سیلویو برلوسکنی با گفتن این عبارات، ۲۰ ماه پس از ترک پست نخستوزیری این بار با اکثریتی که در هر ۲ مجلس ایتالیا بهدست آورد برای بار سوم به قدرت بازگشت.
ایتالیا پس از جنگ دوم جهانی تاکنون ۶۲ نخست وزیر عوض کرده است و برلوسکنی که غول رسانهای ایتالیا و ثروتمندترین ایتالیایی محسوب میشود زمانی دوباره دراین کشور به قدرت میرسد که ایتالیا نه فقط با دشواریهای اقتصادی روبهروست بلکه جامعه چند پاره این کشور نیزدر حال زیر و رو شدن است.
نمونه بارزآن شکست ناباورانه حزب کمونیست ایتالیاست که برای نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی نتوانست حتی یک کرسی را در پارلمان ایتالیا کسب کند.
۴۰ سال پس از ناآرامیهای دانشجویی در اروپا که این قاره را دگرکون کرد و ظهور نیروهای چپ در اروپا که نوع تازهای از سوسیالیسم را پس از بهار پراک به نمایش گذاردند، شکست سنگین حزب کمونیست ایتالیا نشان میدهد که نیروهای چپ افراطی دیگراز جایگاهی برای اثرگذاری در سیاستهای کلان اروپایی بهره مند نیستند.
بریگاد سرخ دیگر به تاریخ پیوسته است وحتی گروههایی که هنوز اندکی به چپ تمایل دارند نیز قادر به رسیدن به قدرت نه فقط در ایتالیا بلکه درآلمان و فرانسه نیزآنگونه که نتایج انتخابات در این کشورها نشان میدهد، نیستند.
شاید بازماندگان نسل معروف به ۶۸ که نام خود را ازآغاز درگیریهای دانشجویی در سال ۶۷ میلادی که با سفر شاه به برلین شروع شد و سرانجام به ناآرامیهای ماه می۱۹۶۸ فرانسه و سقوط ژنرال دوگل انجامید، هرگز تصور اروپایی این چنین را نمیکردند.
در این میان انتخابات ایتالیا بار دیگر این پرسش را مطرح میکند که گرایش اروپا به راست وموفقیت احزاب دست راستی واکنش به کدامین رویدادی است که در اروپا ریشه دوانده و گروههای پیشرو را به انزوا کشانده است.
آیا سرمایهداری پست مدرن سرنوشت جوامع مدرن را به گونهای در دست گرفته است که دیگر گریزی از آن متصور نیست یا آنگونه که گروهی تصور میکنند این فقط دوران گذری است که در نهایت اروپا نیز باید آن را تجربه کند؟
سوای مشکلات اقتصادی، ایتالیای سال ۲۰۰۸ رؤیای یک جامعه آرمانی رانیز از دست داده است.
شکست سخت نیروهای چپ نه فقط نشان دهنده حذف ایدههای فراوطنی در ایتالیاست بلکه نشان میدهد که نسل کنونی ایتالیا بیش از آنکه به ایده آلیسم اعتقاد داشته باشد به اقتصاد و سرمایه داری که در سایه آن بتواند چرخ زندگی را به گردش درآورد، روی کرده است.
برلوسکنی در صحنه جهانی نیز همین گرایش را بارها به نمایش گذاشت و در ۲ دوره زمامداری خود هرگز ابایی ازپیروی از سیاستهای افراطی رئیسجمهوری آمریکا نداشت.
برلوسکنی باید صحنه سیاسی ایتالیا را ترک میکرد تا سربازان ایتالیایی از عراق بازگردند و اکنون که او بار دیگر به صحنه آمده است، باید منتظر همگرایی بیشتر ایتالیا با آمریکا بود.
برلوسکنی دست راستی در ایتالیا، سارکوزی جوان در کاخ الیزه و مرکل زخمدیده از دوران جدایی ۲ آلمان، هرچند در بسیاری از موارد اختلافهای بسیاری دارند ولی ترکیب سیاسی همگونی از لحاظ فکری در اروپا هستند که جهان باید سیاستهای آنان را با دقت زیر نظر بگیرد.
این ترکیب میتواند از اروپا جامعهای بسازد که بدون ابا داشتن از سیاستهای سختگیرانه در برابر نیمه جنوبی جهان، به سوی پی ریزی پیوندی مستحکمتر با آن سوی اقیانوس اطلس نیز چشم دوخته باشد و چالشهای تازهای بیافریند.