و در میان آنها کرک داگلاس، آنتونی کویین، رابرت میچم، جک پالانس ولی ماروین افرادی بودند که برای مدتی کوتاه و یا طولانی با ایفای نقش قانونشکنان شهر در فیلمهای جنایی و وسترن به فرار از دست پلیس و سرقت در شهرهای بزرگ و کوچک مشغول بودند.
اما ریچارد ویدمارک که در ماه جاری در سن ۹۳ سالگی درگذشت و یکی از این گروه هنرپیشگان به شمار می آمد، سرنوشتی دیگر داشت.
او برخلاف بسیاری از همقطارانش هرگز نتوانست از قالب نقش های منفی سالهای نخستین بازیگریاش خارج شو دو حتی زمانی که استودیو فاکس تصمیم گرفت تا از او به عنوان هنرپیشه نقش اول در فیلم هایش استفاده کند شرایط برای او تغییری نکرد.
حتی یادبودهایی که پس از مرگ او توسط علاقهمندان سینما منتشر شد نشان داد که به رغم حضور ۶۰ ساله در عرصه سینما و تلویزیون همه هنوز هم اورا برای بازی در نقش قاتلی روان پریش به نام تامی اوودو در فیلمی از هنری هاتاوی به نام بوسه مرگ میشناسند.
چهره خاص اسکلت مانند او یادآور کنراد ویت بازیگر سینمای اکسپرسیونیست آلمان در دهه ۱۹۲۰ بود اما چشمان آبی بزرگ او باعث می شد که این چهره استخوانی گاهی اوقات کاملا بچگانه به نظر بیاید.
در آن سال اوودو پدیدهای نو در سینمای آمریکا محسوب میشد و تاثیری که او بر بازیگران پس از خود داشت غیر قابل کتمان بود تا جایی که نیویورک تایمز در مورد او نوشت: آقای ویدمارک تمامی افتخارات بازیگری را با اولین نقش آفرینیاش بهدست آورد.
او برای این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین هنر پیشه نقش مکمل شد و متأسفانه این تنها باری بود که بازی او مورد توجه داوران آکادمی قرار گرفت.
او پیرامون این موفقیت گفت: من هرگز فکر نمیکردم روزی یک ستاره باشم. همیشه احساس میکردم که یک هنرپیشه دمدستی هستم که آماده کار بعدی است و از نظر من شهرت چیزی بود که میتوانست ظرف چند دقیقه محو شود.
ویدمارک که در آن زمان ۳۳ ساله بود به لطف همان نامزدی اسکار چندین نقش مشابه در فیلم های سال بعد به دست آورد که از آنجمله خیابان گمنام از ویلیام کیلی ،آسمان زرد از ویلیام ولمن و خانه ای در کنار جاده از ژان گولسکو بود . اما باوجود اعتمادی که هاتاوی در سال ۱۹۴۹ با اعطای نقش قهرمان فیلم تازه اش down to the sea in ships به او داشت، تماشگران او را در نقش مثبت نپذیرفتند و همان ویدمارک خشن و غیر قابل پیش بینی سابق را میخواستند.
مجله فیلم کامنت در مورد او نوشت: ویدمارک یک نابغه مسلم است و از آن دسته ستارگانی است که بازی آنها شما را در سالن سینما تسخیر میکند. اما خود ویدمارک که پس از آن در فیلم های بیشتری نقش تبهکاران بدذات را ایفاکرد نمیخواست تا تماشاگران به این نتیجه برسند که تمام تواناییهای هنری او محدود به ایفای چنین نقشهایی است. او در این مورد به مجله نیویورکر گفت: تا دو سال پس از ایفای نقش اوودو هیچکس خنده مرا در سینما ندید.
همین موضوع باعث شد تا ویدمارک بر خلاف خواست خود درعمده سالهای دهه 1950 بین نقشهای مثبت و منفی رفت و برگشتهای متعددی داشته باشد هر چند که چنین آزادی عملی در آن دوره برای کمتر هنر پیشه ای مهیابود. او در سال 1950 در فیلم وحشت در خیابان الیا کازان در نقش دکتری ظاهر شد که در تعقیب یک گنگستر بیمار بود.
دهه 1950، دهه مک کارتیسم و جنگ سرد بود و فیلم های ویدمارک نیز بهناچار متاثر از این رخدادهای سیاسی و فرهنگی بود. او در سال 1953 در فیلم جیب بر خیابان جنوبی از ساموئل فولر نقش اسکیپ مک کوی را ایفا کرد که به شکلی تصادفی در حین جیب بری از یک زن به اسناد دولتی مهمی دسترسی پیدا میکند و ناچار می شود برای کمک به پلیس از تواناییهای منفی خود کمک بگیرد و در این میان بیش از اینکه میهنپرستی برای او دارای اهمیت باشد حس انتقام انگیزه لازم را برایش ایجاد میکند .
اما با آغاز موج ساخت فیلمهای سیاسی در اواسط دهه 1950 ویدمارک در قالب تازه ای فرو می رود و از این پس او را در نقش درجهداران نظامی در فیلم های متعددی می بینیم .شروع این قضیه در سال 1954 با فیلم hell and high water از ساموئل فولر است که در آن ویدمارک نقش یک افسر سابق نیروی دریایی را ایفا میکند که بایستی فرماندهی یک عملیات تجسسی در قطب شمال را بر عهده داشته باشد.ساموئل فولر پس از حضور ویدمارک در این فیلمها درباره او گفت: ریچارد یک انتخاب خوب برای ایفای نقش قهرمانان مدرن و پیچیده است.
اما بدون شک بهترین نقش آفرینی او در تاریخ سینما مربوط به شاهکار نوار ژول داسن «شب و شهر» در نقش هری فابیان ترتیب دهنده مسابقات بوکس است که در لندن دهه 1940 میگذرد.
ریچارد ویدمارک در سال 1914 در شهر سان رایز ایالت مینه سوتا به دنیا آمد. پدر او یک فروشنده دوره گرد بود و علاقه داشت پسرش به تحصیلاتش در دانشگاه ادامه دهد اما ویدمارک به رغم علاقه دیوانه وار به سینما از افشای این موضوع هراس داشت.
او پس از فارغ التحصیل شدن از کالج فارست لیک در سال 1936 راهی نیویورک شد و در آنجا به واسطه یکی از دوستانش نقشی در چند تئاتر بهدست آورد. او در جریان جنگ دوم جهانی قصد حضور در جبهه جنگ را داشت اما هر3 بار به دلیل ضعف شنوایی از خدمت معاف شد و به برادوی رفت و در اولین نقش عمدهاش در سال 1943 در نقش یک افسر نظامی در نمایشنامهای به کار گردانی جورج ابوت بازی کرد. او پس از بازی در چند نمایشنامه موفق دیگر در سال های آتی به بازی در فیلم بوسه مرگ دعوت شد.
این در شرایطی رخ داد که هنری هاتاوی ابتدا او را برای این نقش نپسندیده بود و معتقد بود که او بیش از حد برای این نقش روشنفکر و خوش قیافه است. اما داریل زانوک مدیر استودیو فاکس که تست بازیگری ویدمارک را دیده بود اصرار کرد که این نقش به ویدمارک داده شود.
هاتاوی که خواهان بازی کافهداری به نام هری هیستر در این نقش بود، با شروع فیلمبرداری سعی در تحقیر کردن این هنرپیشه بی تجربه داشت و در حین کار یا با او صحبت نمیکرد و یا در حضور دیگران به او اهانت می کرد.
این رفتار باعث شد تا ویدمارک پس از فیلمبرداری تنها یک سکانس کار را ترک کند اما دستیار هاتاوی او را تعقیب کرد و از او خواست تا شام را با کارگردان صرف کند اما ویدمارک بعدها روایت کرد که حتی در این ضیافت هم هاتاوی در حضور دیگر
هنر پیشهها با او حرف نزد.
پس از اینکه فیلم با موفقیت هر چه تمام تر اکران شد، ویدمارک به هالیوود دعوت شد. خود او در مورد ادامه کار بازیگریاش در یک مصاحبه گفته بود: میخواستم بازیگر باشم تا مکانی در آفتاب داشته باشم. من همیشه در شهرهای کوچک زندگی کرده بودم و اکنون با بازیگری در هالیوود هویت تازهای پیدا میکردم .
او پس از پایان قرارداد 7سالهاش با استودیو فاکس در اواخر دهه 1950 شرکت فیلمسازیاش را تأسسیس کرد و در کنار آن آزادی عمل بیشتری برای انتخاب نقش هایش داشت هر چندکه این آزادی عمل به معنای پیشرفت در کار نبود و فیلمهای بد و در مواردی فاجعه او از همین زمان آغاز شد.
یکی از این فیلم ها «بهدنبال آفتاب» نام داشت و به اندازهای بد بود که خود او به شوخی عنوان کرده بود که هر بار برای تنبیه دخترش او را مجبور میکند تا یک بار این فیلم را تا پایان تماشا کند. از جمله نقش های غریب او در دهههای بعد، حضور در نقش جسد در فیلم قطار سریعالسیر شرق بود!