در عصرگاه قبل از روز قدیسین ۱۵۱۷، مارتین لوتر تزهای ۹۵ گانهاش را بر در کلیسایی در ویتنبرگ آویخت. در آن روزگار، هر تز صرفاً موضعی بود که فردی خواهان بحث و استدلال بر سر آن بود. لوتر راهبی آگوستینی بود که ادعا میکرد مسیحیان نمیتوانند راه ورود به بهشت را با پول بخرند. در روزگار ما، تز دکتری هم یک ایده است و هم نمایانگر دورهای از پژوهش اصیل. نوشتن یک تز هدفی است که صدها هزار دانشجویی که سالانه وارد دورۀ دکتری میشوند به دنبال آنند.
در بیشتر کشورها مدرک دکتری یکی از ملزوماتِ اصلی برای اشتغال در دانشگاه است. این مدرک مقدمهای است برای قدم گذاشتن در جهانی از پژوهشهای مستقل. تز دکتری شاهکار فکری هر فرد است، ماحصل کار دانشجو در همکاری نزدیک با استاد راهنمایش. پیشنیازهای اخذ مدرک دکتری در کشورها، دانشگاهها و حتی در رتبههای مختلف تفاوتهای زیادی با هم دارد. بعضی از دانشجویان، نخست دو سال را صرف کار بر روی مدرک یا دیپلم دورۀ فوقلیسانس میکنند. بعضی از آنان حقوقی دریافت میکنند؛ و بعضی دیگر در این راه باید پول هم بدهند. بعضی از دانشجویان دکتری فقط به پژوهش مشغول میشوند و بعضی مکلفند کلاسها و آزمونهایی را هم بگذرانند و بعضی نیز ملزم میشوند به دانشجویان مقاطع پایینتر تدریس کنند. متن یک تز در ریاضیات ممکن است چند ده صفحه باشد و در تاریخ، بیشتر از صدها صفحه. و تازهفارغالتحصیلان دکتری ممکن است در حوالی بیستسالگیشان باشند، یا جانبهلبرسیدگانی بالای چهل سال.
یکی دیگر از چیزهایی که بسیاری از دانشجویان دکتری در آن مشترکند، نارضایتی است. بعضی از آنها کارشان را «بردهداری» توصیف میکنند. کار در هفت روز هفته، ده ساعت در روز، با دستمزد پایین و دورنماهای نامشخص، ویژگی شایع این مقطع است. میدانید که «دانشجوی تحصیلات تکمیلی بودن» بیشتر به یک ریشخند میماند، وقتی دفترتان دکوراسیون بهتری از خانهتان داشته باشد و طعم مورد علاقهتان نودِل آماده. یکی از دانشجویان که به قول خودش در به در دنبال جایی میگردد که یک پیتزای مجانی گیر بیاورد، میگوید: «خود دانشگاه نیست که آدم را دلسرد میکند»؛ «آنچه باعث سرخوردگی میشود، این است که میفهمی نقطۀ پایان از دسترس تو بیرون است».
نالیدن دانشجوهای دکتری چیز جدیدی نیست؛ اما ظاهراً معضل اصلی در سیستمهایی نهفته است که دکتراهای پژوهشی-نظری عرضه میکنند (دکتراهای حرفهای-کاربردی در حوزههایی مثلِ حقوق، تجارت و پزشکی ارزش عینیتری دارند). عرضۀ فارغالتحصیلان بیش از اندازه است. مدرک دکتری طراحی شد که افرادی برای مشاغل دانشگاهی تربیت شوند؛ اما شمار موقعیتهای کاری دارندگان دکتری هیچ نسبتی با شمار فرصتهای شغلی موجود ندارد. درعینحال، پیشگامان تجارت دربارۀ کمبود مهارتهای بالا گلایه میکنند و میگویند مقاطع دکتری چیزهایی را که لازم است آموزش نمیدهند. منتقدان تندوتیز نیز دکتراهای پژوهشی را با ترفند پانزی یا همان شرکتهای هرمی مقایسه میکنند.
- مزایای ثروت
برای مدتی مدید، حتی مقطع اولیۀ دانشگاهی، امتیازی بود برای قلیلی از ثروتمندان؛ و بسیاری از کارکنان دانشگاهی مدرک دکترایی نداشتند. اما پس از جنگ جهانی دوم، همراه با گسترش تحصیلات عالی، این انتظار افزایش یافت که مدرسان دانشگاه مدارک بالاتری داشته باشند. دانشگاههای آمریکا در این زمینه بر دیگران پیشی گرفتند؛ در ۱۹۷۰، آمریکا به تنهایی یک سوم دانشجویان جهان و نیمی از فارغالتحصیلان دکتری در علوم و فناوری را در خود جای داده بود (در همین دوره، جمعیت آمریکا ۶ درصد جمعیت جهان بود). از آن هنگام، خروجی سالانۀ فارغالتحصیلان دکتری در آمریکا دو برابر شده و به ۶۴ هزار نفر رسیده است.
سایر کشورها هم در حال تکاپو و جبران عقبماندگیشان هستند. طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶ شمار دکتریهای ثبتشده در همۀ کشورهای سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD) به ۴۰ درصد بالغ شد، در مقایسه با ۲۲ درصد در آمریکا. شتاب فارغالتحصیلان دکتری، افزایش سریع و بسیار چشمگیری در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلوواکی داشته است. حتی ژاپن که شمار جمعیت جوانش در حال کاهش است، حدود ۴۶درصد بیشتر درجۀ دکتری تولید کرده است. بخشی از این رشد منعکسکنندۀ بسط تحصیلات دانشگاهی در خارج از آمریکاست. ریچارد فریمن، اقتصاددانی در دانشگاه هاروارد که روی «بازار کار» پژوهش میکند، میگوید از ۲۰۰۶، آمریکا فقط ۱۲ درصد دانشجویان جهان را در خود جای داده است.
اما دانشگاهها دریافتهاند که دانشجویان دکتری، نیروی کاری ارزان، با انگیزۀ بالا و قابلجایگزین هستند. هر چه دانشجویان دکتری بیشتر باشند، دانشگاهها میتوانند پژوهشهای بیشتری انجام دهند و در پارهای از کشورها این افزایش به معنای کادر آموزشی بیشتر با حقوق کمتر است. یک دستیار آموزشی در ییل ۲۰ هزار دلار در سال برای ۹ ماه تدریس دریافت میکند؛ در حالی که میانگین پرداخت به یک استاد تمام در آمریکا در سال ۲۰۰۹، ۱۰۹ هزار دلار بود؛ رقمی بالاتر از میانگین پرداختی به قضات و دادرسها.
در واقع، عرضۀ فارغالتحصیلان دکتری، از همۀ تقاضاهای دانشگاهی برای کادر تدریس، بسیار فراتر رفته است. در کتابی جدید، اندرو هاکر و کلودیا دریفوس (که به ترتیب استاد دانشگاه و روزنامهنگارند) گزارش کردهاند که آمریکا در خلال سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ بیش از ۱۰۰ هزار فارغالتحصیل دکتری تولید کرده است. اما در همین بازۀ زمانی، فقط ۱۶ هزار استاد جدید جذب شدهاند. بهکارگیری هر چه بیشتر دانشجویان دکتری برای تدریس در مقطع کارشناسی، شمار مشاغل تماموقت را کاهش داده است. حتی در کانادا که خروج فارغالتحصیلان دکتری، رشد نسبتاً ملایمی داشته، دانشگاهها در سال ۲۰۰۷، ۴۸۰۰ مدرک دکتری اعطا کردهاند، اما فقط ۲۶۱۶ استاد تمام وقت را استخدام کردهاند. به نظر میرسد که در حال حاضر، تنها شمار اندکی از کشورهای در حال توسعۀ سریع مثل برزیل و چین هستند که کمبود فارغالتحصیل دکتری دارند.
- مسیری کوتاه در عرضه و تقاضا
در حوزۀ پژوهش نیز همین داستان تکرار میشود. در سالهای اخیر، دانشجویان دکتری و پرسنل قراردادی معروف به «فوقدکتری» -که یک دانشجو آن را «ورمکردن زنندۀ دانشگاهها» توصیف میکند- بیشتر پژوهشها را انجام میدهند. در حوزۀ مدارک فوقدکتری نیز با عرضۀ بیش از حد مواجهیم. دکتر فریمن از اطلاعات پیش از سال ۲۰۰۰ نتیجه گرفت که اگر مشاغل دانشکدههای آمریکایی در علوم طبیعی سالانه حدود ۵درصد افزایش مییافت، فقط ۲درصد دانشجویان میتوانستند شغلی داشته باشند. در کانادا ۸۰ درصد فوقدکتریها درآمدی برابر با ۳۸۶۰۰ دلار یا کمتر در یکسال دارند، البته پیش از کسر مالیات؛ مبلغی که معادل میانگین دستمزد یک کارگر ساختمانی است. افزایش فوقدکتریها مانع دیگری بر سر راه پست دانشگاهی ایجاد کرده است. امروزه در بعضی مناطق، گذراندن ۵ سال به عنوان فوقدکتری، پیشنیاز رسیدن به یک شغل مطمئن تمام وقت است.
این لشکر پژوهشگران دکتری و فوقدکتری با دستمزد پایین، توان پژوهشی دانشگاهها و به تبع آن، ظرفیت پژوهشی کشورها را تقویت میکند؛ اما این امر همیشه چیز خوبی نیست. وقتی رسوم و مدها تغییر میکنند، ذهنهای درخشان و آموزشدیده هرز میروند. عصر پساماهواره رشد سریع فارغالتحصیلان دکتری فیزیک را به وقفهای ناگهانی دچار کرد، همانطور که جنگ ویتنام بودجۀ علوم را بلعید. برایان شوارتس، استاد فیزیک در دانشگاه اوربن نیویورک، میگوید که در دهۀ ۱۹۷۰، چیزی حدود ۵ هزار فیزیکدان مجبور شدند دنبال شغلی در سایر حوزهها بگردند.
در آمریکا ظهور اتحادیههای دانشجو-استادانِ در حال تحصیل در دورۀ دکتری، بازتابی است از فروپاشی یک قرارداد نانوشته میان دانشگاهها و دانشجویان دورۀ دکتری: دستمزدی خجالتآور در حال حاضر، برای یک شغل دانشگاهی خوب در آینده.
مدرس-دانشجوها در دانشگاههای دولتی مثل دانشگاه ویسکانسین مدیسون در اوایل دهۀ ۱۹۶۰ اتحادیههایی را تشکیل دادند، اما عضویت در این اتحادیهها اخیراً افزایش یافته است. هماینک اتحادیهها به دانشگاههای خصوصی نیز کشیده شدهاند؛ اگرچه در ییل و کورنل، مقامات دانشگاه و بعضی از دانشکدهها با این استدلال که دانشجویان دکتری شاغل به تدریس، کارگر نیستند، بلکه کارآموزند، در برابر درخواستهای اتحادیهها مقاومت میکنند. در سال ۲۰۰۲ دانشگاه نیویورک، نخستین دانشگاهی بود که یک اتحادیۀ دانشجو-استادان را به رسمیت شناخت، اما سه سال بعد، مذاکره با آن را قطع کرد.
در پارهای کشورها، همچون بریتانیا و آمریکا، دستمزد ناچیز و دورنمای شغلی نامطمئن، در دانشجویان دکتری خارجی نمود پیدا میکند. بنا به محاسبۀ دکتر فریمن، در سال ۱۹۹۶ تنها ۲۳ درصد دکتریهای علوم و مهندسی در آمریکا به دانشجویان زادۀ خارج از آمریکا داده شده بود. در سال ۲۰۰۶ این سهم به ۴۸ درصد افزایش یافته بود. دانشجویان خارجی تحمل بیشتری در برابرِ شرایط کاری نامطلوبتر دارند؛ و عرضۀ کار خارجی ارزان و ماهرانه نیز سطح دستمزدها را پایین نگه میدارد.
طرفداران مدرک دکتری استدلال میکنند که این مدرک همچنان ارزشش را دارد، حتی اگر به اشتغال آکادمیک دائمی منجر نشود. این طور نیست که هر دانشجوی ورودی مقطع دکتری خواهان شغلی آکادمیک باشد و بسیاری از آنان با موفقیت وارد مشاغل بخش خصوصی مثلاً در حوزۀ پژوهشهای صنعتی میشوند. این ادعا درست است؛ اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع، بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان از چنین وضعی ناامید و دلسرد شدهاند. در آمریکا فقط ۵۷ درصد دانشجویان دکتری ده سال پس از زمان ثبتنام، به مدرک دکتری میرسند. در علوم انسانی که غالب دانشجویان برای تحصیل دکتری شهریه پرداخت میکنند، این نرخ به ۴۹ درصد میرسد. بدتر از این، در حالی که در سایر رشتهها دانشجویان در همان سالهای نخست، کشتی را ترک میکنند، در علوم انسانی، دانشجویان مثل صدف کوهی به کار میچسبند تا آن که در نهایت خسته شوند و دست بکشند. این دانشجویان تحصیلشان را به عنوان زبدگان دانشگاهی کشور آغاز میکنند. پژوهش در یکی از دانشگاههای آمریکا نشان میدهد که کسانی که تحصیلاتشان را به سرانجام میرسانند، باهوشتر از کسانی نیستند که تحصیل خود را رها میکنند. نظارت و سرپرستی ضعیف، دورنمای شغلی نامناسب یا کمبود مالی، باعث میشود که بنیه و توانایی آنان ته بکشد.
حتی ممکن است فارغالتحصیلانی که خارج از دانشگاهها کار پیدا میکنند، از پس گذران زندگی برنیایند. دورههای دکتری آن قدر تخصصی شدهاند که دفاتر کاری دانشگاه برای استفاده از دستیاری فارغالتحصیلان جویای کار تقلا میکنند، و مدیر گروهها تمایل چندانی ندارند که از دانشجویانی که دانشگاه را ترک میکنند، استفاده کنند. یک تحقیق در سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی نشان میدهد که ۵ سال پس از دریافت مدرک، بیش از ۶۰ درصد فارغالتحصیلان دکتری در اسلواکی و بیش از ۴۵ درصد در بلژیک، جمهوری چک، آلمان و اسپانیا همچنان با قراردادهای موقت مشغول کارند؛ بسیاری از آنان در مقطع فوقدکتری بودند. حدود یک سوم فارغالتحصیلان دکتری در اتریش، در مشاغل غیرمرتبط با مدرکشان مشغول به کارند. در آلمان ۱۳ درصد فارغالتحصیلان دکتری به مشاغل دونپایه رضایت میدهند. این رقم در هلند به ۲۱ درصد میرسد.
- اضافه درآمدی بسیار ناچیز
فارغالتحصیلان دکتری، در نهایت، بیشتر از دارندگان مدرک لیسانس درآمد دارند. یک تحقیق ژورنال برنامهریزی و مدیریت آموزش عالی که توسط برنارد کیسی انجام شده، نشان میدهد که مردان بریتانیایی دارای مدرک کارشناسی،۱۴ درصد بیش از کسانی که میتوانستند به دانشگاه بروند، اما انتخاب دیگری کردهاند، درآمد دارند. اضافه درآمد برای یک فارغالتحصیل دکتری ۲۶ درصد است. اما این اضافه درآمد برای مدرک کارشناسی ارشد، که میتوان یکساله به آن دست یافت، تقریباً بالاست؛ در حدود ۲۳ درصد. در پارهای رشتهها، این اضافه درآمد برای فارغالتحصیل دکتری کاملاً به صفر میرسد. فارغالتحصیلان دکتری در ریاضیات و کامپیوتر، علوم اجتماعی و زبان، نسبت به دارندگان مدرک کارشناسی ارشد در همان رشته، هیچ اضافه درآمدی ندارند. در واقع، اضافه درآمدِ یک فارغالتحصیل دکتری نسبت به درآمد یک کارشناسی ارشد در رشتههای مدیریت و فناوری، معماری و آموزش، بسیار ناچیز است. فقط در پزشکی و سایر علوم مرتبط، و تجارت و مطالعات مالی، این اضافه درآمد آن قدر بالا هست که گرفتن مدرک دکتری به زحمتش بیرزد. در مجموعِ همۀ رشتهها، حکم حقوقی یک فارغالتحصیل دکتری نسبت به دارندۀ مدرک کارشناسی ارشد، فقط شامل ۳ درصد اضافه درآمد است.
دکتر شوارتس، فیزیکدان نیویورکی، میگوید مهارتهایی که در یک دورۀ دکتری کسب میشود، میتواند به راحتی در دورههای بسیار کوتاهتری کسب شود. به گفتۀ او سی سال قبل، شرکتهای والاستریت فهمیدند که بعضی فیزیکدانان میتوانند محاسبات دیفرانسیل را انجام دهند و آنها را استخدام کردند تا «کوانتها»، تحلیلگران و کارگزاران بورس بشوند. امروزه دورههای کوتاهی برای آموزش ریاضیات پیشرفته به منظور استفاده در بازار مالی وجود دارد. دکتر شوارتس میگوید «یک فیزیکدان دارندۀ مدرک دکتری نمیتواند با کسی که دورۀ آموزش معادلات دیفرانسیل را گذرانده رقابت کند».
بسیاری از دانشجویان اظهار میکنند که رشتهشان را از سر علاقه دنبال نمیکنند و خودِ تحصیلات هدف اصلی است، نه موضوع آن. فقط بعضی از آنان تصوری اجمالی از جایی دارند که تحصیلاتشان به آن ختم میشود. در تحقیقی دربارۀ فارغالتحصیلان دکتری در بریتانیا حدود یک سوم از آنان پذیرفتهاند که دکترایشان را تا حدودی برای ادامۀ تحصیل یا طفرهرفتن از کاریابی دنبال کردهاند. تقریباً نیمی از دانشجویان مهندسی نیز همین وضع را داشتهاند. دانشجویان علوم پایه میتوانند بهراحتی به عوایدی دست یابند و ازاینرو، به دنبال گرفتن دکتری میروند. اما به موازات فواید، باقیماندن در دانشگاه خساراتی هم دارد. کارگران با «تحصیلات بیشتر» که بیشتر از آنچه برای یک شغل لازم است، آموزش میبینند احتمالاً رضایت و بهرۀ کمتری نصیبشان میشود و احتمال بیشتری دارد که شغلشان را ترک کنند.
دانشگاهیان با این پرسش مواجهند که آیا مدرک دکتری در مقایسه با شگفتیهایی که در انبوه هنرها و فرهنگهای مختلف موجود در جهان، انتظارشان را میکشد، ارزش دارد؟ آنها بر این باورند که دانش از دانشگاهها به جامعه سرازیر میشود و جامعه را پربارتر و سالمتر میکند. شاید این دیدگاه درست باشد؛ اما باز هم گذراندن مقطع دکتری ممکن است انتخاب بدی باشد.
علایق دانشگاهها و دانشگاهیان رسمی، همپوشانی چندانی با علایق دانشجویان دکتری ندارد. دانشجویان درخشانتر هر چه بیشتر در دانشگاهها باقی بمانند، برای دانشگاهها بهتر است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی باعث کسب امتیازات بیشتر برای دانشگاه و سوابق پژوهشی بیشتر اساتید راهنما میشوند. دانشگاهها دانشجویان باهوش کارشناسی را دستچین میکنند و آنان را به عنوان فارغالتحصیلان بالقوه آماده میکنند. مقصودشان دستکم در آغاز، این نیست که نوجوانان زیرک را کنار بگذارند. یک دانشجوی دختر از این سخن میگفت که در آغاز به او وعدۀ فرصتهای درخشانی داده بودند، اما پس از ۷ سال تلاش سخت، او را با جوکی دربارۀ پیدا کردن شوهری ثروتمند، دست به سر کرده بودند. مونیکا هریس، استاد روانشناسی دانشگاه کنتاکی، یک استثنای نادر است. او بر این باور است که فارغالتحصیل دکتری بیش از اندازه تولید شده و او از قبول این وضع، سر باز زده است. اما چنین پیشگیری یکطرفهای از زادوولد دانشگاهی، نادر است. اخیراً از یکی از رؤسای آیویلیگ دربارۀ عرضۀ بیش از حد دکتری سوالی پرسیدم و او در پاسخ گفت که اگر دانشگاههای درجۀ یک پا پس بکشند، دیگران پیش میآیند و این مقطع را عرضه میکنند.
- پیگیریهای اصیل
بسیاری از معایب گذراندن مقطع دکتری کاملاً معلوم است. گزارشگر شما از یک دهۀ قبل متوجه آنها بوده است، در حالی که از طریق یک دکتری عمدتاً بیوجه در حوزۀ نظری در حال تقلا بوده است. همزمان با تلاش اروپاییها برای نظم و نسق بخشیدن به آموزش عالی، پارهای از مؤسسات برای تعلیم ساختارمندتر فشار میآورند که این فشارها معمولاً به نوعی دکتری آمریکایی ختم میشود.
سازمانهایی که هزینۀ پژوهشها را تأمین میکنند، دریافتهاند که بسیاری از فارغالتحصیلان دکتری، تبدیل مهارتهایشان را در بازار شغلی، دشوار مییابند. نوشتن گزارشهای آزمایشگاهی، ارائۀ سخنرانیهای دانشگاهی و ارائۀ گزارشهای نوشتاری ششماهه، در کمال شگفتی میتواند در جهانی که در آن، دانش فنی باید بهسرعت شبیهسازی و به صورتی ساده، به طیف وسیعی از مخاطبان ارائه شود، دردسرساز باشد. امروزه بعضی از دانشگاهها به دانشجویان دکتری خود دورههایی از پرورش مهارتهای نرم همچون ارتباط و کار تیمی ارائه میکنند که میتواند در بازار کار به دردشان بخورد. در بریتانیا، یک نیوروت پیاچدی۴ چهارساله، مدعی پرورش چنان مهارتهایی در فارغالتحصیلان است.
ملاکها و انگیزهها نیز میتواند تغییر کند. بعضی از گروهها یا مقامات دانشگاهی، شمار فارغالتحصیلان دکتری را به عنوان نموداری از موفقیت تلقی کرده و برای تولید بیشتر آن، رقابت میکنند. اما برای دانشجویان دکتری، این ملاک سنجش بیشتر به درد میخورد که چقدر سریع به شغل میرسند و چه مقدار درآمد خواهند داشت.
در پارهای از نظامهای آموزشی با این استدلال که طول کشیدن زمان تحصیل دکتری بیش از زمان پیشبینیشده باعث شده وضع دانشجویان بدتر شود، بر دانشگاههایی که چنین اجازهای میدهند، جریمه وضع میشود و این باعث افزایش ناگهانی دانشجویانی میشود که دورهشان را تکمیل میکنند.
بسیاری از کسانی که مقطع دکتری را آغاز میکنند، باهوشتر از همکلاسیهایشان هستند و در کارهایی که انجام دادهاند، بهترین بودهاند. آنها جوایز و پاداشها را نصیب خود و دانشگاهشان میکنند. همانگونه که گروه جدیدی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی امسال در پژوهش خود نشان دادهاند، تعداد اندکی از آنها تمایل دارند که سیستمی که وارد آن شدهاند، نفع و استفادۀ دیگران را در نظر بگیرد؛ آنها معتقدند کار سخت و هوش برای موفقیت در دانشگاه کافی نیست و بسیاری از آنها فکر میکنند خارج از نظام دانشگاهی بهتر عمل میکنند. شاید آنها مهارتهای پژوهشی خود را برای نگرشی دقیقتر و سختگیرانهتر دربارۀ موقعیتهای دانشگاهی دیگر به کار گیرند. کسی باید پایاننامهای در این باره بنویسد.
پینوشتها:
• این مطلب در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Why doing a PhD is often a waste of time» در وبسایت اکونومیست منتشر شده است. وبسایت ترجمان با ترجمۀ علی کوچکی منتشر کرده است.
نظر شما