پنجرهی باز اتاق و
مرغ عشقی که هنوز با تو میخواند
این مهمانی هنوز برپاست
وقتی که باران،
تو را
اشک چشمانش میداند
ابوالفضل بدر کورائیم از تهران
- شــن
آفتاب پوستم را نوازش میدهد
و چه خاموش موجها
عقب گرد میکنند
بادها چه گرم نوازش میکنند
و دوباره موجها به آغوشم میآیند
و تن داغم را خنکی میبخشند
شن بودن
عالمی دارد
نگین زمانی۱۶ساله از تهران
- شهریور
خیره شو
به شهریوری که زانوهای زخمیاش را بغل کرده
و منتظر است مهر از راه برسد
خیره شو
به شهریوری که درختهایش
به خزان میرسند
خیره شو
به شهریوری که روزهای آخرش
شهریور نیست
سمانه منافی ۱۶ساله از اسلامشهر
نظر شما