دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

ترجمه - ناهید پیشور: سالهاست که سینماگران، پرده نقره‌ای را جولانگاه عناصر زائیده ذهن خلاق، کنجکاو و خیال‌پردازشان از موجودات فضایی کرده‌اند.

 این تصاویر ذهنی عمدتاً در قالب کاراکترهایی جان گرفته‌اند که به‌دلیل عدم‌تطابق طبیعی شان با انسان، شاخصه‌های انسانی و زندگی بشری، همواره به‌عنوان عناصر شیطانی، نامطلوب و ویرانگر تصویر شده‌اند.

این پروسه در چندین اثر سینمایی با خلق و معرفی شخصیت‌هایی تخیلی آغاز شده و با قصه‌پردازی و ماجراجویی این اسطورگان و درگیری و مقابله آنها با هم در تلفیقی از داستان‌ها تداوم یافته است.

شور و شوق آیینی موجودات فرازمینی به سلاح، عطش‌شان برای تسلط بر زمین و تثبیت جایگاهشان دراین کره خاکی از موضوعات محوری و تغییرناپذیر در همه این آثار ماندگار و بعضاً جذاب هستند. اما نکته حائز اهمیت این است که دنباله‌ها نسبت به آثار پیشین در یک مجموعه تحلیل می‌روند و معمولاً به لحاظ هنری، کیفی و تکنیکی فیلم‌های کم‌مایه‌تری از آب درمی‌آیند. سری فیلم‌های بیگانه هم از این قاعده مستثنی نیستند، چنان‌که آخرین اثر از آنها مرثیه‌ای برای ژانر وحشت و علمی تخیلی به حساب می‌آید.

«بیگانه علیه ویرانگر: مرثیه» دنباله‌ای بر اثر پل.و.ا. آندرسن، محصول سال 2004 است. این فیلم که اولین تجربه بلند سینمایی گرگ و کالین اشتراوس به‌شمار می‌رود از 25 سپتامبر 2006 براساس فیلمنامه‌ای از شین سالرنو در بندر ونکوور جلوی دوربین رفت و اکران آن با واکنش شدیداً منفی منتقدان سینمایی رو‌به‌رو  شد، چنانکه کریس هویت در امپایر فیلم از آن با عنوان یکی از مدعیان سرسخت و زودهنگام بدترین فیلم 2008 یاد کرد.

بیگانه علیه ویرانگر( 2004 ) صحنه نخستین رویارویی دو هیولای بزرگ سینمایی در مجموعه‌های پرطرفدار بیگانه و ویرانگر است. در جریان قسمت‌های قبلی گروهی از ویرانگرها تلاش کردند با شبیه‌سازی نمونه‌های خونی یک ملکه بیگانه خلق کنند و از طریق دستکاری‌های ژنتیک، نسل جدیدی از بیگانه‌ها را پرورش دهند تا به‌راحتی بتوانند آنها را از بین ببرند.

آندرسن ایده مقابله این دو دسته موجودات فرازمینی که بسیاری آن را متأثر از داستان‌های مصور دهه 90 می‌دانند در قالب جدالی باستانی به‌تصویر کشیده؛ جدالی که در طول قرون و اعصار ادامه یافته و در داستان او منجر به نابودی همه این موجودات فضایی می‌شود. اما در این درگیری‌ها یکی از افراد گروه تحقیق هم جان خود را از دست می‌دهد، او را بر تابوتی می‌گذارند و این جاست که سینه‌اش می‌شکافد و یک موجود دورگه بیگانه-ویرانگر به‌دنیا می‌آید.

سه سال بعد برادران اشتراوس در  مرثیه فجایعی که این موجود عجیب و غریب می‌آفریند، داستان را درست چند دقیقه بعد از تولد او پی می‌گیرند. زمانی که این موجود باعث سقوط سفینه فضایی ویرانگرها و اصابت آن به حومة یکی از شهرهای کوچک آمریکایی می‌شود.

آخرین ویرانگر بازمانده از این سانحه اعلام وضعیت ‌اضطراری می‌کند و با رادارهای سفینه آژیر خطر را برای قرارگاه مرکزی در سیاره‌شان به صدا درمی‌آورد. تنها انسان‌های شاهد این صحنه پدر و پسری هستند که برای شکار آهو در آن حوالی پرسه می‌زنند. آنها با شنیدن صدای ناهنجار تصادف به محل حادثه می‌آیند اما تا به‌خود می‌آیند آبستن این موجودات فضایی می‌شوند.

اما واکنش ویرانگرها در قبال این پدیده و کشتار همه سرنشینان سفینه فضایی چیست؟ از پدر و پسر شکارچی Chest-burster‌‌هایی متولد می‌شوند اما این بیگانه‌های سرگردان بازهم دست به‌کار می‌شوند تا با سوءاستفاده از ولگردها و بی‌خانمان‌ها بر تعداد این موجودات غریب فرازمینی بیفزاید و جایگاه خود را در زمین تثبیت کنند.

اما ویرانگر انتقام‌جو درست چند ساعت بعد از دریافت علائم خطر با سفینة جدیدی از راه می‌رسد، وظیفه او این است که نسل بیگانه‌ها را نابود کند و تمامی آثار و نشانه‌های این صحنه را از بین ببرد. او تجهیزات ضروری را از داخل سفینه بیرون می‌آورد، آن را منفجر می‌کند و با مایع آبی رنگی همة ردهای بیولوژیکی به‌جا مانده از بیگانه‌ها و قربانیانشان را پاک می‌کند.

ویرانگر در فاضلاب شهر که در نزدیکی جنگل است مستقر  می‌شود. بیگانه‌های زیادی که در کمین اویند ناغافل به او حمله می‌کنند. بعد از یک درگیری کوتاه موج بیگانه‌ها از طریق کانال فاضلاب در سطح شهر پخش می‌شوند و به هر جا و هر کسی که در پیش دارند یورش می‌برند. این شبیخون غیرمنتظره که در عرض چندساعت شهر را از پا درمی‌آورد به تخریب کامل نیروگاه برق می‌انجامد و این چنین است که شهر در تاریکی فرو می‌رود.

ویرانگر از راه می‌رسد. مردم سراسیمه در هر ملجائی پناه می‌گیرند و میدان را به هیولایی می‌سپارند که شاید بتواند شهر را از چنگ بیگانه‌ها درآورد. چندنفری که موفق می‌شوند از مهلکه بگریزند سعی می‌کنند با نیروهای امداد هوایی تماس بگیرند و آنها را از تله‌ای که در آن گرفتار شده‌اند با خبر سازند، اما استقرار نیروهای کمکی با وجود حضور پرتعداد بیگانه در گوشه و کنار شهر و افتادن قدرت در دست آنها چندان معقول نیست و عملاً فرضیة غلبه آنها را در این رویارویی رد می‌کند.

تنها گزینه پیش‌رو برای نجات این افراد هلی‌کوپتر بیمارستانی است جایی که صحنه وقوع ناجوانمردانه‌ترین نبرد داستان است. بیگانه – ویرانگر با پیوند ژن Chest  bursters به جنین مادران باردار بیمارستان زندگی نسل آینده این انسان‌ها را نیز به تباهی می‌کشاند و ظرف فقط چند ساعت از آن کندو سنگری امن و قوی برای نیروهایش می‌سازد... 

درگیری ویرانگر با بیگانه‌ها و در مرحله بعد با فرزند دو رگه‌شان ادامه می‌یابد. این جنگ سخت آنها را از توجه به بازماندگان بازمی‌دارد و هلی‌کوپتر حامل آنها آنجا را ترک می‌کند. اما درست در همین لحظه یک راپتور اف 22 بمبی هسته‌ای را به جانشان می‌اندازد تا  بیگانه‌ها و ویرانگرها را در کام حلقه‌های آتش انفجارش بگیرد و نابودشان کند. هلی‌کوپتر هم در موج ضربه‌ای گرفتار می‌شود و سقوط می‌کند. آنهایی که از این تکان‌ها جان سالم به‌در می‌برند خود را در محاصره سربازان مخفی می‌یابند.

برادران اشتراوس در سکانس پایانی تماشاگر را به شرکت بزرگی در آمریکا می‌برند و با چند دیالوگ کوتاه برای خلق دنباله بعدی این سری مقدمه‌چینی می‌کنند. «اما آیا به‌راستی دنیای ما هنوز آمادگی پذیرفتن این فناوری جدید فضایی‌ها را ندارد؟» پاسخ این سؤال را قطعاً در دنباله‌های بعدی خواهید یافت.

سیر قهقرایی در سبک و کیفیت دنباله‌های فرانکشتاین‌های سینمایی چیزی دور از انتظار نیست. نقص‌های آشکار در ساختار روایی و عدم‌رعایت تمام قواعد شخصیت‌پردازی معمولاً ورسیون‌های بعدی یک فیلم را دستخوش انحطاط و زوال می‌کند. کسانی که وحشت تماشای دانشکده پلیس 7: مأموریت در مسکو را تجربه کرده‌اند قطعاً بهتر این موضوع را درک خواهند کرد.

بیگانه فرانکشتاین هم با وجود برخی کاستی‌ها اپیزودهای جذاب و قوی ریدلی اسکات و جیمز کامرون را ادامه می‌دهد، اما تفاوت فاحش نسخه‌های اولیه با دنباله‌های بعد در کیفیت و شأن و اقتدار هنری آنهاست. با هر ورسیون تازه‌ای که به این مجموعه‌ها اضافه می‌شود جدا از بهره‌گیری از جلوه‌های ویژه تصویری مدرن‌تر به لحاظ داستان‌پردازی، تفکر پشت قصه و حتی ساخت صحنه‌های مختلف کم‌ارزش‌تر می‌نماید.

مرثیه آخرین کار از این سری فیلم آنقدر بی‌روح و بی‌منطق است که می‌توان اثر آندرسن را در مقایسه با آن سزاوار اسکار دانست. فیلم برادران اشتراوس برخلاف بیگانه کامرون هیچ ترس و حتی هیجانی را به بیننده القا نمی‌کند؛ آنقدر ساده و بی‌تفکر پرداخته شده که نمی‌توان آن را در ژانر موفق بیگانه به‌حساب آورد، حتی تعدی و تجاوز بیگانه‌های آن که دغدغه اصلی سناریو به‌حساب می‌آید درست مثل سکانس هایی از فیلم‌های جنایی تصویر شده و هیچ نشانی از فیلم‌های ترسناک و حتی اکشن ندارد.

گرگ و کالین اشتراوس که همواره از طرفداران پروپا قرص این مجموعه بوده‌اند تصویر مقابله دیگری از این موجودات فضایی را به‌عنوان اولین کار بلند سینمایی‌شان انتخاب کرده‌اند.

بدیهی است که هم بیگانه و هم ویران‌گر در اصل آثاری هستند که خود را در هیأت ژانر علمی-تخیلی به دنیای سینما معرفی کردند. اما با توجه به صحنه‌های ناخوشایند و کشت و کشتار در مرثیه بیشتر می‌توان آن را دنباله‌ای برای جمعه سیزدهم دانست که شخصیت های قصه‌اش را از داستان اصلی دان اوبانن وام گرفته است.

سکانس زننده و منزجرکننده‌ای که در بخش زایمان بیمارستان روی می‌دهد اوج افت کیفی هردو فرانکشتاین تا به امروز است. به جز نگاه اجمالی و مستأصل‌کننده به دنیای ویرانگرها و درگیری این دو گروه فضایی در فاضلاب همه موجودات بدون تغییر مانده‌اند، نه به اندازه کاراکترهای آندرسن و ژان‌پی‌یر ژونه،  بلکه حتی به اندازه شخصیت‌های فیلم‌های دهه 70 هم روی آنها کار نشده است.

این فیلم در واقع یک مرثیه سوزناک است؛ مرثیه‌ای برای دو هیولای سینمایی که زمانی بر پرده نقره‌ای می‌غریدند و می‌تاختند و تماشاگر را تسخیر وحشت حضورشان می‌ساختند.

اما اکنون زیر ساطور شین سالمرنو یال و کوپال‌شان را از دست داده‌اند و مطیع و سر به‌راه خود را به جریان داستانی سپرده‌اند که سال‌ها پیش برایشان تعریف کرده‌اند. برادران اشتراوس هم آنها را رام کرده و زیر بار کلیشه‌های ژانر مدفونشان ساخته‌اند.

جولیدون منتقد ورایتی فیلم درباره این فیلم می‌نویسد: بیگانه علیه ویرانگر: مرثیه، دومین نمایش درگیری موجودات فضایی آشنای سینمادوستان در حصار زمین است؛ فیلمی سرشار از هیجانات تهی، سطحی و خسته‌کننده. تنها نکته درخور تحسین آن این است که مخاطب را در جو و حالت خاصی قرار نمی‌دهد.

 آندرسن تماشاگر شیفته این مجموعه‌های ماندگار را به نظاره نبرد دو گروهی می‌نشاند که مدت زیادی را در انتظار چنین لحظه‌ای بوده‌اند؛ طرحی که پیش از این تنها در کتاب‌های کمیک و بازی‌های ویدئویی از آن استفاده شده بود.

این فیلم درجه R با مخاطبینی بهتر ارتباط برقرار می‌کند که با نسخه‌های پیشین هردو فرانکشتاین آشنایی دارند. فیلمنامه‌نویس این طرح شین سالمرنو درست زمانی این داستان و شخصیت‌ها را احیا کرد که بعد از شکست نسخه سال 2004 کاملاً به دست فراموشی سپرده شده بود. یکی دیگر از نقاط قوت فیلم این است که رویدادهای مرثیه با منطق خاصی پیش می‌روند، حتی زمانی که در صحنه‌های اکشن و ترسناک درجا می‌زند، مثل سکانس چندش‌آوری که در بخش زایمان بیمارستان گرفته شده است.

گهگاه اتفاق می‌افتد که سینماگران جسارت به خرج می‌دهند، با سنت‌های عرف در ژانرهای مختلف درمی‌افتند و قوانین و قواعد بازی‌هایش را می‌شکنند؛ حتی خود تصمیم می‌گیرند که کدام کاراکتر باید زندگی کند و قصه را ادامه دهد و زمان بازی کدام شخصیت سرآمده و دیگر باید از صحنه خارج شود!

کالین و گرگ استراوس هم سعی کرده‌اند با سنت‌شکنی فیلمی جذاب و متفاوت با نسخه‌های قبلی بسازند اما حاصل کارشان برای آنهایی که آشنایی لازم را با منظر‌های پشت پرده و ویژگی‌های نهان اسطورگان بیگانه ندارند فاقد جذابیت است. در این فیلم هنرپیشگان کار چندانی ندارند. فقط دیالوگ‌هایشان را می‌گویند و تا فیلمنامه از آنها نخواهد با هم درگیر نمی‌شوند.

تمام رفتار و سکناتشان را فیلمنامه تعریف می‌کند و هیچ زحمتی برای جذاب‌تر شدن کاراکترهایشان به‌خود نمی‌دهند. پرداخت تصویری فیلم هم به‌گونه‌ای است که بیشتر به سرگشتگی و سردرگمی می‌انجامد تا اینکه بتواند هیجانی را روی پرده خلق کند.

ورایتی فیلم-  26 ژانویه 2008

کد خبر 48713

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز