به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، اولین مرکزی که برای بازدید انتخاب شده مرکز روزانه جسمی حرکتی و ضایعه نخاعی است؛ اغلب افرادی که از خدمات اینجا استفاده میکنند بر اثر سانحه و تصادف دچار ضایع نخاعی شدند و معلولیت را بعد از سالها سلامت جسمی تجربه کردهاند، آنها زندگی یک فرد معلول و یک فرد سالم را پشت سر گذاشته و بیشتر از هر کس دیگری مشکلات معلولان را درک میکنند.
- معلولان مجرم نیستند!
مرد میانسالی که بر روی ویلچر نشسته است میگوید پنج سال است که بر اثر سانحه تصادف دچار ضایعه نخاعی شده و دیگر روز خوشی ندیده است؛ سالها راننده ماشین سنگین بوده و در جادهها برو و بیایی داشته است اما حالا برای فیزیوتراپی و کارهای اولیهاش نیاز به کمک دارد و باید کسی همراهیاش کند.
از شرایط فعلیاش و از نگاه ترحمآمیز جامعه و گاهی نگاههای غلط راضی نیست؛ یک روز باری را به شمال کشور میبرده که در راه برگشت ماشینش چپ میکند و از آن روز دیگر نمیتواند روی پاهایش بایستد و کارهایش را خودش انجام دهد.
لبخند تلخی میزند و میگوید: مشکل که زیاد است اما نگاه مردم آزارم میدهد، همه میگفتند تو گناه بزرگی کردی که معلول شدهای، تو نفرین شدهای، البته تقصیر هم ندارند این صدا و سیماست که این را یادشان داده است، در همه فیلمها عاقبت افراد بدجنس ویلچرنشینی است.
پسر جوانی که در حال حرکت درمانی است میگوید: نگاه ترحمآمیز ما را اذیت میکند همه میپرسند چه شد که این اتفاق افتاده است، از ترحم و دلسوزی بیدلیل اذیت میشوم و دوست دارم مانند گذشته زندگی کنم، اما دیگر دوستانم رهایم کردند چراکه نمیتوانم هر جا بروم؛ مناسبسازی هم خیلی ضعیف است.
وی تأکید میکند: قبل از این اتفاق هر هفته به کوه میرفتم؛ اما حالا تا سر کوچه هم نمیتوانم برم، اگر با ماشین هم برم جای پارک ندارم و همیشه یک ماشین عادی جای پارک ماشین معلولان را گرفته است و کسی هم اهمیتی نمیدهد، اگر میخواهید در قبال ما کاری کنید اول فرهنگسازی بعد هم مناسبسازی انجام دهید.
راحله جاتن در خصوص این مرکز میگوید: این مرکز روزانه توانبخشی مخصوص معلولین ضایعه نخاعی است که در حال حاضر به ۵۰ نفر از معلولین ضایعه نخاعی خدمات کاردرمانی، مشاوره، فیزیوتراپی، روانشناسی و مشاوره گروهی ارائه میدهد.
وی تأکید میکند: در این مرکز خدمات مورد نیاز فرد معلول در یک جا متمکز است و خدمت به صورت یک کار تیمی ارائه میشود، در واقع تمام نیازهای روانی و جسمی مرتفع میشود و دیگر فرد را به مراکز دیگر ارجاع نمیدهیم.
- معلولیت محدودیت مطلق نیست
بازدید دوم منزل یکی از معلولان شهر قزوین است که به کمک بهزیستی مناسبسازی شده و از خدمات مراقبت از منزل استفاده میکند، شبنم دختری هنرمند و شاعر است که دچار معلولیت مادرزادی است و از معلولیت جسمی و حرکتی رنج میبرد، در رشته کامپیوتر درس میخواند و شعر میگوید.
به خانهشان که میرسیم برگهایی پاییزی در حیاط پخش شده است، باید از چند پله بگذریم تا به اتاق شبنم برسیم، بالابری کنار پلهها نصب شده تا شبنم بتواند به راحتی بالا و پایین برود، سرویس بهداشتی منزلشان هم مناسبسازی شده است، شبنم به گرمی و با روابط عمومی بالایی از خبرنگاران استقبال میکند.
خودش را معرفی میکند و میگوید: کلاس دوازدهم هستم و رشته کامپیوتر میخوانم، اما در مدرسه به خاطر اینکه استثنایی هستیم به ما کامپیوتر زیاد یاد نمیدهند من هم برای اینکه بهتر کامپیوتر را یاد بگیریم بیرون از مدرسه به کلاس میروم چون میخواهم در این رشته مشغول به کار شوم.
شبنم با صدای طنیناندازی شروع میکند به شعر خواندن «گر مینخوری طعنه مزن مستان را / بنیاد مکن تو حیله و دستان را؛ تو غره بدان مشو که میمینخوری / صد لقمه خوری که میغلامست آنرا» و میگوید شعر و خواندن شعر را دوست دارم.
همه روحیه خوب مریم را میستایند اما مادر شبنم میگوید: روحیه خوب مریم ناشی از حمایتهای خانم باقی (مسئول مراقبت از شبنم) است، هر وقت او میآید مریم شاداب و خوشحال است، مریم و خانم باقی مهارتهای مختلفی را با هم امتحان کردند تا به شعر و کامپیوتر رسیدند.
وی تأکید میکند: دوره مراقبت از شبنم بهمن ماه تمام میشود، استرس دارم و نمیدانم بعد از آن شبنم چه باید کند چون به خانم باقی وابسته شده و اگر دیگر دیداری نباشد قطعاً ضربه روحی بزرگی میخورد و مهارتهایش از بین میرود، از مسئولین تقاضا دارم این دوره تمدید شود یا فکری به حال وابستگی بچهها به مراقبان بکنند.
راحله جاتن در این خصوص میگوید: یکی از خدماتی که توسط بهزیستی انجام میشود مراقبت در منزل است که طی آن افرادی که دارای معلولیت شدید هستند و مدت طولانی خدمات توانبخشی گرفتهاند در این طرح شرکت میکنند.
وی تصریح میکند: مراقبین آموزش دیده هفتهای سه روز و هر جلسه دو ساعت در منزل فرد معلول حضور پیدا میکنند و خدمات کاردرمانی، فیزیوتراپی انجام میدهند تا از زخم بستر و محدودیت حرکتی و دردهای مفصلی جلوگیری و معلولان را به شرکت در مهارتهای اجتماعی تشویق میکنند.
معاون توانبخشی بهزیستی استان قزوین یادآور شد: در حال حاضر حدوداً ۱۶ مراقب و یک مسئول فنی در قزوین کار میکنند، هر مراقب روزانه سه منزل را تحت پوشش میدهند و مشکلات خانواده را پوشش میدهند، مناسبسازی شامل بالابر و سرویس بهداشتی نیز در این منازل انجام میشود.
- اینجا نقش زندگی بر پارچه میزنند
مقصد بعدی انجمن حمایت از معلولین ذهنی و کارگاه مهرافروز است، اینجا جمعی از دختران و پسران کم توان ذهنی کنار هم جمع شدند و هنرهای خود را در قالب نقاشی و صنایع دستی به نمایش میگذارند، به محض ورود ما همه با صدای بلند سلام میکنند.
هرکسی مشغول کار خودش است و با نخهای رنگی طرحهای زیبایی بر روی پارچه میاندازد، یکی کیف درست میکند و دیگری آویز موبایل، هر کدام میخواهند کارشان را نشان دهند و برایت از جزئیات طرح میگویند، یکی صدایم میکند و میگوید: سلام بیا اینجا ببین چه رنگهایی دارم، نخها را در میاورد یک به یک میشمارد و نام میبرد، میگوید عاشق رنگ سبز است و عاشق زندگی.
طرح درختی را میکشد و آرزوهایش را با هر نخ کوک میزند میگوید از این عکس بگیر این قراره یک کیف بشه، از طرحش عکس میگیرم دوستان دیگرش هم طرحهایشان را میآورند و میخواهند که عکس از کارشان بگیرم و تعریف کنم که چه دختران هنرمندی هستند.
پسران اما خجالتیتر هستند، یکی در گوشه کارگاه ایستاده است و میخواهد بروی داخل اتاق نقاشی، به زحمت زیادی با خجالت فراوان از کنارم عبور میکند و زیر لب هم زمزمه میکند که ما هم نقاشی میکشیم، تابلوهای نقاشیشان هنرمندانهتر از حد معمول است اما همه خجالت میکشند و در را میبندند تا داخل نشوم.
طبقه بالا کارگاهی از تولیدات این توانخواهان ذهنی و سندروم داون تشکیل و آثار آنها به فروش گذاشته شده است، علاقمندان میتوانند از شنبه نهم آذر ماه تا پنج شنبه ۱۴ آذر ماه برای حمایت از این عزیزان به آدرس خیابان ولیعصر، رو به روی پارک سوار شهید بهشتی کوچه نبوت پلاک پنج طبقه دوم رفته و از نمایشگاه بازدید و خرید کنند.
- اینجا خانه ماست
ایستگاه پایانی بازدید از خانه کوچکی است که آدمهایش دل بزرگی دارند؛ در این خانه ده دختر کمتوان ذهنی به همراه یک مراقب زندگی میکنند و آزادی عمل دارند، در اتاق اول دو دختر مشغول دوخت و دوز هستند و انواع دوختها مثل ستارهای، زنجیرهای، تاجی، پای مرغی و دندان موشی را تمرین میکنند میگویند ما شما را دیدیم آمده بودید کارگاه نمیدانستیم میخواهید بیاید خانه ما.
دختر دیگری کتابی در دستانش دارد و با علاقه فراوان میگوید من عاشق کتاب هستم و همیشه از کتابخانه یک کتاب میآورم، نامش صفوراست و ۲۶ سال دارد اما با هیجان خاصی کتاب پازلی که در دستش دارد را برایم میخواند، کتاب شیر و خرگوش داستان کودکانهای که خواندنش برایش سخت است «اتل متل شیر بزرگ، حمله میکرد به جنگل و ... » مؤدب است و میگوید آرزو دارم روزی صد تا کتاب بخوانم نقاشی بکشم، همه میگویند ما هم دوست داریم کتاب بخوانیم و هفتهای یک کتاب بخوانیم.
اتاق دیگری هم چند دختر هستند که سرگرم مشقهایشان هستند، ۲۲ سال به بالا هستند اما هنوز کلاس هشتم هستند و میگویند باید مشقهایمان را بنویسیم تا معلممان دعوا نکنند، به سادگی کودکان با ما برخورد میکنند و متوجه نمیشود که سنی ازشان گذشته و هنوز در دنیای کودکی خود باقی ماندند.
با بچهها قرار میگذاریم که دوباره به دیدنشان بیایم و جشنواره غذا برگزار کنیم که دختران داور باشند، دیگر وقت رفتن است؛ به صورتشان لبخند میزنم و آنجا را ترک میکنم.
نظر شما