسی، مستقل از ارتش حرفهای و رسمی کشور، یک سپاه انقلابی را هم قرار دادند همین بود.
البته ارتش ما هم امروز انقلابی و مردمی و درخدمت اسلام است و حتی در قانون اساسی هم برای ارتش جمهوری اسلامی، صفاتی مثل «مکتبی و مردمی » و وظایفی مثل حراست از نظام جمهوری اسلامی و استقلال کشور علاوه بر تمامیت ارضی، ذکر شده و ارتش ما هم یک ارتش غیرعقیدتی و غیرانقلابی و بیتفاوت نسبت به سرنوشت کشور نیست ولی هویت سپاه و بسیج، بازهم متفاوتتر است و «نظامیگری»، همۀ هویت سپاه یا بسیج نیست بلکه صرفاً بخشی از هویت یا بهتر بگوئیم ابزار کار سپاه است یعنی یک وظیفۀ دیگری هم که برعهدۀ ارتش محترم کشور نیست ولی بعهدۀ سپاه و بسیج هست و لذا سپاه یک نسخۀ موازی از ارتش رسمی و عیناً با همان مسئولیت نیست.
نسل اول انقلاب و میلیونها بسیجی و سپاهی هم همه این را میدانند که سپاه همیشه در همۀ عرصهها حاضر بوده و پس از این هم خواهد بود. اگر سپاه، باید پاسدار انقلاب اسلامی یعنی پاسدار ماهیت انقلابی نظام و هویت اسلامی انقلاب باشد، پس در هر عرصۀ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و امنیتی و نظامی که انقلاب نیاز داشته باشد، سپاه و بسیج درصحنه باید حاضر باشند.
از ابتدای انقلاب هم همین بود.پاسداران ما به ضرورت نیازهای انقلاب، در یک دوره وارد عرصۀ اطلاعاتی و امنیت داخلی در برابر جریانهای تروریستی و برانداز شدند، در یک دوره وارد عرصۀ نظامیگری در دورۀ تحمیل جنگ و 8 سال دفاع مقدس شدند، در یک دوره به اقتضاء نیاز کشور وارد پروژههای وسیع عمرانی و مهندسی شدند و در بزرگترین سدهای خاورمیانه و پلسازی و جادهسازی و...وارد شدند.
سپاه و بسیج، وقتی لازم شد عرصۀ بهداشت عمومی و واکسیناسیون را بهعهده گرفت و در سرعت و وسعت بیسابقهای، رکورد جهانی گذاشت.در عرصۀ مسکنسازی برای محرومان، در عرصۀ سازماندهی نیروهای مردمی و آموزش آنها، حتی در عرصۀ فیلمسازی و سینمای دفاع مقدس، اخیراً در وادی تولید علم و جنبش نرم افزاری، در عرصۀ صنایع دفاعی و تولید ادوات جنگی، در عرصۀ امور نرم افزاری رایانه و در حوزۀ مسائل فرهنگی و همه جا و همه جا بچههای انقلاب، حضور داشتهاند.
پس به لحاظ مشارکت جهادی درهمۀ قلمروهای علمی و عملی باید پاسدار انقلاب و ارزشهای انقلابی بود و این یک ظرفیت استثنایی و بینظیر در سطح دنیاست و علت همۀ عصبانیتهای دشمن داخلی و خارجی از سپاه هم همین است.
سپاه، همان مردم است و عقبۀ سپاه به لحاظ اجتماعی در خانه.های تودههای مردم است و به لحاظ عقیدتی در اعماق تاریخ مبارزات انقلابی و اسلامی دههها و قرنهای گذشته است و ما بر سر پیمانی که با امام بستیم تا مرگ، ایستادهایم.
- اگر ممکن است کمی راجع به حضور سیاسی سپاه توضیح دهید چون جوسازیهای سنگینی علیه سپاه دربارۀ انتخابات مجلس شده است و بعضی گروههای مخالف سپاه در این باب و در مورد سخنان یکی دو هفتۀ قبل شما، جنجال رسانهای به پا کردند.
عرصۀ سیاسی، دو معنا دارد که باید از یکدیگر تفکیک شوند.یک معنای «سیاسی بودن» اساساً ملازم با انقلابی بودن است. چطور میتوان پاسدار یک انقلاب با همۀ بارِ سیاسی آن بود ولی سیاسی نبود.اصلاً ما به دلائل سیاسی – عقیدتی وارد سپاه شدیم و همۀ بنیانگذاران سپاه و فرماندهان سپاه، با انگیزۀ انقلابی و جهاد دینی – سیاسی به سپاه آمدند و آمدیم.
اکثر پاسداران ما قبل از انقلاب یا در دوران دانشجویی و بعد هم پس از پیروزی انقلاب، بچههای سیاسی و مبارز بودند. اگر انقلاب نبود، ما هیچ وقت لباس نظامی نمیپوشیدیم.
بنده دانشجوی دانشگاه تهران بودم و در انجمن اسلامی دانشگاه تهران در سالهای قبل از انقلاب، درگیر مبارزات بودیم.چه شد که پس از انقلاب به سپاه پیوستیم؟ و چرا؟ برای حفظ همان انقلابی که از دوران دانشجویی برای آن میجنگیدیم.نه بنده، بلکه اکثر برادران همین وضع را داشتند.
اکثر آنها، سالهای قبل از تشکیل سپاه و حتی قبل از پیروزی، در صف مبارزه بودند و سیاسی بودند و اساساً بدلائل سیاسی و عقیدتی، پاسدار شدیم و به جبههها آمدیم.
- در مبارزات دانشجویی شما قبل از انقلاب که حتی بازداشت هم شده بودید و تحت تعقیب بودید و یا مشارکت شما در فعالیتهای دانشجوئی دانشگاه تهران و عضویت در انجمن اسلامی و بعد در دانشجویان خط امام و قضایای لانۀ جاسوسی را همه میدانند. چه شد که پس از مسائل لانه جاسوسی و انقلاب فرهنگی، دیگر دانشگاه را رها کردید و به جبههها رفتید و وارد سپاه شدید؟
ما ابتداء بسیجی بودیم و هنوز هم مفتخرم که بسیجی باشم.تقریباً اکثر بچههای لانۀ جاسوسی و فعالان انجمنهای اسلامی آن موقع پس از مسائل لانه و شروع جنگ، خودشان را به جبههها رساندند و یک هستۀ مهم در سپاه و جبهه، همین بچههای دانشگاه بودند و عدهای از بچهها شهید شدند و عدهای هم در سپاه یا در دانشگاهها و یا مسئولیتهای انقلاب حضور دارند.
عدهای هم تجدیدنظر نسبت به امام و انقلاب کردند و برگشتند. عرض میکردم اگر سیاسی بودن به معنای تعهد سیاسی، تحلیل سیاسی و حضور در صف مقدم مبارزه با دشمنان انقلاب و اسلام و ایران است، ما صد در صد، سیاسی هستیم.
اما معنای دوم «سیاسی بودن»، به مفهوم حزبی بودن، این خط قرمز برای سپاه است. فلسفۀ آن هم روشن است. حزبی بودن و پاسدار بودن، عوارض خطرناکی برای سپاه دارد و هم باعث تنش در سپاه میشود و هم سوءاستفاده از یک نهاد ملی و انقلابی درجهت منافع حزبی و گروهی و فردی است که خیانت به سپاه است و زیر پا گذاشتن فرمان امام است.
هیچکس از سپاه به امام، نزدیکتر و عاشقتر نیست و نبود و اگر امام میگفتند «کاش من هم پاسدار بودم»، از صمیم دل میفرمودند.اگر بقیه برای امام، حرف زدند و بعد هم مزایایش را بردند، سپاه برای امام، جان داد و دهها هزار شهید و مفقود و جانباز و آزاده تقدیم کرد.
سپاه همیشه بازوی اصلی امام بود. رابطه بچهها با امام، رابطۀ سرباز و فرمانده هم نبود بلکه رابطۀ عاشق و معشوق و مرید و مراد بود.برادران ما در سپاه لازم نبود دستور امام را بشنوند بلکه حتی اگر احتمال میدادند که امام از مقولهای ناراضی است یا فلان نظر را دارد ترتیب اثر میدادند.
کسانی که جان و مال و آبرویشان را به اشارۀ امام خمینی بدون هیچ اگر و اما تقدیم میکردند، نمیتوان متهم به تخلف از دستورات امام کرد.اینها بازیهای سیاسی و توطئۀ دشمن و سادگی بعضی دوستان است.
- یک سؤال مهم این است که جمع بین سپاهی بودن و سیاسی بودن چگونه است و چگونه باشد که حزبی بودن و دسته بندیهای حزبی به درون سپاه، سرایت نکند؟
البته سپاه، مسئول گرایشهای شخصی همۀ پاسداران و بسیجیها در مسائل انتخاباتی نیست. آنها بهعنوان یک شهروند، بهعنوان مسئولیت انقلابی شان دارای تشخیص و حق رأی هستند و ممکن است دیدگاهها و انتخابهای متفاوتی هم داشته باشند.
اما سپاه مطلقاً نه حق دارد که وارد باندها و در خدمت اشخاص و احزاب قرار گیرد و نه چنین اتفاقی در این 30 سال افتاده است. البته اتهاماتی که گاهی برخی جریانهای ضدانقلاب یا ضدسپاه و یا بعضی گروههای بازنده در بعضی انتخاباتها در طول این 30 سال به سپاه یا بسیج میزدهاند، همیشه جزئی از فضاسازی علیه انتخابات و انقلاب بوده است.
ما فراموش نکردهایم که در دهۀ اول انقلاب هم مکرراً منافقین یا گروههای کمونیستی و لیبرالها همین اتهامات را به سپاه میزدند و بعد هم سپاه را به بیطرفی دعوت میکردند.
هنوز بیانیه هایشان در آرشیو هست. بنی صدر در سخنرانی هایش در اواخر سال 59 و اوائل 60، سپاه را متهم میکرد که و ارد جناح بندیهای حزبی شده، مثلاً در کنار حزب جمهوری اسلامی ایستاده است.
اینها یک مغالطه است. سپاه در رقابتهای حزبی و یا در صف بندیهائی که در عرصۀ متشابهات انقلاب، اتفاق میافتد، کاملاً بیطرف میماند ولی در صف بندی هائی که بر سر محکمات انقلاب و یا بر سر اصول ایدئولوژیک جنبش اسلامی مردم را ه میافتد، سپاه هرگز خنثی نیست و اگر خنثی و بیطرف باشد به ملت و انقلاب، خیانت کرده است.
سپاه در برابر لیبرالیستها، ملی گراهای افراطی، تجزیه طلبها، مجاهدین خلق و کمونیستها، بیطرف نبود. چون آنها کم کم با رهبری و با ارزشهای اسلامی و انقلابی درگیر شدند.
الان هم سپاه در برابر جریانهائی که هویت اسلامی و ضداستعماری و انقلابی این نظام را هدف بگیرند و با ولایت فقیه، درگیر شوند، بیطرف نیست. شما یادتان است که گروههای مذهبی و سابقه داری هم که در انقلاب و نظام بودند کم کم از اردوگاه انقلاب خارج میشدند.
با اصل ولایت فقیه و رهبری صریحاً یا ضمناً در میافتادند و حتی خود امام را متهم میکردند که امام، کانالیزه شده و در انحصار جناح خاصی (مثل حزب جمهوری) قرا رگرفته و بیطرفی و برخورد پدرانه را کنار گذاشته است، به روزنامهها و بیانیههای آن موقع، رجوع کنید.
چنانچه امروز هم جریاناتی که سابقۀ مذهبی و انقلابی و حتی حضور در نظام هم داشته اند، ولی گرایشهای لیبرال دمکرات و چرخش صریح به سوی غرب و تفکر سرمایه داری و لیبرالیستی پیدا کردهاند و ولایت فقیه را چندان قبول ندارند و بسیاری از مبارزات و مقاومتهای انقلاب و امام و رهبری را نوعی اشتباه یا افراطی گری میدانند، اینها بتدریج از اردوگاه انقلاب، خارج شدهاند و یا به تعارف ماندهاند و در آینده خارج خواهند شد.
البته ما آرزو میکنیم که اینطور نشود ولی ظاهراً راهی که در پیش گرفتهاند به جدایی از انقلاب میانجامد. کسانی که در برابر دستورات صریح مقام معظم رهبری، فراخوان به مقاومت و شورش مدنی میکردند، کسانی که در همۀ مقاومتهای دفاع مقدس و جهاد درخشان دهه اول در رکاب امام را افراطی گری و خشونت خواندند، کسانی که فرهنگ جهاد و شهادت را در سالهای گذشته مورد تمسخر قرار دادند، کسانی که دمکراسی غربی را بر مردمسالاری دینی مقدم میدانند، آنها که شعار «صدور انقلابِ» امام خمینی را تروریزم نامیدند، آنها که فریاد «عدالت اجتماعی» امام خمینی و حضرت آیتالله خامنهای را پوپولیزم و غیرعقلانی توصیف کردند، آنها که گفتند تقسیم بندی «مستضعف – مستکبر» و مبارزۀ ضداستکباری، دورانش گذشته است، آنها که 18 تیر را به راه انداختند، آنها که میخواستند مجلس را در برابر انقلاب و رهبری، سازماندهی کنند، آنها که شعارهای اسلامی انقلاب را کوشیدند تا به شعارهای لیبرالیستی غربی تبدیل کرده و تاریخ جمهوری اسلامی را تحریف کنند، آنها که در معرکۀ بزرگ انرژی هستهای، به جای تقویت روح ملی، در کنار دشمنان ایستادند و دعوت به سازش و تسلیم کردند.
چنین افرادی دیگر چگونه میخواهند خود را جزء اردوگاه انقلاب اسلامی و جبهۀ رهبری (و خط امام) بدانند؟! کسانی که رهبری را هم متهم به جناحی بودن میکنند، شورای نگهبان را هم حزبی میدانند، طبیعی است که سپاه را هم متهم میکنند.
اینها باید خودشان را با شاقول انقلاب یعنی سیرۀ امام و رهبری، تنظیم کنند نه آنکه سپاه را با خودشان منطبق بخواهند.
من صریحاً عرض میکنم سپاه در مسائلی که به انقلاب و سرنوشت مردم مربوط میشود، در مسئله رهبری، در مسائل هستهای و اصولگرایی، هرگز بیطرف نبوده و نخواهد بود.البته وارد رقابت احزاب با یکدیگر نمیشویم و علاقه و فرصتی هم برای چنین اموری نداشته و نداریم.
- مراد جنابعالی از کلمۀ «اصولگرایی» دقیقاً چیست؟
ما همان تعریف رهبری از «اصولگرایی» را قبول داریم که تعبیر فراحزبی و فراجناحی اما بسیار مهم و جدی است. سپاه قطعاً اصولگرا ست و درکنار اصولگرایان خواهد بود ولی نه معنی حزبی آن، اصولگرا به معنای اعتقاد قلبی و التزام عملی به اسلام، انقلاب و امام و مقام معظم رهبری است.
هرکس در این تعریف قرار میگیرد، با ماست و ما با او هستیم.این نوع اصولگرایی به تعبیر رهبری، منافات با اصلاح طلبی انقلابی و اسلامی ندارد ولی منافات با اصلاح طلبی امریکایی دارد، چنانچه با تحجرگرایی و راست روی هم ناسازگار است.
سپاه خودش را هزینۀ منافع سیاسی این و آن، فرد یا گروه نمیکند اما طبیعی است کسانی که از امام و رهبری و از هویت انقلابی فاصله بگیرند، چه چپ و چه راست و چه میانه باشند درواقع، سپاه با آنها زاویه میگیرد.
اگر جریانی باشد که بوش و صهیونیستها از آنها حمایت کنند، و یا به آنها امید و طمع بسته باشد طبیعتاً دیگر جزء خانوادۀ انقلاب و جبهۀ امام و رهبری نیستند.
خلاصه بگویم سپاه وارد رقابتهای درون خانوادۀ انقلاب نمیشود و بیطرف است ولی در مبارزۀ با انحرافات و انشعابهای ضدانقلابی، حتماً اگر احساس خطر کند و مأموریت پیدا کند وارد میشود و الا پاسدار انقلاب نخواهد بود.
معیار تشخیص این دو نوع هم خط ا مام و مواضع رهبری و قانون اساسی است. از انقلاب اسلامی نمیتوان هر تفسیری ارائه کرد و بهنام یک جناح انقلاب، آن را تعقیب کرد. ملاکهای حداقلی، خیلی واضحاند حتی اگر در ملاکهای حداکثری، اختلاف نظر باشد.
گرایش به چپ و گرایش به راست، هر دو انحراف از صراط مستقیم است. مراد بنده از اصولگرایان، کسانیاند که بر سر اصول نظام و انقلاب ایستادهاند و درکنار رهبری باشند.توصیه سپاه هم در انتخابات، همان توصیۀ رهبری است.
سپاه فراتر از رهبری، توصیهای در باب انتخابات و مجلس ندارد. ساختار شکنان، جریان گرایش به امریکا، آنها که در مسئله هستهای دعوت به کوتاه آمدن و تسلیم میکنند، آنها که صریحاً از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت، در سالهای اخیر سخن گفتند، کسانی که گفتند اقتصاد و سیاست و حقوق بشر، ربطی به اسلام ندارد و جریان خزندۀ سکولاریستی و به تعبیر رهبری، «ناتوی فرهنگی»، طرفداران لیبرالیزم سیاسی و طرفداران لیبرالیزم اقتصادی، جزء اصولگرایان به مفهوم عام آن یعنی خانوادۀ انقلاب و اردوگاه امام خمینی نیستند.
خط امام و گفتمان رهبری، امروز جهانی شده است و صدور انقلاب، تحقق پیدا کرد و جهاد مقدس امام و شهداء، تبدیل به یک بلوک مقتدر سیاسی معنوی در برابر استکبار جهانی شده است. ما این مسیر را ادامه خواهیم داد و امیدواریم که عاقبتی جز شهادت در راه خدا و زیر پرچم خمینی کبیر و خامنهای عزیز نداشته باشیم.