به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا حدود چهار سال پیش، جک استراو، وزیر امور خارجه سابق بریتانیا همراه همسر و دو تن از دوستان خانوادگیاش برای تعطیلات به ایران آمدند و با ماجراهای عجیبی مواجه شدند. حین بازدید از درخت قدیمی ابرکوه، که قدمتش را ببیش از ۵۰۰۰ سال تخمین میزنند، آنها با گروهی از مردان بسیجی مواجه شدند که لباس مشکی به تن داشتند. این افراد لباس مشکی نامهای به استراو داده و داخل آن برایش شرح دادند چرا کشورشان جای او نیست.
نامه مذکور به فعالیتهای بریتانیا در قرنهای ۱۹ و ۲۰ در ایران اشاره داشت و ادعا کرده بود که استراو با اهدافی شوم به کشورشان سفر کرده است. جک استراو اثر خود را در پاسخ به تجربه عجیبش در ایران و اتهاماتی که اعضای بسیج در نامهشان به او زده بودند، نوشته است. این کتاب که با ترجمه رضا اسکندری در نشر خوب منتشر شده، خواندنی، پر از شواهد تاریخی، حکایات دیپلماسی و مشاهدات شخصی است.
کتاب مذکور شرایط عجیب کشوری را به تصویر میکشد که در حال یافتن تعادل بین تبدیلشدن به یک قدرت هستهای و به جانخریدن ریسک انزوای بینالمللی است. استراو این کتاب را به نحوی متعادل، غیراحساساتی و با قدری همذاتپنداری با مردم ایران نوشته است.
در بخشی از آن نامه آمده:
«آقای استراو!
مردم ایران خاطرات خوبی از شما و حکومت بریتانیا در ذهن ندارند. حافظهی تاریخی ما صحنههای بد و آزاردهندهای از حضور انگلیسیها در ایران به یاد میآورد! خودتان بهتر میدانید که چه جنایات و توطئههای فراوانی به دست کشور شما علیه مردم این سرزمین مقدس رفته است. ما پیمان پاریس و جداکردن افغانستان از ایران را یادمان نرفته است! قراردادهای حیلهگرانهی دارسی، تالبوت، رویترز، رژی و... هنوز در تاریخ ما مانده است!»
همانطور که استراو در کار، کار انگلیسیهاست به تصویر کشیده، ایران کشوری است که چنان روی بریتانیا متمرکزشده که انگار بریتانیا ابرقدرتی است که هنوز هم قادر است به نحوی خارقالعاده ورای مرزهای خودش تأثیرگذار باشد. البته دلیلی برای این موضوع وجود دارد. بریتانیا زمانی در این تعریفِ خاص میگنجید و این نفوذ را در بسیاری از کشورها داشت.
به گفته استرا، محمد خاتمی، رییسجمهور ایران در سال ۲۰۰۱، کسی بود که غرب میتوانست با او وارد مذاکره شود. خاتمی در تلاش بود اصلاحاتی در کشور ایجاد کند و حتی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر نشانههایی دال بر همکاری بین ایران و ایالات متحده وجود داشت. اما آن همکاری به خاطر نطق مشهور جورج بوش و قرار دادن ایران در فهرست محور شرارت در هم کوبیده شد. هیچ کس به درستی نمیداند که عبارت محور شرارت چطور به آن نطق راه پیدا کرد. ظاهراً نویسنده اصلی متن نطق، عبارت را با این خیال در نطق گنجانده بود که بعداً حذف کند.
- چگونه نفت بر دموکراسی برتری یافت
در بخشی از فصل ۶ این کتاب آمده است:
در تلاش تاریخی ایرانیها برای برقراری دولتی شامل نمایندگان مردمی و رخدادهای بعد از آن، تنها لغت غایب در فرهنگ لغات ملیگرایان «نفت» بود. اما ظرف چند سال آتی، نفت تمام روابط ایران با سایر دنیا را تحت تاثیر خود قرار داد.
از زمانهای دور، نفت از زمینهای شبهجزیره آبشوران در ساحل دریای خزر و نزدیکی باکو بیرون میزد. تا اوایل قرن نوزدهم این ناحیه -آذربایجان امروز-بخشی از امپراتوری ایران بود. ناحیه مذکور در ایران قبل از اسلام، منطقه زرتشتیان محسوب میشد؛ دینی که آتش را گرامی میداشت.
روشننگهداشتن ستونهای آتش با وجود نفت قابلاشتعال و گازهایی که از دل زمین بیرون میآمد، کار راحتی بود.
نشت نفت از دل زمین، قرنها در نقاط مختلف ایران اتفاق میافتاد. از قیر برای آببندی قایق و ساخت خشت استفاده میکردند. قرارداد ننگین رویتر شامل امتیاز جستوجوی نفت و ایجاد صنعت نفت هم میشد، اما همانطور که قبلا دیدیم، قرارداد با مخالفت داخلی مردم به جایی نرسید.
یکی از عجیبترین امتیازاتی که ناصرالدینشاه به بیگانگان اعطا کرد، در سال ۱۸۹۵ به دستور طبیب شخصی شاه، دکتر جوزف دزیره تولوزان فرانسوی اتفاق افتاد. مطابق با این توافق حق انحصاری حفاریهای باستانشناسی در تمام ایران به فرانسه اعطا شد. حفاریها توسط ژاک دو مورگان مدیریت میشد که قبلا ماموریتهای زمینشناسی و باستانشناسی زیادی در جاهای مختلف ایران انجام داده بود.
دو مورگان در جریان کارش نقاط زیادی از نشت نفت پیدا کرد و به این نتیجه رسید که ایران ذخایر نفتییی دارد که ارزش استخراج دارند. در سال ۱۹۰۰ (۱۲۷۹) مظفرالدینشاده ژنرال آنتونی کتابچی را به پاریس فرستاد تا به دنبال سرمایهگذارانی بگردد که امتیاز نفت را با قیمت مناسب بخرند.
کتابچی به اتفاق دو مورگان و نماینده سابق رویتر در ایران، ادوارد کوت، با هنری دراموند ولف اصلاحناپذیر (که از قرار به همین دلیل به فرانسه سفر کرده بود) ارتباط گرفت. مقرر شد ولف در ازای دریافت حق کمیسیونی قابلتوجه، تاجر مناسبی برای کسب این امتیاز معرفی کند.
ولف سراغ ویلیام ناکس دارسی رفت که در دِوِن بریتانیا به دنیا آمده و اوایل دوران حرفهایاش به استرالیا مهاجرت کرده بود. دارسی در استرالیا مدرک وکالت گرفت اما هدفش این بود که ثروتمند شود. او تصمیم گرفت با هدایت یک سندیکا به این هدف برسد. سندیکای مذکور معدن طلایی قدیمی و بهظاهر بیثمر را کاوید و در نهایت بیشتری مقدار طلای دنیا را از آن استخراج کرد. دارسی با ثروتی هنگفت به انگلستان برگشت و به تفریح محبوبش، مسابقات اسبسواری و جستوجوی فرصتهایی برای کسب ثروت پرداخت.
دارسی برای کسب امتیاز نفت ایران خیز برداشت. او اوایل ۱۹۰۱ (۱۲۷۹) نمایندهاش را به تهران فرستاد. برای بریتانیا، ارزش کسب امتیاز نفت کاملا روشن بود. بریتانیا از تسلط فزایندهی شرکت نفتی راکفلر بر بازار روبهرشد نفت احساس نگرانی میکرد و میخواست بازیکنان بریتانیایی بیشتری غیر از شرکتهای شل و نفت برمه وارد بازی شوند. روسها به دلایل مشابه ولی متضاد با بریتانیا به سرعت منافع بالقوه چنین امتیازاتی را برای بریتانیا تشخیص دادند. آنها به شاه معترض شدند که چرا چنین امتیاز سودمندی را به رقیبانشان اعطا کرده.
- ابراز همدردی نسبت به اشتباهات گذشته
جک استراو در کتاب کار، کار انگلیسیهاست که با ترجمه رضا اسکندری آذر در نشر خوب منتشر شده، درباره دیدگاه مردم ایران نسبت به پلیدیهایی که بریتانیا در قرنهای ۱۹ و ۲۰ در این کشور رقم زده، ابراز همدردی میکند. وی فعالیت سیاسی خود را به عنوان عضو پارلمان برای حوزهی بلکبرن آغاز نموده و از ۱۹۷۵ تا ۲۰۱۵ در منصبهای مختلف سیاسی خدمت کرد. استراو از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ در مقام وزیر کشور، و از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ به عنوان وزیر امور خارجه تحت امر دولت تونی بلر فعالیت داشت.
وی یکی از افرادی بود که در مذاکرات برجام نقشی فعال بر عهده داشت و در سال ۲۰۱۲ کتاب «آخرین مرد ایستاده: خاطرات یک بازماندهی سیاسی» را به رشته تحریر درآورد.
او در نگارش کتابهای دیگری نیز نقش داشته که از جمله آنها میتوان به «سیاست و ایدئولوژی» (۱۹۹۳)، «آیندهی نیروی پلیس و عدالت کیفری» (۱۹۹۶)، «ایجاد بهبود در زندانها» (۱۹۹۸)، و «پیادهسازی قانون حقوق بشر ۱۹۹۸» (۲۰۰۱) اشاره کرد.
نظر شما