سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶ - ۲۰:۱۰
۰ نفر

سعید مروتی: پل توماس آندرسون با بداعت‌هایش در هالیوود مشهور شد.

«شب‌های بوگی» و «ماگنولیا» بخش عمده‌ای از امتیازاتشان را مدیون تفاوت‌هایی هستندکه با روال معمول قصه‌گویی در سینمای آمریکا داشتند. یک کارگردان جوان با ذهن خلاق‌اش فیلم‌هایی ساخته بود که البته بیشتر منتقدپسند بودند تا تماشاگرپسند. آندرسون به‌عنوان یکی از بهترین استعدادهای سینمای مستقل، حتی وقتی به سراغ ستاره‌‌ای مثل تام‌کروز هم می‌رفت، باز در مسیری جدای از سینمای رایج هالیوود گام برمی‌داشت. «خون به‌پا می‌شود» آخرین ساخته آندرسون اما، تصویری کاملاً متفاوت از سازنده «شب‌های بوگی»‌و «ماگنولیا» ارائه می‌دهد.

این‌بار انگار شاهد یکی از آن کلاسیک‌های فراموش نشدنی هالیوود هستیم. انگار هالیوود به دوران طلایی‌اش در دهه‌های 40 و 50 بازگشته است.

فیلم چنانکه خیلی‌ها گفته‌اند، به نوعی یادآور «همشهری‌کین» است، بی‌آنکه داستانش ارتباطی با فیلم ولز داشته باشد. آنچه باعث تداعی شاهکار ولز می‌شود، روحیات مشترک دانیل کاراکتر محوری «خون به‌پا می‌شود» با چالز فاسترکین در «همشهری کین» است. هر دوی آنها آدم‌های جاه‌طلبی هستند و برای رسیدن به اهدافشان دست به انجام هر کاری می‌زنند. هر دو در عین اقتدار، به شدت تنهایند و هر دو عقوبت بدی، برای جاه‌طلبی‌شان می‌پردازند.
نکته جالب توجه پیچیدگی‌ و چند لایه بودن کاراکتر دانیل است. او در‌واقع جمعی از اضداد است که به‌راحتی می‌توانست  به آشفتگی و پریشان‌گویی فیلم دامن بزند ولی شخصیت‌پردازی خوب و بازی فوق‌العاده دی‌لوئیس باعث شده تا انبوه تناقض‌هایی را که در دانیل مشاهده می‌شود را باور کنیم. دانیل در فیلم سیر صعودی و نزولی را با هم طی می‌کند. از سویی به واسطه توانایی‌هایش، در کارش به توفیق قابل‌ملاحظه‌ای می‌رسد و از سوی دیگر، این موفقیت‌ها جلوه‌های شر را در وجودش افزون می‌کند. چنانکه در روابط عاطفی‌اش به بن‌بست می‌خورد و هرچه از فیلم می‌گذرد تنهاتر می‌شود.
«خون به‌پا می‌شود» را یک درام نفتی خوانده‌اند. چاه‌های نفت و گسترش کشف و حفاری آنها، به عنوان دغدغه دانیل، نوعی هدفمندی را بازتاب می‌دهد و درواقع این حرص دستیابی به نفت و درواقع قدرت و ثروت است که موتور محرکه درام محسوب می‌شود.
«خون  به‌پا می‌شود» درامی  اخلاقی درباره مردی است که برای رسیدن به قدرت، همه‌چیزش را از کف می‌دهد. آندرسون در نمایش دغدغه‌های دانیل چیزی را کم نمی‌گذارد و شاید بتوان یکی از ایرادهای فیلم را درست نپرداختن به برخی از کاراکترهای دیگر دانست که زیر سایه سنگین دانیل گم می‌شوند.

با این همه آنچه از آن به عنوان  روایت شکوهمند نام برده می‌شود، در «خون به پا می‌شود» به تمامی قابل مشاهده است. همین قدرت روایتگری است که موجب می‌شود فیلم در زمانی نزدیک به 160 دقیقه، ریتم همگون را از دست نداده و به ورطه ملال نیفتد.فیلم در ارائه تصویری جامع از آمریکای ابتدای قرن بیستم موفق است و البته مثل هر فیلم خوب هالیوودی دیگر پوچی رویای آمریکایی را نیز به نمایش می‌گذارد.رویایی که به شرطی عینیت می‌یابد، که فرد بسیاری از خصوصیات انسانی‌اش را از کف بدهد. در این مسیر، آندرسون به دام شعار دادن نمی‌افتد و کلاً هر حرف و پیامی را از ورای روایت داستانش به تماشاگر منتقل می‌کند. درست مثل استادان کلاسیک سینمای آمریکا، که برایشان روایت درست داستان، مهم‌ترین اصل در سینما بود.

در روزگاری که بسیاری از علاقه‌مندان سینما، حسرت‌خور تکرار نشدن فیلم‌های کلاسیک سینمای آمریکا هستند، «خون به پا می‌شود» روزنه‌ای را باز می‌کند که امیدوارکننده به‌نظر می‌رسد؛ اینکه هنوز هم می‌توان به تماشای فیلمی نشست که از طعم دلپذیر «بهترین فیلم‌های زندگی ما» برخوردار باشند. «خون‌به پا می‌شود» به سهم خود این کار می‌کند و سازنده‌اش نشان می‌دهد، آن بارقه‌های نبوغی که در فیلم‌های قبلی‌اش  شاهد بودند، نه جرقه‌هایی زودگذر که جریانی مداوم است که می‌تواند سینما را به داشتن چنین کارگردان توانا و خلاقی امیدوار کند؛ کارگردانی که می‌داند از چشم‌اندازها چگونه استفاده کند و چگونه مثل ولز، فورد و... صحنه را جوری بچیند که تنهایی قهرمان، تأثیری عمیق بر ذهن و دل تماشاگر بگذارد.

کد خبر 46837

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز