از او تاکنون مجموعه داستانهای «پشت حصیر» (1379)، «در چشم تاریکی» (1381)، «شهامت درد» (1382)، «آنجا زیر باران» (1383) و «بهزانو درنیا» (1384) به چاپ رسیده و مجموعه داستان «اگر تو مردی» هم زیر چاپ است.
- بهنظرم در ایران در این چند سال اخیر شاهد گرایش شدیدی به داستان کوتاه بودهایم. میتوان گفت موجی در داستاننویسی ما به راه افتاده که نویسندگان داستانهایی را مینویسند تا صرفاً مجموعه داستان چاپ کنند. آیا در کشورهای دیگر هم این نوع نگاه به نوشتن داستان کوتاه و چاپ آن وجود دارد؟
برداشت من با برداشت شما از موضوع کمی متفاوت است. هرکسی که به ادبیات گرایش دارد معمولاً با شعر شروع کرده و بعد از مقطعی، گرایش به نوشتن داستان کوتاه پیدا میکند؛ چرا که نسبت به نوعهای ادبی دیگر در ظاهر وقت کمتری میگیرد. اساساً تمایل به نوشتن داستان کوتاه در دنیا بیشتر شده و این ربطی به ایران ندارد اما فرق اروپا و آمریکا با ایران در این است که در آنجا همهچیز تخصصی و سطحبندی شده است.
به همین دلیل در آنجا نویسندگان همهگونه امکان چاپ دارند. شما اگر بخواهید داستان کودکان، عشقی، فلسفی یا هر چیز دیگری بنویسید، فوراً در جایی میگنجد و مورد حمایت قرار میگیرد. در آنجا شما به سرعت کشف میشوید و از همان اول هم به شما حق تألیف میدهند. جالب اینجاست که مبلغ آن به اندازه حق تألیفی است که در ایران برای چاپ یک کتاب میدهند.
بهنظرم بنا بر موقعیت جهان تمایل به داستان کوتاه بیشتر شده، البته رمان هم جای خودش را دارد. اما در کشور ما چون سنت داستان کوتاه به ادبیات کهن ما نزدیکتر است؛ مانند حمایتها، متلها و افسانهها، این گرایش به داستان کوتاه وسیعتر شکل میگیرد. باید در نظر داشت که رمان به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بیشتر وابسته است.
عدهای معتقدند که رمان لازمه جامعه مدرن است و چون ما هنوز خیلی مدرن نشدهایم، برای همین درباره رمان خیلی اما و اگر داریم اما داستان کوتاه را هم راحتتر میتوان نوشت و هم زمان کمتری میبرد. برای همین تمام عوامل مساعد است که داستان کوتاه رشد بیشتری بیابد.
- ببینید، در ایران نویسندگانی هستند که برای مثال یک سال، 6 ماه یا یک زمان مشخصی را در نظر میگیرند، داستانهایی را مینویسند و آن را در مجموعهای بهچاپ میرسانند. آیا مشابه این اتفاق در کشورهای دیگر هم میافتد؟
من خیلی خبر ندارم که آیا مجموعههای داستانی در ایران اینگونه چاپ میشوند یا نه اما اگر چنین باشد معلوم است که کاملاً غلط است. برای مثال مارکز را در نظر بگیرید، سالهای سال در حوزههای متفاوت کار کرده اما تازه چند سال پیش تصمیم گرفت داستان کوتاههایش را چاپ کند.
خودش تعریف کرده که آنها را دوباره با دقت خوانده، یکسریاش را دور ریخته، یکسریاش را بد تشخیص داده و یکسریاش را بازنویسی کرده است تا در نهایت از 30سال نوشتن داستان تنها 12تای آن را انتخاب و چاپ کند که با نام «زائران غریب» به وسیله آقای تقیزاده نیز در ایران ترجمه شده است. پس شما بهعنوان نویسندهای حرفهای باید داستانتان قوام یابد؛ در غیراین صورت بدون شک ضعیف خواهد بود.
برای مثال تجربهخودم را میگویم، در مجموعه داستانهایم همیشه داستانهایی وجود داشته که شاید 10 سال پیش از چاپ کتاب نوشته شده است. معمولاً نویسندگان آثار اولی خود را قبول ندارند، پس باید زمان برای جا افتادن داستانی سپری شود. در اروپا امکانات و شرایط بیشتر و بهتر است.
چون شما ابتدا در مجلات تخصصی داستاننویسی اثرتان را چاپ میکنید، مطرح میشوید و بعد ناشران روی کتاب شما سرمایهگذاری میکنند. خب، در ایران این کانالها وجود ندارد؛ میماند کارگاههای داستان.
- گفتید کارگاههای داستاننویسی، شما خودتان مسئول کارگاههای متعددی در زمینههای داستان کوتاه هستید، بهنظرتان زیاد شدن اینگونه کارگاهها باعث نمیشود که ما داستان کوتاهنویس تربیت کنیم تا رماننویس؛ چیزی که شاید بهطور کلی، به جز چند استثنا ما فاقد آن هستیم، منظورم رماننویس است. یعنی نسل جوان ما روز به روز از نوشتن رمان دور میشوند، این تأثیر کارگاههای متعدد داستان کوتاه نیست؟
اول اینکه اینها خیلی فردی و ارادی نیست. اینگونه حرکتها یک الزامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد. نگارش رمان از نظر من به لحاظ فنی راحتتر از داستان کوتاه است چون اگر در رمان 300 صفحهای یک اشتباه انجام دهید خیلی به چشم نمیآید اما در داستان کوتاه اشتباهی جایز نیست.
برای نوشتن رمان باید حرفهای باشید، یعنی حداقل روزی یکی دو ساعت روی رمان کار کنید. باید 6 ماه، یک سال بدون گسست کار کنید. خب، چه کسی در ایران میتواند چنین کار کند.
نویسنده رمان باید تامین باشد. نباید دغدغههای مالی داشته باشد. ما در ایران چند نفر را میشناسیم که بتواند از این راه امرار معاش کند؟ به جز یکی دو نفر تقریباً هیچ کس.دوم اینکه برای نویسنده رمان باید آرامش و امنیت ذهنی مداومی وجود داشته باشد. برای خود من اصلاً آرامش و امنیت ذهنی وجود ندارد.
خود من بارها شروع به نوشتن رمان کردهام، حتی تا 50 -40 صفحه هم جلو رفتهام اما ادامه آن غیرممکن بوده اما داستان کوتاه در یک یا 2 نشست به پایان میرسد. خواندنش هم به همین صورت است. فقط این دلایل نیست؛ رمان با پیشرفت جامعه سر و کار دارد. این را در مصاحبههای دیگر هم گفتهام. رمان حداقل به 4 عامل بستگی دارد: 1- دمکراسی 2- نقد 3- عقلانیت 4- انسانگرایی.
- کار اصلی کارگاه داستان کانون ادبیات چیست؟به نظرتان این کارگاه یا جلساتی از این دست میتوانند نقشی در نهادینه کردن این عوامل داشته باشند؟
چیزی که من همیشه در همه کارگاههای داستان میگویم این است که دوستان شرکتکننده در این کارگاهها باید بدانند که این کارگاه کسی را داستاننویس نمیکند.اوکانر هم در کارگاههای داستانیاش به این نکته اشاره کرده. ما در اینجا فقط میتوانیم بگوییم که چگونه ننویسند ولی نمیتوانیم بگوییم چه یا چگونه بنویسند. خود نویسنده باید بتواند بنویسد.
در نویسنده باید نگاه، تجربههای شخصی، استعداد، علاقه، مطالعه فراوان، آموزش و پشتکار وجود داشته باشد. نویسنده خوب باید 2 ویژگی داشته باشد؛ اول داستاننویس خوبی باشد و دوم، داستانگوی خوبی باشد.
داستانگویی را کسی نمیتواند به شما یاد بدهد. عواملی چون توانایی بیان، جذب کردن از طریق نقل، حس و عاطفه در نقل، در واقع عناصری که شاید در کودکی به فرد منتقل میشود بیشتر مربوط به فرهنگ است. اینها چیزهایی است که کسی نمیتواند به شما بیاموزد ولی داستاننوشتن را میتوان آموخت؛ یعنی اگر کسی غریزی بنویسد تا جایی میتواند پیش بیاید ولی باید فن را هم بیاموزد.
اما بهطور کلی اهداف کارگاه داستان اینهاست:
1- کمک به کسانی که داستاننویساند ولی خیلی فنون را نمیدانند و نیاز به آموختن دارند. 2- کمک به نقد. دوستان بهطور غیرمستقیم میآموزند که اساساً چگونه یک اثر را نقد کنند. خیلی از بچههای کارگاه بعد از یک سال در جاهای مختلف مطلب و نقد مینویسند. بیشک بعد از یک سال بچههای کارگاه دیدگاههای نقادانهشان تغییر میکند. 3- کمک کردن به خواننده خوب و حرفهای شدن. شاید کسی باشد که نه بخواهد نویسنده شود و نه منتقد حرفهای.
این طیف از شرکتکنندگان شیوه فنی خواندن داستان را میآموزند. حتی لذت هم که امری زیباشناسانه است برای آنها معنایی دیگرگون پیدا میکند.