قدرت اسرائیل، حمایت آمریکاییها، ضعف فلسطینیها و پیچیدگیهای حاکم بر اعراب از جمله مواردی است که در راهحل تحمیل شده تحت عنوان «مشکل آوارگان» به چشم میخورد که نه تنها بر حقوق حقه آنان تاکید نشده بلکه مبتنی بر ناپدید کردن آنان است.
به عبارت روشنتر، حذف آوارگان فلسطینی در این راهحل ضروری است تا خاورمیانهای جدید به اصطلاح آرام جای خود را در اقتصاد جهانی شده باز یابد.
از سال ۱۹۴۸، حتی پیش از اعلام موجودیت اسرائیل و جنگ اعراب و اسرائیل که بعد از آن وقایع بود، همه دولتهای روی کارآمده در اسرائیل با بهرهگیری از بینظمی منبعث از زوال تفکرات و تعهدات نشأت گرفته از توافقات اسلو، تخریب جامعه فلسطینی را سرلوحه خود قرار دادند.
این روند با حمایت کامل دولتهای روی کارآمده در ایالات متحده آمریکا و پیچیدگی زیاد حاکم بر دولتهای اروپایی و موسسات بینالمللی (از جمله صندوق بینالمللی پول و بالاخص سازمان ملل) شکل گرفت.
با این وجود علیرغم راهحلهای مفید ارائه شده که میتوانست اسرائیل را ملزم به شناسایی ملت فلسطین کند، معضل آوارگان همچنان یکی از بزرگترین مشکلات جامعه فلسطینی است.
علت اصلی آن است که جدای مسئله تعداد آنان (که به ۶ میلیون نفر و در حقیقت دو سوم جمعیت جامعه فلسطین میرسد) آوارگان فلسطینی به واسطه وجودشان، تنها دلیل تاریخی بیعدالتی روا شده از سوی سازمان ملل به جامعه فلسطینی در نوامبر ۱۹۴۷ و همچنین اثبات ماهیت استعماری غیرقابل انکار دولت اسرائیل است که نه برای مبارزه در راستای کسب آزادی ملی بلکه برای عملیات طراحی شده پاکسازی نژادی متولد شد.
آوارگان فلسطینی به معضلی اساسی مبدل شدهاند که ضروری است تا به هر شیوهای و به هر قیمتی حل گردد.
زمانی که آوارگان فلسطینی حق بازگشت خود را بر روی زمینها و خانههایی که در سال ۱۹۴۸ و سپس ۱۹۶۷ با خشونت گروههای تروریستی صهیونیستی از آن رانده شدند را طلب میکنند، در حقیقت نشان هویتی مبارزه اسرائیلی- عربی و سند زنده بیعدالتی و نامشروعیت دولت استعماری اسرائیل است که با نیروی قهریه و زور وارد منطقه عربیای شدهاند که به واسطه ثروت و موقعیت استراتژیکیاش چشم طمع بدان دوختهاند.
برای حذف این نشان بزرگ هویتی، به نظر میرسد که قدرتها در صددند تا حتی وجود آوارگان فلسطینی را به طور کامل نادیده گرفته و به علت عدم توانایی در ناپدید کردن آنها، این مشکل را به معضلی انسانی تقلیل دهند.
اما ذکر این نکته ضروری است که آوارگان فلسطینی هیچگاه به عنوان بخش سادهای از جامعه فلسطینی همچون بینوایان بدون مسکن در نظر گرفته نمیشوند، بخش وسیعی از آنان همواره نه تنها فراموش شدن در گفتگوهای صلح را نمیپذیرند بلکه مخالف جدا شدن از تاریخشان هستند و از سویی به طور جمعی خشم غریزی خود را در مقابل بیعدالتی حفظ کرده و از حقوق حقه خود دست نمیکشند.
بنابراین بازگشت آوارگان به عنوان یکی از پایههای اصلی معضلات جامعه فلسطینی تلقی میشوند.
از دیرباز تحت سیاستهای تشکیلات خودگردان فلسطین- که تلاش میکند انحصار نمایندگی جامعه فلسطین را در دست داشته باشد تا بتواند چانهزنیها در راستای یک دولت کوچک را به سرانجام برساند- مسئله آوارگان فلسطینی در جایگاه ثانویه قرار گرفته است اما بعد از توافقات اسلو، مسئله سیاسی حقوق آوارگان همچنان از سوی محافل مختلف مطرح است و اما در خصوص ایجاد سرزمینهای مستقل که قرار بود به دولت فلسطینی واگذار گردد، اسلو و گفتگوهای صورت گرفته در آن، یکی دیگر از پارامترهایی بود که حذف آوارگان را پیشنهاد میکرد.
از اینرو مسئله چگونگی تنظیم و اعاده حقوق آوارگان به گفتگوهای نهایی موکول شد که در نهایت طبق پیشبینیها باز هم مسئله آوارگان نادیده گرفته شد. در حالی که آوارگان فلسطینی به عنوان یکی از دلایل وجودی جنبش آزادیبخش فلسطین به حساب میآیند، به نظر میرسد که هدف اصلی تاسیس دولت فلسطینی مستقل به حاشیه راندن مسئله آوارگان فلسطینی است.
تبدیل کردن مشکل موجود به معضلی که صرفاً جنبه تقسیم اراضی بین فلسطینیها و اسرائیلیها دارد، از یک طرف مشروعیت و قانونی بودن وجود دولت استعماری را به رسمیت میشناسد و از سوی دیگر به بلندپروازیها و جاهطلبیهای موجود در باب «آزادی ملی» که در گفتگوهای صلح بدان اشاره شد، جنبه قطعی و حتمی میدهد، به علاوه در صورتی که مشکل به معضلی مرزی و سرزمینی تقلیل یابد، به نظر میرسد که مشکل آوارگان راحتتر قابل حل باشد»
کسانی که میخواهند به سرزمینشان بازگردند، میتوانند به اراضی دولت فلسطین باز گردند!!! با بازگشت به سالهای پیشین باید گفت که چنین محاسبه وقیحانه و بیشرمانهای محکوم به نقض و بطلان است.
دسیسههای دیرباز و حرص و طمع رهبران صهیونیستی که هدفشان تصاحب کل فلسطین است، همه پیشنهادات و راهحلهای ارائه شده را خراب کرده و در این بین پیچیدگی حاکم بر رهبران فلسطینی نیز ابتدا در مذاکرات مادرید و سپس اسلو و واشنگتن مزید بر علت شد.
پرواضح است که بازگشت آوارگان تنها مطالبه یک حق نیست بلکه پروژه سیاسی است که ساختار مجموعهای از تلاشها و اقدامات جمعی در راه مبارزه و مقاومت در برابر پاکسازی نژادی و مقابله با اقدامات رژیم صهیونیستی در راستای تحمیل به رسمیت شناختن رژیمش توسط فلسطینیهاست تا با تحمیل مشروعیتش فلسطینیها از حقوق حقه خود دست برداشته و مقاومت را کنار بگذارند.
حق بازگشت آوارگان، حقی است که از سوی مجموعه قوانین حقوق بینالمللی نیز به رسمیت شناخته شده است.
هر چند که سازمان آزادیبخش فلسطین به طور رسمی بر حق بازگشت آوارگان تاکید نموده است اما متاسفانه همواره سیاستی دو پهلو و دو جانبه را در این زمینه اتخاذ مینماید.
سؤالی که در اینجا به ذهن متبادر میگردد، آن است که چرا با گذشت شصت سال به احقاق حقوق آوارگان فلسطینی در گفتگوها توجهی نشده و به طور جدی به آن پرداخته نشده است؟
چرا رهبران سیاسی بالاخص نمایندگان پارلمان اروپایی که ادعا میکنند همواره در کنار ملت فلسطین هستند، اقدامی در جهت مطالبه حقوق آوارگان نمیکنند؟
در حقیقت پاسخ آن است که همه عوامل اعم از رهبران تشکیلات خودگردان، موسسات بینالمللی، سازمانهای همبستگی، رفتار و سیاستی دو پهلو و مبهم در قبال این مسئله اتخاذ کردهاند.
بسیاری از آنها ترجیح میدهند که درباره این موضوع صحبتی نکنند اما فیالواقع بسیار دشوار است که وجود دو سوم جمعیت فلسطین را نادیده گرفت.
حتی مجموع سازمانهای فرانسوی دفاع از ملت فلسطین که بر بازگشت آوارگان فلسطینی براساس حقوق بینالملل تاکید میکنند کوچکترین اقدامی در جهت حمایت از حقوق این قشر به عمل نیاوردهاند و هیچگاه در برنامههای آنها اعم از فعالیتها، تبلیغات و اعلامیهها از این مسئله یاد نمیشود. اما چنین روندی تا به کجا ادامه خواهد یافت؟
سازمانها و موسسات بینالمللی تا به کی قصد دارند چشمانشان را بر روی تغییرات و فجایع اراضی اشغالی ببندند؟ و چه زمان حق بازگشت آوارگان فلسطینی را به عنوان یکی از پارامترهای صلح میان دو طرف به رسمیت بشناسند؟
منبع: Planetenonviolence
همشهری امارات