و این، کار خبرنگار را برای مصاحبه سخت میکند، چرا که عنصر درام و کشاکش با گفتوگو شونده را از تو میستاند و همان ابتدا تو را در وضعیتی قرار میدهد که احساس کنی خلع سلاح شدهای. از دیگر سو انعطافی که علیزاده در پاسخ به سوالات میدهد نیز مزید بر علت میشود.
وی در برابر سوالات جبهه نمیگیرد و از خبرنگار، تصویر یک مچگیر را در ذهنش تداعی نمیکند، بلکه با وی وارد گفتوگویی میشود برای کشف و زادن نکات تازهتر، همچنان که پنچه و ذهن و ضمیرش با ساز و ملودی وارد همسخنی میشود تا نوزادی متولد شود.
نوزادانی که تولد هر کدامشان (از حصار و نی نوا تا ترکمن و شور انگیز و دل شدگان و گبه و راز نو و فریاد و...) جسم و جان این نوازنده نام آور تار وسه تار را به چالش میکشاند و گاه تا مرز بیماریهای خطرناک هم میبرد.
حسین علیزاده در این گفت وگو همراهی فراوانی به خرج داد تا بخشهایی ناگفته از زندگیاش با ساز و ملودی و موسیقی را باز گوید. وی در این گفت وگو نه خود را فریب داد و نه من گفت وگو کننده را و همانند کارهای موسیقایش در گفت و گو نیز صادق و جدی بود.[حسین علیزاده؛ هنرمند بی اعوجاج]
- آقای علیزاده! چند سالی است که در کارها و رفتارها و ارتباطات شما با هنرمندان دقیقتر شدهام. حس میکنم تغییری کیفی نسبت به سابق صورت گرفته؟
چه تغییری؟
- این که از مجید کیانی تا محمدرضا لطفی تا آن دانشجوی سادهای که در خیابان یا کوه شما رامیبینند، از شما دلگیر نشوند؟ یا اینکه شما تنها موزیسنی بودید که به آقای ناظری برای کسب نشان شوالیه تبریک گفتید؟ [تبریک علیزاده به ناظری]
چون آقای ناظری موفقیت خوبی را برای جامعه موسیقایی ما کسب کرده بود و علاوه بر آن سالها باهم کار کرده و رفیق هم بودیم.
- آقای ناظری رفیق دیگران هم بود، ولی کسی دیگر از اهالی موسیقی، حداقل در آن مقطع زمانی، و با چنین سرعتی به وی تبریک نگفت؟
شاید به این دلیل باشد که سعی میکنم زندگی را ساده بگیرم. در هر حال من از مرز پنجاه سالگی گذشتهام و دارم به 60 میرسم. دراین مدت و در مقاطع مختلف زندگی تجربههای فراوانی را از سر گذراندهام. این سالها وقتی به گذشته و کارهای خودم نگاه میکنم، میبینم که زندگی آنقدر ترسناک و جدی نیست. زندگی همانند کوره و کارگاهی بود که من در آن گداخته شدم و سعی کردم در آن نسوزم.
- فکر میکنید دیگران سوختهاند؟
نه. فکر میکنم دیگران خیلی نگرانند. اصولا ما انسانها، به خصوص ایرانیها، خیلی نگرانیم. از بچگی نگران آیندهمان میکنند؛ از حالمان غافل میشویم نسبت به گذشته تاسف میخوریم و مدام نگران آیندهایم.
- در موسیقی هم همین گونه است؟
بله. در جامعه ما به سنت موسیقایی اهمیت داده میشود. حتی این نظرها گفته میشود که موسیقی گذشته دیگر تکرار نمیشود و خیلی خوب بود و معلوم نیست بعد ها چه اتفاقی میافتد.موسیقی کنونی هم اصلا به درد نمیخورد و... این سخنان را بارها و بارها از زبان افراد زیادی شنیدهام. وقتی جوانتر بودم، شاید مثل خیلیها فکر میکردم باید همه کارها را انجام دهم و فکر میکردم در موسیقی آن چیزی که اتفاق نیفتاده من باید به وجود بیاورم.
- الان هم به نظر میرسد این گونه فکر میکنید؟
این فکر را میکنم ولی دیگر مثل دوران جوانی نمیگویم که این کارها را فقط من باید انجام بدهم و رستم دستان این عرصه منم. نه. دیگران هم میتوانند این کارها را بکنند.
- وقتی کار هنرمندان دیگر هم سن و سال شما را نگاه میکنم ،میبینم که به نوعی سکون در کارشان رسیدهاند. شاید به این جمع بندی رسیدهاند که کارشان را انجام دادهاند و مهرشان را در موسیقی زدهاند، اما حسین علیزاده هنوز دارد تجربه میکند و دمی نمیایستد. فکر نمیکنید این تلاشها با آن گفته شما که دیگر زندگی را ساده میبینید در تضاد باشد؟
من گفتم ساده دیدن زندگی، و این با ساده لوحی در زندگی تفاوت دارد. شما از کجا میدانید سقف هنرمندان دیگر پر شده است؟ شاید آنها مدتی کنار کشیدهاند و نظاره میکنند و تامل که بتوانند کار تازه تری ارائه دهند. هنرمند باید در بین کارهایش فاصله بیندازد، مدتی کار نکند و نظاره و اندوخته کند و بعداً کار انجام دهد. اگر کسانی در مقاطعی احساس میشود کمتر کار کردهاند به این معنا نیست که ارزشهایشان از بین رفته است.
- ولی شمامدام در تحرکید و کارهای متفاوت و مختلفی انجام میدهید؛ از تولید سازهای تازه، آهنگسازی فیلم تا تجربه های تازه در گروه نوازی و ...؟
تلاش من با این هدف نیست که جلو بروم. جلوی کجا بروم، من عقب هم نیستم. نمیخواهم عقب یا جلو بروم.
- یعنی نفس تجربه برای شماجذاب و مهم است؟
- دقیقا. من از تجربه به هیچ وجه هراسی ندارم و معتقدم تمام زندگی انسان تجربه است. این نوع نگاه به زندگی و هنر هم به نظرم برمیگردد به طبیعت هر آدمی و البته اندوختههای فرهنگیاش و بینش و نگاهی که به زندگی و زمانه اش دارد.
- میخواهم بدانم حسین علیزادهای که سعی دارد هر روزش با روز دیگر فرق داشته باشد، روز را چگونه آغاز میکند، صبحها چه میکند و چه زمانی برمیخیزد و ...؟
من آدم سحر خیزی هستم و صبحها زود بیدار میشوم. حتی اگر دلم نخواهد هم زود بیدار می شوم. - ... حتی شب اگر دیر بخوابید؟
بله .اگر ساعت 2 شب هم بخوابم باز ساعت 6 بیدارم.
- سحر خیزی شما دلیلی هم دارد؟
سالهایی، هیجانات کار، ناآرامی خاصی برای من به وجود میآورد؛ به نحوی که دچار التهاب و افسردگی میشدم. وقتی به پزشک مراجعه کردم، قرصهای آرام بخشی به من داد که با خوردن آن به آرامشی برسم. از آن زمان به شکل جدی در برنامهام کوه رفتن را گنجاندم .
- یعنی هر صبح به کوه می روید؟
- به جز جمعه ها. البته گاه هم پیش می آید که برخی روزها نروم اما قطع و یقین بدانید هفته ای دو تا سه روز حتمی است. سعی هم میکنم که صبح زود به کوه بروم که به شلوغی های بعدش نخورم.
- کوه رفتن روی کاهش هیجانات و کم کردن بیماری شما تاثیر داشت؟
- از بینش برد.به نحوی که به دکترم زنگ زدم و وضعیتم را گفتم و اون هم گفت که شماخوب شدید و دیگر از قرص ها استفاده نکنید.
- کوه، غیر از بحث سلامتی و ورزش چه چیز دیگری به شما میدهد؟
احساس میکنم وقتی به کوه میروم و با طبیعت رابطه دارم، آن اندازه ای از غرور که در من است و نباید بشکند، حفظ میشود. به همه چیز با حالت بینیازی نگاه میکنم.
- وقتی از کوه برمی گردید چه میکنید؟
ابتدا اندکی ذهنم مغشوش است. برای این که کارهای متفاوت و حتی موازی زیادی در زمینه موسیقی را پیش رویم میبینم. مثلاً فرض کنید جواب تعدادی از هنرجویان و دانشجویان موسیقی را باید بدهم و کارها و پایاننامههایی که برایشان وقت گذاشتهام را باید بررسی کنم. بعد از آن بستگی دارد اگر کاری در دستم باشد، که همیشه است، آن کار را انجام دهم. اخیراً تعدادی موسیقی فیلم کار کردم. یک سری ایدههایی دارم و رویش کار میکنم و...
- در این فاصله ساز نمیزنید؟
چرا . در هر وضعیتی که باشم دستی به ساز می برم.
- با اهل موسیقی دیداری ندارید؟
- خیلی کم. قبلا با دوستان و رفقا بیشتر معاشرت داشتم.
- به نظر می رسد این سالها به خلوت بیشتری نیاز دارید؟ احساستان این را میخواهد یا عقلتان؟
- موسیقی ،البته نه فقط موسیقی ایرانی، هنری انتزاعی است و طبیعی است انسان را به گوشه میکشاند و آدمی نیاز به خلوت پیدا می کند. دوستان و خیلی از اشخاص که علاقهمند هستند باهم ملاقاتی داشته باشیم، از این وضعیت گله میکنند. ضمن این که اگر قرار باشد که مرتب دوستان را ملاقات کنم و تلفن جواب دهم؛ فرصتی برای کار نیست. در هر حال وضعیت بغرنجی است، اما این چیزی است که باید اهل موسیقی با آن مبارزه کنند.
- برای حل این مشکل شما راه حل خاصی دارید؟
من دارم با شما درد و دل میکنم. به نظرمن بخشی از این وضعیت طبیعی است. خیلی سالها پیش که من نامههای «نیما یوشیچ» را میخواندم، میدیدم چقدر به این خلوت اهمیت میدهد. هر کسی که کار هنری انجام میدهد، حتماً میبایست یک خلوتی داشته باشد. شما نمیتوانید کارهایتان را در حضور دیگران خلق کنید ولی از سوی دیگر افراط در این وضعیت شما را به عزلت میبرد.
- آقای علیزاده، شما هنرمندی اجتماعی هستید وهمه گاه در سخنانتان هم به این وجه کارتان اشاره کردهاید، فکر نمیکنید این عزلت آن بخش کارتان را دچار آسیب کند؟
من خودم علاقه مندم با جامعه رابطه داشته باشم اما حس میکنم دروناً احساس، آرامش بیشتری میخواهم و نمیخواهم برای زندگی خودم تظاهر بیرونی داشته باشم. ضمن اینکه متاسفانه در جامعه ما کارها سخت پیش میرود و تکرار مکررات است.
- ... و همین باعث می شود که هنرمندی مانند شما فکر کند که بهترین کار به قول مولوی «هین تو کار خویش کن ای ارجمند» است؟
- به نظرم درد بزرگی است وقتی آدم میبیند جامعه به روزمرگی دچارشده و حتی به چیزی که به وی تحمیل میکنند، عادت کرده است. این وضعیت اندک اندک به سمتی سوق پیدا میکند که میبیند در بین همکارهای خودش همسخن و همصحبت کم پیدا میشود. حتی این همکاران بعد مدتی همانند همان مسئولی فکر میکنند که دغدغهها و شناخت من اهل موسیقی را ندارد. مثلاً مسائلی است که واقعاً منافع و تعهدات هنری و موسیقی ما ایجاب میکند همیشه از آنها دفاع کنیم. ما در مملکت ایران زندگی میکنیم ما افرادی که دستمان به هنر و فرهنگ است و در کارهای هنری و فرهنگی فعالیت داریم قطعاً جزو کسانی هستیم که دلسوزتر از خیلیها هستیم.
این موارد وقتی در طی سالها تکرار میشود و بعد بعضی مواقع در جلساتی حضور دارید، میبینید، برخی مسائل اهالی موسیقی که بسیار مهم هم هستند برای همصنفانت عادت شده و حساسیتی به برطرف ساختن آن مشکلات ندارند. دغدغه دیگر نیست. عادت شده.
* بخشهایی از این گفتگو در همشهری ویژه نوروز منتشر شده که متن کامل آن در همشهری آنلاین آمده است: