ناظری که فقط یک طرف هستی را میبیند، از طرف دیگر هستی بیخبر است. ناظری که تنها اعداد مثبت را میبیند، از وجود اعداد منفی بیخبر است. از منظر نگاه او اعداد منفی ناپدیداند و یا هیچ انگاشته میشوند. برعکس نظاری که فقط اعداد منفی را میبیند، از وجود اعداد مثبت بیخبر است و از دید او اعداد مثبت ناپدیدند و یا هیچ به حساب میآیند. اما ناظری که بهجای تمام ناظران متضاد هستی در نظر گرفته میشود، یکتانگر است و از دید او اعداد مثبت و منفی از صفر بهوجود میآیند و در یک روند قانونمند از بین میروند، این ناظر بهعبارتی ناظر صفر هستی نامیده میشود.
بنابراین ناظر صفر فرایند کلانی را نظارهگر است که براساس آن، صفر به مجموعه صفرها تجزیه شده و سپس از از صفری جفت اعداد مثبت و منفی بهوجود میآیند و سرانجام به دو هستی متضاد، یکی مجموعه اعداد منفی و دیگری مجموعه اعداد مثبت تجزیه میشوند.
یعنی از عالم صفر، دو عالم متضاد هستی اعداد مثبت و منفی بهوجود میآیند که حالت تقارن کامل اعداد جبری است و این فرایند بهصورت معکوس انجام میشود. بهطوریکه جزءهای مثبت و منفی دو عالم متضاد اعداد جفت شده و مجموعه جفتهای متضاد اعداد را بهوجود میآورند و درنهایت تمام اعداد صفر شده و نابود میشوند.
نقطه در هندسه
نقطه هندسی باطن هستی اشکال است و بعد ندارد ولی فصل مشترک تمام ابعاد در تمام جهات است. اما در ظاهر هر نقطه منشأ پیدایش تمام تمام اشکال هندسی است. بهطوریکه تمام خطوط و سطوح و حجمها در جهات متضاد از مجموعه نقاط تشکیل یافته است.
بنا بر این ناظر صفر میبینید که در فضای تهی، نقطه به مجموعه نقاط تجزیه شده و سپس از هر مجموعه نقاط، جفت خطوط و سطوح و حجمها در جهات متضاد بهوجود میآیند و بالاخره به دو هستی، یکی به مجموعه خطوط و سطوح و حجمهای مثبت و دیگری به مجموعه خطوط و سطوح و حجمهای منفی تجزیه میشوند. یعنی در فضای تهی از نقطه، دو فضای متضاد مثبت و منفی بهوجود میآیند.
این حالت تقارن کامل اشکال هندسی و نقطه برگشتپذیر است. از اینجا به بعد برعکس روند پیش گفته رخ میدهد و اشکال هندسی از بین رفته و به عالم نقطه در فضای تهی تبدیل میشوند. نتیجه اینکه در فضای تهی، از نقطه دو فضای متضاد مثبت و منفی اشکال در جهات مختلف بهوجود آمده و از بین میروند. خواص متضاد و نابودی خواص متضاد از خاصیت صفر هستی یا نیستی ناشی میشوند.
اگر دو چیز درهم ادغام شده و یک چیز واحد را تشکیل دهند، خواص متضاد آنها صفر شده و ناپدید میشوند، اما وقتی یک چیز واحد از هم جدا میشوند، به دو چیز جزئی با خواص متضاد تبدیل میشوند.
در پیدایش خواص متضاد الکتریکی، ذره الکترون با خاصیت بار الکتریکی منفی در مقابل ذره پروتون با خاصیت بار الکتریکی مثبت بر اثر متلاشی شدن ذره نوترون با بار الکتریکی صفر (خنثی) پدیدار میشود. برعکس در نابودی خواص متضاد الکتریکی اگر دو ذره الکترون منفی و پروتون مثبت درهم ادغام و یکی شوند، تبدیل به ذره نوترون با خاصیت الکتریکی صفر میشود.
نتیجه اینکه از خاصیت صفر، دو خاصیت متضاد هستی بهوجود میآیند و برعکس از ترکیب آنها دو خاصیت متضاد از بین رفته و به صفر تبدیل میشود. اگر پس از شکافته شدن ذره نوترون به دو ذره الکترون و پروتون که بین آنها فاصله افتاده و خلأ ایجاد میشود، این دو ذره الکترون و پروتون را با هم ذره واحدی با خاصیت جدید اتم هیدروژن بنامیم، در این حال نیز بار الکتریکی اتم هیدروژن صفر است.
ولی اگر جسمی به جرم M را مستقل در نظر بگیریم، نیروهای عمل و عکسالعمل در آن مشاهده نمیکنیم و نتیجه نیروهای وارد بر آن از طرف خود جسم صفر است. اما اگر جسم به جرم M را به دو جسم و به جرمهای m1 و m2 جدا از هم تجزیه کنیم، بهطوریکه بین آنها فاصله بیفتد و خلأ ایجاد شود.
در این صورت پیدایش نیروی گرانشی در جسم اول بهنام نیروی عمل F1 در مقابل پیدایش نیروی گرانشی در جسم دوم بنام نیروی عکسالعمل F2 از نیروی صفر (نیرویی که قبلا بهنظر نمیرسید) میباشند و اگر مجموع دو جسم به جرمهای m1 و m2 را که از هم فاصله گرفتهاند، جسم جدیدی به جرم (M=m1+m2) بدانیم، در این صورت با خاصیت نیروی آن صفر شده در نیروهای عمل و عکسالعمل ناپدید میشوند.
طبق آزمایش یانگ در نوارهای تاریک امواج نورانی متضاد با دامنههای متقارن وجود دارد که درنتیجه انرژی نورانی صفر شده و از نظرها ناپدید میشوند. میتوان گفت که از دو نوع انرژی نورانی تکرنگ و یکسان با دامنههای متضاد، انرژی صفر یا تاریکی بهوجود میآید، برعکس از تجزیه تاریکی، دو نوع انرژی نورانی با دامنههای متضاد ایجاد میشوند.
براساس پیشگفتههای فوق میتوان نظریه صفر را چنین بیان کرد: پیدایش هستی هر چیز برمبنای صفر (نیستی) با خواص معینی برای رسیدن به مقدار ثابت معین (بقاء) درنهایت به صفر (نیستی)، در مقابل پیدایش هستی چیز دیگری از صفر «نیستی» با خواص معین برای رسیدن به مقدار ثابت معین (بقاء) درنهایت به صفر (نیستی) تعریف میشود. قطعا قانون معینی بین آن دو چیز (پدیده) و خواص آنها وجود دارد. بهطوریکه در هر حال نتیجه کلی پیدایش آن دو چیز (پدیده)، صفر (نیستی) است. عبارت هر چیز دلالت بر ماده و غیرماده میکند.
ناظری که با تفکر صفر با کل زوایای دید مثبت و منفی به هستی نگاه میکند، تمام جوهرهای مثبت و منفی را با یک قانون صفر هستی میبیند و «ناظر صفر» نامیده میشود، بنابراین «ناظر صفر» ناظری است که تمام هستی را یکجا میبیند که با تمام جوهرهای هستی متضاد به کمک هم از صفر بهوجود میآیند و به مقدار ماگزیمم میرسند و نابود میشوند.
وقتی n ذره با جرم m در بینهایت نزدیک به نقطه صفر مرکز پیدایش جهان هستی متمرکز باشند باید جرم بیشتر ذرات به انرژی تبدیل شوند تا این ذرات در حوالی نقطه صفر در داخل هم قرار بگیرند، این انرژی بسیار عظیم را انرژی آیت EA مینامند.
بنابراین جرم اغلب ذرات بینهایت نزدیک به نقطه صفر از بین رفته و برای نگهداری آنها فقط انرژی آیت EA مورد نیاز است. به همین ترتیب ضدجرم اغلب ذرات مقابل در بینهایت نزدیک به نقطه صفر از بین رفته و برای نگهداری آنها فقط به ضدانرژی آیت EA لازم است. انرژی و ضدانرژی آیت خودبهخود بهوجود نیامدهاند، بلکه به کمک یکدیگر از انرژی صفر ایجاد شدهاند.
در فیزیک امروزه پیدایش جهان هستی را طبق رابطه انیشتین E=mc2 از انرژی و جرم میدانند که به یکدیگر قابل تبدیلاند و بقیه خواص فیزیکی به یک نحوی با انرژی رابطه دارند چون تقارنی برای جرم و انرژی نمیدانند. بنا بر این تقارن در پیدایش جهان هستی شکسته میشود زیرا در فیزیک امروزی بررسی کردن قوانین یک طرف هستی بدون در نظر گرفتن طرف دیگر هستی ناقص است.
طبق اصل بقا انرژی نسبیتی کل E=mc2=k+mc2 مجموع کل جرم و انرژی موجود در عالم ماده را ثابت میدانند و این اصل یعنی بررسی قوانین مربوط به یک طرف هستی است که تقارن ندارد. برای تکمیل آن میتوان از نظریه صفر استفاده کرد و تقارنی به آن داد.
برای کامل کردن اصل بقاء انرژی نسبیتی کل انیشتین طبق نظریه صفر باید سه اصل دیگر نیز به آن اضافه کرد. بنابراین از نظر ناظر صفر پیدایش جهان هستی بهصورت چهار اصل زیر است:
اصل اول: اصل بقاء جرم و انرژی در عالم ماده – جرم و انرژی در عالم ماده به خودی خود بهوجود نمیآیند و بهخودی خود از بین نمیروند بلکه به کمک ضدجرم و ضدانرژی از صفر بهوجود آمده و از بین میروند، بهطوریکه مجموع کل جرم و انرژی موجود در عالم ماده مقداری است ثابت و میتوانند به یکدیگر تبدیل شوند.
اصل دوم: (اصل بقاء ضدجرم و ضدانرژی در عالم ضدماده) ضدجرم و ضدانرژی در عالم ضدماده به خودی خود بهوجود نمیآیند و از بین نمیروند بلکه به کمک جرم و انرژی از صفر بهوجود میآیند و از بین میروند بهطوریکه مجموع کل ضدجرم و ضدانرژی موجود در عالم ضدماده مقداری است ثابت و میتوانند به یکدیگر تبدیل شوند.
اصل سوم: اصل نیستی (عالم غیب)، عالم نیستی یا غیب عالم واحدی است که در یک نقطه هندسی تمام ذرات متضاد دو عالم ماده با خاصیت معین و ضدماده با خاصیت معین در این نقطه ادغام شده و یک ذره متمرکز با خاصیت معین در این نقطه ادغام شده و یک ذره متمرکز با خاصیت صفر است.
اصل چهارم: اصل هستی: هنگام بهوجود آمدن هستی از عالم نیستی تمام ذرات متمرکز در یک نقطه با خاصیت صفر بهنام نقطه صفر شناخته شده و دو عالم متضاد هستی یکی عالم ماده با اصل بقاء (جرم و انرژی) برای ذرات عالم ماده و دیگری عالم ضدماده با اصل بقاء (ضدجرم و ضدانرژی) برای ضدذرات عالم ماده بهوجود آمدهاند.
چون ما در جهان ماده هستیم و پس از شناخته شدن جهان هستی از عالم ضدماده دور شدهایم از وجود عالم ضدماده بیخبریم، اما امکان پخش ذرات ضدماده در اثر برخورد با زمین و یا سیارات دیگر از اصل بقاء جرم و انرژی پیروی نکردهاند، اینگونه مشاهدات وجود عالم ضدماده را خبر میدهد، بهطوریکه دانشمندان نباید از مطالعه عالم ضدماده غافل بمانند.