در این میان، نشریات مختلف سینمایی و خانوادگی به دنبال معرفی چهرههای برتر هنری هستند. هنرمندان و ستارههای جنجالی هم سعی میکنند با گفتوگوها نظر مردم را جلب کنند اما ماجرا امسال جور دیگری است.
روزنامهها و مجلات آمریکا هرکدام به سلیقه خودشان چهرههای سال را معرفی کردهاند اما 2 چهره بیش از همه محبوب خانوادهها بوده و چندین نشریه و شبکه تلویزیونی درباره آنها نوشتهاند؛ رابرت ردفورد و برد پیت. خواندن مطالبی درباره آنها نشان میدهد که خانوادهها در آمریکا چه معیارهایی برای انتخاب چهرههای برتر هنریشان دارند و چه کسانی را برمیگزینند.
رابرت ردفورد همانقدر که محبوب است، مخالف هم دارد؛ این البته برای ستارهها هیچ نکته غریبی نیست اما ردفورد هیچوقت اخلاقی همانند سوپراستارهای سینما نداشته؛ همیشه از شهرت کاذب به دور بوده و سعی کرده به دنبال راهی برای نشاندادن هنرش باشد؛ حتی حالا که به عنوان چهره برگزیده انتخاب شده و از افرادی مانند تام کروز، مل گیبسون، نیکول کیدمن و... بالاتر ایستاده. او درباره زندگیاش میگوید: «در یک خانواده فقیر متولد شدم. پدرم شیرفروش بود و به سختی از پس تامین هزینههای ما برمیآمد. ما تقریبا هیچ چیزی نداشتیم و زندگی در محله فقیرمان باعث شد که دنبال سرگرمی و تفریح خاص خودم بروم؛ سراغ ورزش رفتم و حالا میتوانم بگویم که وقتی در تنیس از بچههای پولدار میبردم، چقدر شاد میشدم!». اما این کینهها خیلی زود جای خودش را به هنر میدهد و باعث میشود که ردفورد جوان به اروپا برود، آن هم درحالی که تنها 18 سال سن دارد؛ «میخواستم یک هنرمند واقعی باشم، پس به فرانسه و ایتالیا سفر کردم.
آنجا با دانشجویان رشتههای مختلف بحث میکردم و بیشتر اوقات هم نمیتوانستم جواب آنها را بدهم؛ اینطور بود که تصمیم گرفتم به کشور خودم نگاه کنم. در آمریکا مردم عادت دارند که همهچیز را آنطور ببینند که راحتترند. من اینها را کنار گذاشتم و وقتی به آمریکا برگشتم، به مطالعه درمورد کشورم و نگاهکردن به آن از زاویهای دیگر ادامه دادم. راستش وقتی برگشتم، دیدم که همه درمورد غذا از من سؤال میکنند؛ این بود که فهمیدم باید به همهچیز در این سرزمین انتقاد کنم». این شروع ماجرایی است که تا بهحال هم ادامه پیدا کرده.
دقیقا 52 سال از آن زمان میگذرد و ردفورد دیگر آن جوان خام قدیم نیست. او به هنرمندی ضدهالیوود، طرفدار محیطزیست، درگیر با مسائل جوانان، منتقد دولت و بدبین به سیاستمداران آمریکایی تبدیل شده است؛ بهخصوص با فیلم تازهاش «شیرها برای برهها» که سیاستهای دولت بوش را زیر سؤال برده. داستان این فیلم در یک روز روایت میشود. 2سرباز زخمی در کوههای افغانستان گرفتار شدهاند و در همان زمان سیاستمداران، استادان، دانشجویان، خبرنگارها و... را نشان میدهد که در کاخ سفید، دانشگاهها و رسانهها درباره جنگ بحث میکنند. ردفورد درباره این ماجراها میگوید: «آلودگی به همه چیز، خصوصا رسانهها راه یافته. زمان زیادی طول میکشد که ایالات متحده از زیر آسیبهای آن بیرون بیاید. نگاه جهان به این کشور چنان منفی و بدبینانه است که به این سادگیها نمیتواند خودش را نجات بدهد. مضحک است که ما برای جهان از دموکراسی حرف بزنیم در حالی که در کشور خودمان، سیاستهای غیردموکراتیک جریان دارد. بعد از 11سپتامبر، از ما خواسته شد که دهانمان را ببندیم و همه اختیارها را به دولت بسپاریم. دولت، وقت کافی داشت تا مشکلات را رفع کند... اما آنها به ما دروغ گفتند و ما را فریب دادند. این چیزی است که مردم باید بدانند». ردفورد اینگونه به جبهه ضدبوش پیوسته و البته بسیاری هم دلیل محبوبیت او در سال2007 را به همین موضعگیریها ربط میدهند، بهخصوص که او از سیاستهای اقتصادی سلطهجویانه هم اعلام انزجار کرده و به جمع طرفداران هوای پاک پیوسته. او با فیلم «شیرها برای برهها» همه نظرهایش را اعلام کرده. شاید این اظهار نظرها باعث شده که منتقداناش او را عجول، متکبر و جدی بدانند که بقیه را تحقیر میکند اما هیچ خانوادهای این نظر را نداشته است. اگر اینطور بود، در میان این همه بازیگر، شخص دیگری به جای او انتخاب میشد. رابرت ردفورد
«بوچ کسیدی و ساندنس کید» تا «شیرها برای برهها» فرقی نکرده؛ هنوز هم مبارزه میکند و منتقد و محبوب است.
یاغی مشهور
آیا سفرهای متعدد و جنجالی به کشورهای آفریقایی و آسیایی سبب شده تا بردپیت به چهره محبوبی تبدیل شود؟ آیا کمکهایش به کودکان بیسرپرست و امتناعاش از بازی در صحنههای خشن و سخیف، عامل شهرت او در سال2007 شده؟
خانوادهها در سراسر جهان همه اینها را بهاضافه بازی در نقشهای مختلف و متنوع بهعنوان دلایل محبوبیت پیت مطرح کردهاند. او در کنار رابرت ردفورد، چهره برگزیده کاربرهای اینترنتی است. پیش از این، بسیاری گمان میکردند که برد پیت و همسرش – آنجلینا جولی – تنها برای نمایش و کسب شهرت از این کشور به آن کشور میروند اما وقتی این زوج بچهدار شدند و پیت پدر اعلام کرد که به خاطر همه کودکان و خانوادههای دنیا دیگر در فیلمهای زننده و مبتذل حاضر نمیشود، همه متوجه شدند که چگونه خانواده و سینما، زندگی یک ستاره را تغییر داده است.
اما همیشه اوضاع این گونه نبوده؛ سالها پیش برد پیت به جای بازیگری، در شرکتی تبلیغاتی فعالیت میکرد. اما همان وقتها هم دنبال بازی در فیلم و سریال بود، برای همین همنقشهای کوچکی در فیلمها برعهده میگرفت و زندگیاش را سپری میکرد. پیت به جای سرمایهگذاری روی ستاره شدن و خوشقیافگیاش، نقشهای کوچکتر و متنوعتر را برگزید که بیش از پیشرفت حرفهایش، رضایت شخصیاش را فراهم میآورد.
فیلمهای «اوشن»، «رودخانهای که از میان میگذرد»، «هفت» و «باشگاه مشتزنی» به شدت طرفدار پیدا کرد و او به ستاره محبوب و مشهوری تبدیل شد اما آرامآرام خلق و خوی ستارهها را کنار گذاشت و به جای آن، از شهرت برای اهداف دیگری مانند مبارزه با فقر و گرسنگی استفاده کرد. برد پیت میگوید: «حس میکنم همه ما ناگزیریم کمکی که از دستمان برمیآید، انجام دهیم. در سفرهایم به دور دنیا، از مسیرهای خراب دور از مناطق مرفه عبور کردهام. در این مسیرها، وقتی مردم را میبینی و داستانهایشان را میشنوی، چارهای جز کمک به آنها نداری. در عین حال، کمک کردن، پاداشی فوقالعاده برای خودت هم محسوب میشود. من حسی بهتر از این نمیشناسم که بدانی روی زندگی کسی تأثیر گذاشتهای. من این را تجربه کردهام». او اکنون نه فقط در کارهای خیریه بلکه در سینما هم مورد توجه است. بازی او در نقش جسی جیمز یاغی در فیلم «ترور جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» مورد توجه منتقدان و سینمادوستان قرار گرفته است؛ قصهای درباره اسطوره دزدان در ایالات متحده! تا به حال 125 نفر نقش این سارق پرآوازه قطار و بانک را در سالهای آخر قرن 19 بازی کردهاند؛ فردی که مانند رابین هود پولها را میدزدید و بین مردم تقسیم میکرد؛ «فکر کردم چقدر شبیه او هستم؛ من هم از شهرت سینمایی میدزدم تا به بقیه کمک کنم!». همه منتظرند تا فیلم تازه او اکران شود و نقشآفرینی این مرد مو طلایی را روی پرده ببینند؛ کسی که همچون جسی جیمز یاغی شده و ضدهالیوود عمل میکند.
قطبنمای طلایی و اکران جنجالی
در آخرین روزهای سال 2007، همه چیز به خوبی و خوشی تمام نشده؛ اکران فیلم «قطبنمای طلایی» ساخته کریس وایتز، باعث جنجالهای فراوانی شده است. این فیلم، اقتباسی از داستان «نیروی اهریمنیاش» نوشته فلیپ پولمن است که در ایران هم ترجمه شده و بهرغم استقبال اسقفهای کاتولیک، گروهی از مسیحیان به مضمون آن اعتراض کردهاند. آنها فیلم را کفرآمیز تلقی کرده و به سازندگاناش ایراد گرفتهاند؛ اگرچه در کنفرانس اسقفهای کاتولیک به این کتاب عنوان «سرگرمی با پرداخت هوشمندانه و هنرمندانه» داده شده است. قطبنمای طلایی با بازی نیکول کیدمن، دنیل کریگ، اوا گرین و... داستان دختر نوجوانی به نام لایرا است که بعد از مرگ پدر و مادرش، در کالج آکسفورد زندگی میکند. ناپدید شدن دوستش، دنیای کودکانه او را به هم میریزد و این شروع ماجرای جدیدی برای اوست. فیلم در 2هفته اخیر پرفروشترین اثر هفته بوده و همانند رمز داوینچی، اعتراضها باعث فروش بیشتر آن شده است.
سال 2007 با این اتفاقات برای سینما به پایان میرسد؛ اعتراض و البته دلار!