- می توانم بگویم دلیل اصلی استعفای شما از مدیر عاملی خانه موسیقی همین بیدغدغگی اهالی موسیقی و هیئت مدیره بود و این که می دیدید آدمها تکرار گذشته خودشان شدهاند؟
آن موقع هنوز به نظرم، موضوع این قدر فجیع نشده بود.
- الان فکر میکنید اوضاع فجیعتر است؟
نمیخواهم منفی نگاه کنم، بسیاری از جوانان و حتی خیلی از همسنهای خودم و دوستانی که سنین بالاتری دارند، در حال تلاش هستند و اینطور نیست که کاری صورت نگیرد. بلکه مهم این است که کار جدی صورت نمی گیرد.
- میتوانید به شکل مصداقی تر بگویید که یک کار جدی که دوستان شما درخانه موسیقی می توانستند پی گیری کنند چه بود که پی گیری نکردند؟
دفاع از حقوق هنرمندان موسیقی دربرابر قاچاق و سرقت غیرمجازی که از سوی کانال های رسمی و غیر رسمی صورت می گیرد.چرا بعد این همه سال باید همچنان صداو سیما بی اعتنا به حقوق مادی ومعنوی ما هنرمندان موسیقی باشد. چگونه است که ارشاد دربرابر سرقت و انتشار غیرمجاز فیلم سنتوری در کمترین زمان ممکن واکنش نشان می دهد، و این همه حساسیت به سینما و فیلم قاچاق وجود دارد و صدا و سیما هم برای هر بار پخش فیلم حق پخشی در نظر می گیرد، اما در برابر این همه بی اعتنایی به اهالی موسیقی خانه موسیقی سکوت می کند.
در حالی که خود شما آقای مختاباد می دانید که قانونش وجود دارد. حتی این واکنشی که وزیرارشاد به سرقت فیلم نشان میدهند و خود را موظف به حمایت از آن میدانند، در مقابل موسیقی بروز نمیدهند و جالب این که در مصاحبهای گفتند که اهل موسیقی خودشان پی گیر و حساس به این کار نیستند. پرسش من از آقای صفار هرندی این است که مگر شما نباید از قانون حمایت کنید. چگونه است که وزارت ارشاد در سینما همین قانون را حمایت میکند اما در موسیقی نه؟
- شما مخالف این نظر هستید که اهل موسیقی مدیریت موسیقی را عهده دار شوند؟
بله. خیلی بد است. قاطی کارهای اجرایی شدن برای هر هنرمندی مضر است.
- پس از نظر شما مدیر عاملی خانه موسیقی تجربه خوبی نبود؟ اگر این طور است چرا قبولش کردید؟
زمانی که مسئولیت خانه موسیقی را برعهده گرفتم، این موضوع را میدانستم. هنرمندان از من خواستند که این کار را به خاطر موسیقی انجام دهم و به طور موقت هم این کار را قبول کردم. اما وقتی درگیر کار شدم، دریافتم آدمی با چیزهایی سر و کار پیدا می کند که برای هنرمند دست و پنجه نرم کردن با آن خیلی دشوار است. در ایران هم این کارها سختتر است، ضوابط وجود ندارد حتی وقتی من رئیس هنرستان شدم، درخواست هایی داشتم و به تبع آن اختیاراتی هم می خواستم.
اما برای خاطر رضایت مدیری که از موسیقی و مدیریت چیزی نمی فهمید،هیچکدام در نظر گرفته نشد. برای امثال من سخت بود که این محیطها را تحمل کنم. واقعیت این است که برای اینکه کار اجرایی پیش برود، حتماً لازم نیست در محیطهای اجرایی متخصص موسیقی باشد. کسی که خلاق است باید بنشیند، هنرش را خلق کند و کسی که با مدیریت فرهنگی آشنایی دارد،کار مدیریتی اش را انجام بدهد.
کافی است، مسئولین فرهنگی، با فرهنگ باشند. از مقوله فرهنگ شناخت داشته باشند. منظورم شخص خاصی نیست که بخواهد از حرفهای من برداشت مثبت یا منفی بکند. ولی در دورهای که من هنرستان بودم، واقعاً تعدادی مدیر بیفرهنگ، مسئولیت ارشاد تهران را بر عهده داشتند. افرادی که وقتی با آنها درباره مسائل فرهنگی و هنری و دردهای هنرستان و کمبودهای آن، صحبت میکردم گویی با دیوار سخن میگویم.
- شنیدم که شما را برای مدتی بازداشت هم کردند؟
وقتیمدیر هنرستان بودم، یک روز دیدم نیروی نظامی پیاده کردهاند و هنرستان را بسته بودند و من راهم راه ندادند؛ دیگر تلختر این نمیشد.
- شما چه واکنشی نشان دادید؟
لبخند زدم و برگشتم به خانه.
- در راه خانه به چه فکر میکردید؟
به مدیران ارشاد که یک کار خیلی ساده را این قدر پیچیده کردند. خیلی اندوهگین شدم. چون من با عشق به سراغ این کار رفتم. میخواستم موقعیت و سمت هنری خودم را داشته باشم. پس کارمند کسی نمیشدم و وقتی میخواستم بروم آنجا، برای مسئولین آن موقع جالب نبود چون همه را زیر دست خودشان نگاه میکردند من کارمند وزارت ارشاد نبودم که بخواهم از کسی دستور بگیرم. به گمان من این مهمترین نکتهای بود که با مذاق مدیران وقت ارشاد تهران جور در نمیآمد. شرطی هم کرده بودم که حقوقی از هنرستان نگیرم و در مقابل برخی تقاضاهای خیلی ساده داشتم که در مقابل همین تقاضاها موضع گرفتند.
- آقای علیزاده به سوال من پاسخ ندادید که شنیدم شما را برای چند ساعتی بازداشت کردند؟
شباهت به دستگیری داشت. برای این که سوء تفاهم نشود اجازه دهید دلایل گارد گرفتن مدیریت در برابر هنرستان و خودم را دقیقتر توضیح دهم. وقتی من مسئول هنرستان بودم، صحبت این شد امکاناتی که من و شورای ما برای هنرستان و به نفع آن میخواهد، در اختیارمان قرار دهند.
من طبق قانون در آنجا کار میکردم. برای نمونه هنرستان شورایی داشت مرکب از منتخب اولیاءو مربیان که بسیاری از کارها و تصمیمات دراین شورا و با خرد جمعی اتخاذ و به مدیریت برای اجرا ابلاع می شد. اما مسئولین خودسری میکردند و همه چیز را میخواستند غیرقانونی انجام دهند و این عملاً سنگ اندازی دربرابر ما و شورا بود.
وقتی در این بخش موفق نشدند، خواستند ثابت کنند ما آمدیم یک شخص از اهل هنر هم گذاشتیم ولی دیدید که نمیتوانید و نمیشود. بنابر این تصمیم گرفتند که حقوق معلمین را پرداخت نکنند. این درحالی بودکه از من با این شرط که تمامی امکانات را فراهم کنند، دعوت به کار کرده بودند. اما 6 ماه گذشت و هیچ معلمی حقوق نگرفت. این رفتار خیلی مضحک و کودکانه بود و من به عنوان مدیر هنرستان باید کاری میکردم که حقوق معلمان پرداخت شود، چون همه آن را از چشم من میدیدند. یک روز همه معلمان هنرستان را در هنرستان دختران جمع کردیم. چیزی حدود 60 نفر میشدیم.
نامهای نوشتیم با 60 امضاء خطاب به رئیس جمهور و وزیر ارشاد و سایر مسئولین، ازجمله مسئولین ارشاد و شرح دادیم که ما شش ماه است حقوق نگرفتیم. اگر تا یک هفته به این مسائل رسیدگی نشود امکان ادامه کار در مدرسه غیرممکن است.این کار ما دقیقا یک حرکت صنفی بود در برابر احجاف نابجا و غیرقانونی که از سوی ارشاد تهران بر ما روا داشته شده بود. متاسفانه مسئولین این نامه را اعتصاب تلقی کردند و فردا که ما به هنرستان رفتیم دیدیم که افرادی با اسلحه در هنرستان هستند.
متاسفانه در آن زمان خود مسئولین قدرتی و نیروهایی داشتند و در هنرستان پیاده کرده بودند. چیزی شبیه کودتا در برابر افرادی که تنها اعتراضشان به نپرداختن حقوق 6 ماهه شان بود. اشخاصی را به آنجا آورده بودندکه هیچ ارتباطی با ما نداشند و تنها وظیفه و ماموریتی که داشتند توهین به ما و معلمان بود. آنها برای مدتی مرا در یک اتاق نگه داشتند و البته من بعد به وزیر گفتم که شما باید بابت این رفتار روزی از من معذرت بخواهید.
- معذرت خواستند؟!
نه . اگرچه بعد ها تمامی کسانی که در هنرستان بودند (از کارمند و معلم تا اولیاء آنجا)برنامهای ترتیب دادند و بابت آن روزها از من معذرت خواستند، اگرچه من از آنها بدی ای ندیده بودم.
*همان روزها مدیر ارشاد تهران برکنار شد و من شنیدم که دستور از مقامات بالاتر از وزیر رسید؟
ما به همه ردههای مدیریتی ، حتی دفتر رئیس جمهور، آقای هاشمی رفسنجانی نامه نوشتیم ویکی از دلایلی که آنها عصبانی شدند و این برخوردهای غیر فرهنگی را با ما انجام دادند همین بودکه چرا ما به ردههای بالاتر از آنها هم نامه نوشتیم و ماجرا را به سطوح بالاتر کشاندیم.
در حالی که این یک امر طبیعی بود. آدمی وقتی به رده بالاتر شکایت میکندکه مدیر اصلی نتواند از عهده حل ماجرا برآید. بعدها شنیدم که ماجرای پیاده کردن نیروی نظامی و برخوردی که با من شده به گوش ایشان (رئیس جمهور - هاشمی رفسنجانی) هم رسید و ایشان مستقیم دستور برکناری مدیر ارشاد وقت تهران رادادند. اما چه فایده باز درجایی دیگر کاری دیگر به دستش دادند.
قصد من از این سخنان این بود که میخواستم به این برسم که یک مسائلی در جامعه ما آن قدر تکرار میشود، بعضی اوقات آدم احساس تنهایی در آن میکند، کمکم انگیزها کم میشود و شما خسته میشوید و به قول معروف میبرید. در هنرستان بچهها چنان شور و عشقی داشتند که حتی در و پنجره هنرستان را رنگ میکردند و میخواستند یک روحیه دیگری به هنرستان بدهند.
خوب وقتی هنرستان را تشکیل دادیم، استادان خوب را دعوت کردیم و به خاطر من به هنرستان آمدند ولی برخورد مدیران چه بود؛ اینکه خوب همه این انگیزه و عشق را در نطفه خفه کنند.