اگرچه مطالبی که در این خصوص در همایش عنوان شد، از تنوع خوبی برخوردار بودند؛ اما از سطح علمی یکسانی بهره نداشتند.
با این حال، همایش تلاش داشت تا مخاطب خود را در 3گروه زیر طبقهبندی کند: مخاطب جهانی،تا از این طریق باورهای غلط رایج درباره اسلام و پیامبر (ص) را به جهانیان بشناساند و چهره راستین پیامبر(ص) را به آنها عرضه کند.
2 -مسلمانان کشورهای اسلامی؛ برای بیدارسازی بیشتر در قبال مسایل جهان امروز و سوق دادن آنها به سوی وحدت در جهان اسلام 3-مخاطبان ایرانی؛ با تاکید بر این واقعیت که در ایران در ارتباط با شخصیت پیامبر(ص) با یک فقر معرفتی مواجهایم و نیاز به تلاشهای بیشتری در این زمینه است.
با این حال - همان گونه که از عنوان همایش هم برمیآید- همایش کوشید تا به تبیین و ارائه راهکارهایی در ارتباط بامعرفی دقیق اسلام و پیامبر(ص) در جهان کنونی بپردازد.
این مسایل- عمدتا معرفت شناختی- حول 4محور بنیادین سامان گرفته بودند:1- اسلام هراسی رایج شده در غرب با این توضیح که این مسئله پس از پایان جنگ سرد و به ویژه در یکی، دو دهه اخیر با تحریکات خاص شدت گرفته است.
2- شبهه افکنیهایی که در چندساله اخیر پیرامون شخصیت پیامبر اکرم(ص) وجودداشت که بارزترین جنبه فکری آن به سخنان سال گذشته پاپ دراین باره برمیگردد.
3- بعد سومی که همایش در نظر داشت به آن بپردازد، خشونتهایی است که از جانب برخی بنیادگرایان مسلمان اعمال میشود.
این مسئله، باعث شده تا کشورهای غربی، اسلام را دین خشونت بدانند.
همایش حاضر میخواست با معرفی درست پیامبر(ص) و آموزههای وی، این لکه را از دامن اسلام بزداید.
4-بعد چهارم همایش،پرداختن به بحرانهای ناشی از مسایل و پرسشهایی بود که پیشاروی بشر امروز قرار دارد و او را در حوزههایی دچار سردرگمی کرده است.
از اینرو همایش تلاش داشت تا با تبیین و تعریف بحرانهای انسان معاصر، آنها را به سنت پیامبر(ص) عرضه کند و از آن پاسخ بجوید.
به همین دلیل، بازخوانی سنت نبوی در این همایش، وضعیتی میان رشتهای پیدا کرده بود و سخنرانان، از حوزههای مختلف علمی، به این مهم میپرداختند.
مطلب حاضر، چکیده گزارشی است فراهم آمده از برخی سخنرانیهای همایش «پیامبر اسلام(ص) و انسان معاصر» که از پی میخوانید:
از آنجایی که این همایش میکوشید با توجه به عنوان آن، بیشترین تمرکز را بر روی چالشها و مسایل فراروی انسان معاصر قرار دهد و به نوعی به بازخوانی سیره و سنت پیامبر(ص) در نسبت با جهان امروز بپردازد، بیشتر سخنرانان به طور مستقیم یا غیرمستقیم از نسبت سنجی میان عقلانیت معاصر و آموزههای نبوی داد سخن دادند.
از اینرو هم، نخستین سخنرانی با همین موضوع؛ یعنی «پیامبر اعظم(ص) و عقلانیت مدرن» ایراد شد. دکتر ثاقب اکبر؛ رئیس آکادمی اخوت پاکستان و استاد دانشگاه اسلام آباد، در سخنان خود، نخست با ارائه مقدمهای درباره سیر علوم عقلی در جهان اسلام و آنگاه چگونگی شکلگیری عقلانیت مدرن در غرب، شاخصههای عقلانیت ماخوذ از قرآن و سنت نبوی را چنین برشمرد:
1-عقلانیت پیامبر، کلی و جامعگراست.
2- توجه به حقیقت دارد.
3- با امر قدسی در پیوسته است، به همین دلیل با عقل ابزاری (مدرن) منافات دارد.
4- در مسیر اطاعت خداوند قرار دارد.
5- به تفکر همراه با تعبد فرا میخواند .
6- ارزشها و هویت اصیل انسان را خطاب قرار میدهد.
7- درراستای کمال عقل زمانه حرکت میکند و لذا دیده میشود که بیشتر قوانین و ارزشهای معقول دورانش را امضا کرده و کمبودهای آن را به نحو ی جبران میکند.
وی در ادامه با اشاره به این تعریف از عقلانیت که اگر هدف از آن (عقلانیت) انتخاب هر عقیده و عملی براساس مبانی عقل باشد و عقل و خرد انسان بر هر عقیدهای تقدم داشته باشد، در این صورت، چنین عقلانیتی با تعالیم نبوی هماهنگ خواهد بود، گفت:«پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: قوام هر کسی به عقل اوست و کسی که عقل ندارد، دین ندارد.
البته عقلانیت مدرن، در مراحل بعدی، راه خود را از عقلانیت دینی جدا ساخت چرا که این عقلانیت در رویارویی با کلیسا ظهور یافته بود و لذا هر شکلی از دین و مذهب را انکار کرد. این عقلانیت بر این باور است که انسان میتواند جهان را بدون حضور خداوند تفسیر عقلانی کند.
لذا عقلانیت مدرن، پا را از چارچوب خود فراتر گذاشته و خواسته مسئولیت تصمیمگیریهای عقل کلی را برعهده گیرد و آن را در پرتو عقل جزیی بیان کند.
نمیتوان این مسئله را انکار کرد که تحرک گستردهای در غرب در ارتباط با درک ریشههای مشترک عقلانیت و معنویت در جریان است.
در این صورت است که میتوان کردار پیامبر(ص) و تاثیر جهان گیرانه روش خردمندی ایشان را در احیای عقلانیت بهتر فهمید. پیامبر (ص) نه تنها در مرحله تبیین و تفهیم عقاید و جهانبینی، روشهای عقلی و استدلال عقلی را بنیاد نهادهاند، بلکه بر قرار دادن امور روزانه و احکام بر مبانی عقلی نیز تاکید کردهاند.»
اومانیسم، شرط اساسی دینداری
سخنرانی سال گذشته پاپ درباره پیامبر(ص) و دین اسلام که اعتراض بسیاری از اندیشمندان مسلمان را برانگیخت، انگیزهای فراهم آورده بود تا دکتر سیدیحیی یثربی،
نسبت سنجی میان عقلانیت مدرن و آموزههای پیامبر(ص) را به گونهای دیگر پی گیرد.
به همین دلیل او در آغاز در انتقاد از حرف پاپ راتزینگر مبنی بر غیرعقلانی بودن اسلام و عقلانی بودن مسیحیت، نخست کوشید تا ملاکهای روشنی از عقلانی یا غیرعقلانی بودن یک دین به دست دهد و آنگاه به تحلیل عقلانیتنبوی بپردازد.
در این راستا، دکتر یثربی با دادن این معیار به حاضران که دین عقلانی در حد اصول اولیهاش قابل فهم و استدلال است و دین غیرعقلانی از چنین وجهی برخوردار نیست، آن معیارها (عقلانی) را در 8حوزه مختلف؛ یعنی هویت، اعتبار انسان، ابزار کسب اطلاعات انسان، منبع اطلاعات انسان، توان معرفتی انسان، روش کسب اطلاعات، واقعیت جهان و رابطه انسان با دنیا پی گرفت و سپس به نحوه مواجهه ادیان و مکاتب مختلف از یک سو و اسلام از دیگر سو با آنها اشاره کرد و در هر یک از موارد هشت گانه، دیدگاه اسلام را عقلانی دانست.
برای نمونه،او درباره هویت انسان چنین گفت:«هویت انسان در مکتبهای غیرعقلانی به گونهای تحقیر شده است.
از نظر افلاطون نفس انسان، از ارابه رانی با خدایان عقب مانده و بالهای خود را از دست داده و به زمین افتاده است. از نظر فلوطین هم، اتحاد نفس با بدن خاکی نتیجه سقوط آن است.
در مسیحیت نیز، انسان رانده خداوند از بهشت است که به خاطر دست دراز کردن به میوه دانایی گناهکار شده و از بهشت اخراج شده است؛ اما اسلام مانند مکاتب غیرعقلانی انسان را از همان آغاز یک موجود آلوده نمیداند؛ بلکه او را یک پدیده برتر میداند که با ذهن خالی و نهاد پاک به دنیا آمده است.
اسلام به چشم وگوش و عقل و هوش انسان اعتبار میبخشد. به همین دلیل، اسلام عقل را برایمان تقدم میدهد.»
او در ادامه افزود:«غرب مسیحی از اندیشه و حضور انسان گریزان بود. حال آنکه اسلام، ایمان دور از عقل و اندیشه را درست نمیداند.
از اینجاست که در مکتبهای غیرعقلانی، انسان را با این شرط میپذیرند که بتواند خود را حذف کند. او باید «خود ناباور»ش را فدای کلیسا کند؛ اما در اسلام، انسان با این شرط پذیرفته میشود که حضور داشته باشد و خردورزی کند و اصول اسلام را براساس آگاهی و آزادی خود بپذیرد.
از اینرو در اسلام، انسان باید چیزهایی را بپذیرد که خود حقانیت آنها را تشخیص داده است، نه یک سازمان و جماعت خاص.
به همین دلیل او مانیسم در ادیان غیرعقلانی ضد دین بوده و مستلزم الحاد و انکار آن است. در حالی که در دین و مکتب عقلانی (اسلام)، اومانیسم شرط اساسی و بلکه اساسیترین شرط دین داری و پیروی از مکتب است.»
پیامبر، انسان کامل است
با اینکه همایش، اختصاص به بررسی ابعاد سنت نبوی در دوران معاصر داشت؛ اما سخنرانانی بودند که کمی دورتر از این موضوع، به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانیها که موضوعی عرفانی – اکثرا بحث انسان کامل – را پیش میکشیدند، شاید تلویحاً در پی تفهیم این نکته بودند که بشر امروز به انسان کاملی که واجد خصوصیات کامل انسانی و الهی باشد، نیازمند است.
بر همین اساس بود که دکتر مریم صانعپور، موضوع سخنرانی خود را «محمد(ص) و انسان کامل» برگزیده بود. او در آغاز، با استناد به آیات قرآنی و احادیث قدسی، از سیر نزولی انسان تا سیر صعودی آن، که در وجود حضرت محمد(ص) تحقق کامل مییابد، صحبت به میان آورد و آنگاه با اشاره به اینکه محمد(ص) اسوه انسان آخرالزمانی شد و توانست در تمام ابعاد سه گانه وجود خویش، کاملترین انسان تاریخ بشریت باشد، به شرح و تفصیل ابعاد سهگانه وجود مبارک پیامبر(ص) به عنوان کاملترین انسان عالم هستی پرداخت.
از نظر دکتر صانعپور، پیامبر(ص) دارای 3 وجهه وجودی؛ یعنی 1- وجهه جبروتی و عقلانی و مقام ولایت مطلقه، 2- وجهه ملکوتی و نفسانی و مقام ختم نبوت و 3- وجهه ناسوتی و بشری و مقام رسالت ختمیه است.
او برای مثال درباه وجهه ناسوتی و بشری پیامبر(ص) چنین گفت: «رسول گرامی اسلام(ص) به عنوان انسان کامل در وجهه بشری خود مظهر اعتدال و هماهنگی در حیات آدمی است که نتیجه آن فنا شدن در حقیقت الهی است.
معنویت اسلامی که پیامبر(ص) نمونه عالی و نقطه اوج آن است، متضمن نفی دنیا نیست، بلکه به معنای فراتر رفتن از امور دنیوی و ایجاد اعتدال و هماهنگی و از این طریق، تقرب به وجود مطلق است.
محبت به چنین انسان کاملی بر همه فرض است؛ اما این عشق و محبت نباید صرفاً به معنای احساسی و فردگرایانه تلقی شود.
پیامبر(ص) مورد محبت است؛ زیرا نماد آن هماهنگی و زیباییای است که در همه موجودات سریان دارد و بهطور کامل فضایلی را جلوهگر میسازد که نیل به آنها به انسان این امکان را میدهد که طبیعت خداگونه خویش را به فعلیت برساند و به اخلاق الهی آراسته شود.»
پیامبر سیاسی
واقعهای که در پی سکونت پیامبر(ص) در مدینه رخ داد، به تعبیر شمار زیادی از اندیشمندان مسلمان، حکایت از دولتسازی پیامبر(ص) داشت اما اینکه؛ آیا دولتسازی پیامبر(ص) یک واقعیت تاریخی محقق بوده ؟ و بر فرض وجود چنین دولتی، شاخصها و مؤلفههای آن کدامند؟ و نیز تجربه سیاسی برخاسته از این دولتسازی چه نسبتی با محیط پیدایی اسلام دارد؟ از جمله پرسشهایی بوده که در پسزمینه بیانات سخنران بعدی؛ دکتر ابراهیم برزگر وجود داشت.
او که با موضوع «دولتسازی پیامبر(ص) و بازتاب معاصر آن» سخن میگفت، با اتکا به 2 رهیافت جامعهشناختی و اندیشهشناختی، بحث خود را سامان داد. دکتر برزگر در ضمن رهیافت جامعهشناختی این پرسش را طرح کرد که از دیدگاهی واقعگرایانه، توجه پیامبر(ص) به واقعیات عینی و مناسبات قدرت چگونه بوده است؟ آنگاه دبیر علمی همایش در پاسخ به این پرسش گفت: «تحکیم دعوت و اشاعه آن مستلزم توجه پیامبر(ص) به ساختارهای عینی قدرت و وضعیت مسلط و در واقع شکستن ساخت قبیلهای بوده است.
از این رو، پیامبر(ص) به سیاست و قدرت توجه و دولتسازی کرده است.
لازمه این دولتسازی، عبور از «قبیله» به عنوان ساخت مسلط چند هزار ساله بوده است.لذا پیامبر(ص) با تعالیم وحیانی خود، برای اولین بار گذار شبه جزیره از ساخت قبیلهای به ساخت دولت را ممکن میسازد.
پیامبر(ص) با ارزشهای بیبدیل قرآنی عبور از ارزشهای قبیلهای را امکانپذیر میسازد.
دکتر برزگر بر پایه برخی واقعیتهای تاریخی وارد حیطه نسبتسنجی میان دولتسازی پیامبر(ص) با دولتهای متعارف شد و با طرح این پرسش که آیا پیامبر(ص) شکل خاصی از دولت و در نهایت تجربه سیاسی را برای بشریت عرضه کرده و یا اینکه صرفاً به ارائه خطوط کلی محتوایی بسنده کرده است، اظهار داشت: «باید ببینیم که آیا از این حیث، دولت نبوی با سایر دولتهای متعارف، تفاوتی دارد یا نه؟ و اصلاً نوآوری الگوی سیاسی نبوی در چیست؟ آیا غایت آن متفاوت از سایر دولتهای بشری است؟ به نظر میرسد که پاسخ این پرسش مثبت باشد؛ یعنی میتوان این غایات را برای دولت نبوی در نظر گرفت: رساندن انسان به قرب الهی، قرار دادن آخرت در مدار سیاست در کنار رفع نیازهای دنیوی و مادی، انسانسازی و اخلاقی عمل کردن، آزادی و آزادسازی بشر، تحقق عدالت اجتماعی و برقراری عدالت، هدایت و رشد انسان و کرامت ذاتی انسان.»
عدالت نبوی
جستوجو در امکانات سنت نبوی برای یافتن الگو و نظامی سیاسی در جهان معاصر، از ابعاد دیگری هم در میان سخنرانان برخوردار بود.
به همین دلیل، دیگر سخنران همایش، دکتر دهقان عنوان مقاله خود را «عدالت ترمیمی در شریعت نبوی» برگزیده بود.
او در آغاز با اشاره به اینکه در سنت و منابع روایی اعم از گفتار و رفتار پیامبر اکرم(ص) تأکید زیادی بر مسئله عدالت شده گفت: «میتوان ادعا کرد که هیچ موضوعی در روایات به اندازه عدالت مورد اشاره و تأکید واقع نشده است.
علاوه بر این، از دیدگاه سنت، موضوع عدالت نه تنها از لحاظ نظری و مفهومی مورد بحث قرار گرفته؛ بلکه از جهت کاربردی نیز راهبردهای اجرای عدالت و پیامدهای منفی بیعدالتی در عرصه سیاست و اجتماع تعیین شده است.»
دکتر دهقان، در ادامه، تاریخ تطور عدالت؛ یعنی از رویکردهای مذهبی به آن تا عصر
پست مدرنیسم را به بررسی گذاشت و سپس به تعریفهای برآمده از مکاتب فلسفی گوناگونی که حول این مفهوم شکل گرفتهاند، پرداخت و در نهایت به تعیین ملاکهای مفهومی عدالت در سنت نبوی روی آورد.
او در اینباره گفت:«مفهوم عدالت در سنت نبوی با مفهوم عدالت در مکاتب فلسفی متفاوت است؛ لذا شاخصههای عدالت در این سنت (نبوی) از این قرارند:
1 -عدالت یک پدیده عینی است نه انتزاعی 2 - یک مفهوم مطلق است نه نسبی 3 - عدالت هم فضیلت ذاتی به شمار میآید و هم دارای منافع مادی و معنوی است. 4 - هم درون دینی است و هم فرادینی.»
این حقوقدان در پایان، درباره عدالت ترمیمی و سنت نبوی چنین گفت: «عدالت ترمیمی در ذیل مفهوم کلی عدالت کیفری قابل بررسی بوده و یکی از مصادیق عدالت اجتماعی به شمار میآید.
از این رو، عدالت ترمیمی، به عنوان عدالت کیفری بزه دیده محور میکوشد تا خسارات قربانی را جبران کند.
بر این اساس، عدالت ترمیمی در شریعت نبوی به دور از افراط و تفریط و پرهیز از فراز و نشیبهای انفعالی، از یک چارچوب مشخص برخوردار است تا جایی که نظام کیفری اسلام با استمداد از اخلاق و تربیت اخلاقی درصدد است تا برخورد بزه دیده با بزهکار نه تنها عادلانه و منصفانه، بلکه کریمانه و همراه با عفو و صفح باشد.»