متهم گفت که از شوهر مقتول کینه به دل داشته و به همین دلیل نقشه انتقامجویی کشیده است. به گزارش همشهری، ظهر دوشنبه بیستم آبان ماه، ساکنان ساختمانی در شرق تهران با شنیدن صدای فریادهای زن همسایه به مقابل آپارتمان آنها رفتند اما هر چه زنگ زدند کسی در را باز نکرد. ماجرا به پلیس و آتشنشانی اطلاع داده شد و وقتی آنها وارد آپارتمان طبقه دوم شدند چشمشان به جسد خونین زن جوان افتاد و ماجرا به قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران گزارش شد. با حضور تیم تحقیق در محل جنایت، آنها با خانهای بههم ریخته روبهرو شدند که حکایت از درگیری قاتل با مقتول داشت.
از سوی دیگر مشخص شد که طلا و جواهرات مقتول سرقت شده است. کارآگاهان به تحقیقات خود در محل ادامه دادند و متوجه شدند که در زمان جنایت در آپارتمان از داخل قفل شده بود. همچنین پنجرهای که به سمت بالکن بود باز بود و این یعنی قاتل در را از داخل قفل کرده و پس از جنایت از پنجره فرار کرده بود. در ادامه تحقیقات مشخص شد که مقتول مدتی پیش با پسرعمویش ازدواج کرده بود. همسر مقتول که شوکه شده بود به پلیس گفت: همسرم با کسی خصومتی نداشت. صبح روز حادثه مثل همیشه برای رفتن به سرکار از خانه خارج شدم و او هم در خانه بود. وی ادامه داد: من نقاش ساختمان هستم و همراه برادرهمسرم سرگرم کار بودیم که یکی از همسایهها تماس گرفت و ماجرا را اطلاع داد. من هم وحشتزده خودم را به اینجا رساندم.
- یک سرنخ
درحالیکه کارآگاهان سرگرم تحقیق بودند یکی از همسایهها سرنخ مهمی در اختیار پلیس قرار داد. او گفت: من ساعتی قبل مردی را دیدم که از پنجره طبقه دوم به بیرون پرید. او را صدا زدم و مرد جوان درحالیکه سراسیمه بود به سمت من برگشت. گفتم چرا از پنجره به بیرون پریدی؟ او گفت کلید خانه را گم کرده و در قفل بوده است. او این جمله را گفت و فرار کرد. من این مرد را نمیشناختم و مطمئن بودم از همسایههایمان نیست. این همسایه چهره قاتلی که از پنجره به داخل کوچه پریده بود را ترسیم کرد و وقتی تصویر چهره نگاری شده پیش روی خانواده مقتول قرار گرفت او را شناسایی کردند. او کسی جز مهدی از بستگان دور آنها نبود که از سالها قبل با این خانواده و مخصوصا شوهر مقتول خصومت داشته است.
- دستگیری
همین سرنخ کافی بود تا مأموران پلیس آگاهی تهران روز دوشنبه در عملیاتی غافلگیرانه، قاتل تحت تعقیب را در خانهاش در شرق تهران دستگیر کنند. او متولد سال ۷۱و نصاب کاغذ دیواری است که صبح دیروز برای انجام تحقیق به شعبه سوم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. متهم وقتی پیش روی قاضی ساسان غلامی قرار گرفت به جنایت هولناک اقرار کرد و گفت که بهخاطر انتقامجویی دست به قتل زن جوان زده است. وی پس از اقرار به جنایت برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
- کینه قدیمی
اگرچه متهم به طرز هولناکی جان زن جوان را گرفته ولی میگوید قصدش قتل نبوده است و نقشه دیگری داشته اما در نهایت مجبور شده که زن جوان را به قتل برساند.
- گفتی میخواستی از خانواده مقتول و مخصوصا شوهرش انتقام بگیری. اختلافات شما بر سر چه بود؟
شوهر و برادر مقتول از بستگان دورم هستند. آنها از کودکی مرا اذیت میکردند. مرا دست میانداختند و مسخرهام میکردند. وقتی بزرگتر شدم، متوجه شایعهای شدم که در بین فامیل پیچیده شده بود. اینکه شوهر و برادر مقتول مرا مورد آزار و اذیت قرار دادهاند. این موضوع دهان به دهان در میان فامیل میچرخید و به گوش اهالی روستایمان هم رسیده بود. اسم من افتاده بود سر زبانها و همه طور دیگری به من نگاه میکردند. به همه میگفتم حرفهای آنها دروغ است اما هیچکس باور نمیکرد. همه اینها باعث شده بود تا از این خانواده کینه به دل بگیرم و در فکر انتقام باشم.
- از شوهر و برادر مقتول کینه به دل داشتی چرا جان زن جوان را گرفتی؟
قصدم این بود که به خانه مقتول بروم و یکی از لباسهای او را بردارم. بعد میخواستم سراغ شوهر و برادرش بروم و به دروغ برای مقتول صحنهسازی کنم و حرف دربیاورم. با این کار میخواستم از آنها انتقام بگیرم اما داستان تغییر کرد.
- چرا داستان تغییر کرد؟
وقتی وارد خانه مقتول شدم و با کاتر او را تهدید کردم که مانتو و روسریاش را به من بدهد او شروع کرد به داد و فریاد راه انداختن. از ترس اینکه مبادا همسایهها صدای فریادهای او را بشنوند دستانم را روی دهان او گذاشتم اما بعد متوجه شدم خفه شده است. بعد از ترسم با همان کاتر او را به قتل رساندم.
- چرا طلا و جواهرات مقتول را سرقت کردی؟
برای رد گم کنی سرقت کردم. کیف پولش را هم برداشتم و وقتی از آنجا خارج شدم داخل سطل زبالهای حوالی خیابان ۱۷شهریور انداختم.
- چرا از پنجره فرارکردی؟
وقتی وارد خانه مقتول شدم یکی از همسایهها در راه پله مرا دید. نمیدانم چرا ترسیدم دوباره از راه پله برگردم. آخر زن همسایه خیلی بد نگاهم کرد جوری که انگار دست مرا خوانده بود. من هم در را قفل کردم و از پنجره به بیرون پریدم.
- چطور وارد خانه مقتول شدی؟
من این خانواده را میشناختم و از قبل کلید ساختمانشان را سرقت کرده و یک کلید ساخته بودم. روز قبل به آنجا رفتم و کلید را امتحان کردم و موفق شدم در را باز کنم. روز حادثه به مقابل خانه آنها رفتم. حدود ۴ساعت منتظر نشستم تا همسر مقتول به سرکار برود. حدود ۵صبح رفته بودم و فکر کنم شوهر مقتول ۹صبح رفت. بعد از رفتن او با کلیدی که ساخته بودم وارد ساختمان شدم و مقابل در آپارتمان که رسیدم در زدم. مقتول در را باز کرد اما وقتی مرا دید به تکاپو افتاد تا در را ببندد. نمیخواست مرا راه بدهد. میگفت شوهرش نیست و خواست بروم و هر وقت او آمد برگردم. زن جوان میخواست در را ببندد اما من پایم را بین در گذاشتم و مانع شدم. در این جدال من پیروز شدم و پا در خانه گذاشتم که بعد آن حادثه مرگبار رخ داد.
نظر شما