در یکی از کارگاههای این کنگره که در روز شنبه 31/1/87 در موزه تاریخ علوم پزشکی برگزار شد، به ارتباط اخلاق پزشکی و فلسفه اخلاق و دین پرداخته شد. دکتر امیرعباس علیزمانی - عضو هیأت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران- در این کارگاه که با حضور پزشکان و دانشجویان فلسفه و فلسفه دین و دیگر رشتهها برگزار شده بود، سعی بر طبقهبندی پرسشهای مفهومی و فلسفی پیرامون معنای زندگی و ارائه معانی مختلف از زندگی و در نهایت برگزیدن یکی از آنها کرد.
از آنجا که مفهوم زندگی ساده و دشوار است و خود زاینده تناقضات است، پس بیآنکه انتظار پاسخی نهایی از این کارگاه داشته باشیم با یک روایت دیگر از زندگی با محوریت عشق از زبان دکتر علی زمانی مواجه میشویم.
دکتر علی زمانی بحث تخصصی کارگاه را مربوط به بیماران به طور کلی و همینطور انسانهایی دانست که نه تنها از نظر پزشکی بیمار نیستند بلکه از نظر جسمی کاملا سالماند ولی از داشتن یک زندگی معنادار و امیدوار محروم هستند و به لحاظ فلسفی در شرایط بحران وجودی زندگی میکنند.
فیلسوفان و فیلسوفان اخلاق و همینطور پزشکان در برابر کسانی که امید زندگی را از دست دادهاند و از بیمعنایی زندگیشان رنج میبرند- هر چند که دست به گریبان بیماری سختی هم نباشند- وظیفه دارند موقعیت این افراد را درک کنند و درد آنها را بشناسند و آنها را در داشتن زندگی معنادار یاری دهند.
مولانا بعد از دیدار با شمس میگوید:
مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
سرشار بودن، شادی و خنده، علائم یک زندگی بانشاط است. چه بسا ما از داشتن یک زندگی بانشاط واقعی محروم هستیم.
دکتر علی زمانی نقطه آغاز بحث را این دانست که ما انسانهای عادی در زندگیمان یا در لحظاتی از زندگیمان احساس پوچی و بیمعنایی میکنیم و از اینجا این سؤال طرح میشود که آیا زندگی معنا دارد؟ پیش از پاسخ به این پرسش همانگونه که فیلسوفان تحلیلی این کار را میکنند علیزمانی هم در ابتدا هدفش را تحلیل پرسش عنوان میکند تا شیوه مواجهه با این پرسش و روش پاسخگویی به آن معلوم شود.
وی هدف از یافتن پاسخ این پرسش را رهایی از پوچی و بیمعنایی دانست که اساسیترین بحران دوران مدرن است و افزود که مسئله پوچی در ادبیات مدرن و در آثار کسانی چون نیچه، کافکا و کامو بسیار پررنگ است. کامو فوریترین مسئله و خطیرترین پرسش فلسفه را پرسش از معنای زندگی و خودکشی میداند. کامو میپرسد: «چرا ما به حیات ادامه میدهیم و خودکشی نمیکنیم؟» پرسش از خودکشی به پرسش از معنای زندگی برمیگردد؛ با اینکه علل خودکشی همیشه فلسفی نیست.
در همین رابطه ژان پل سارتر مصاحبهای با عنوان «آنچه من هستم» دارد که در آخر پرسشگر از او میپرسد: «اکنون که شما در اواخر عمرتان هستید به نظرتان آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟»
سارتر پاسخ میدهد: «من از زندگی بسیار لذت بردم، زندگی برایم تجربه خوبی بود ولی آنقدرها که تصور میکردم اهمیتی نداشت.» زمانی چنین ادامه داد: «با آنکه پرسش از معنای زندگی آنگونه که برای متفکران مطرح بود، در تمام لحظات برای ما مطرح نمیشود ولی از آنجا که ما در لحظاتی با تمام وجودمان با این پرسش مواجه میشویم، باید دقیق آن را بررسی کنیم. اکنون باید پرسید زندگی اگر واجد چه خصایصی باشد، معنادار است؟»
در پرسش از معنای زندگی دکتر زمانی واژه معنا را بسیار مهم و در عین حال مبهم دانست و قبل از رفتن به سراغ «معنای زندگی» رفتن به سراغ معنا را مهمتر و ضروریتر قلمداد کرد. بهعبارت دیگر باید ابتدا پرسید: معناداری به معنای داشتن چه چیزی است؟!
«معنی» به نمادها و جملات نسبت داده میشود ولی چگونه «معنی» به «زندگی» نسبت داده میشود؟ وقتی میگوییم «معنای زندگی»آیا واژه معنا در این عبارت درست انتخاب شده است یا باید واژه دیگری جایگزینش کرد؟
نکتهای که به نظر علی زمانی مهم میرسید، این بود که واژه معنا در ادبیات کلاسیک ما نیست. در حالی که واژهای مثل سعادت وجود دارد. مولوی هیچگاه از بیمعنایی، زبان به شکوه نگشود. سخن او سخن بیقراری بود. مولانا در جایی میگوید:
از تناقضهای دل پشتم شکست
برسرم جانا بیا بگذار دست
دست خود را از سر من برمدار
بیقرارم، بیقرارم، بیقرار
وی، این بیقراری را ناشی از فراق و طلب وصال میداند که با بیمعنایی تفاوت دارد و مشکل انسان جدید، بیمعنایی است و نه بیقراری. از همین جا پرسش دیگری نیز مطرح میشود که چرا ما معنا را از دست دادیم و چرا پادشاهی شدیم که خدایی ندارد و حرارت زیستن کجا رفت؟
دکتر علی زمانی، با اشاره بر اینکه هدف از زندگی، زیستن صرف نیست از ویتگنشتاین نقل قول کرد که «اگر بناست زندگی معنادار باشد، باید معنا امری متعالی باشد.»
وقتی میپرسیم معنای زندگی چیست هر چند منظورمان معنای زندگی انسان است ولی باز هم این سؤال به مسائل دیگری چون نظام آفرینش مربوط میشود؛ در حالی که برای پاسخ به این پرسش نتیجه پژوهش ما باید عینی و محسوس درباره انسان باشد.
وی در پاسخ به این پرسش که زندگی«به خودی خود چیست؟» گفت: «فرض ما بر این است که ما زندهایم و موجودات آگاهی هستیم که مجموعه این کنشها و واکنشها زندگی نامیده میشود.
هر چند عدهای زندگی را زنجیرهای از درس، کار، موقعیت اجتماعی، پول و... و در نهایت مرگ تعریف میکنند ولی اگر این حلقههای وسط این زنجیر را حذف کنیم، زندگی تولد برای مرگ میشود که استیس به این حلقههای وسط «توهمهای کوچک» میگوید. به نظر من در بحث از معنای زندگی هدفهای ابتدایی، میانی و موقت مدنظر نیست و وقتی از زندگی بحث میشود آن به عنوان یک کل مطرح است.»
دکتر علی زمانی معنا را در تعبیر «معنای زندگی» به 3 واژه تعریف میکند:
1) به معنای هدف زندگی 2) به معنای ارزش و اهمیت زندگی 3) معنا را مترادف با کارکرد مثبت زندگی در نظر میگیرد.
وی مهمترین چالش معناداری را با مفهوم رنج در سرتاسر زندگی میداند و از آنجا که به نظر وی اکثر انسانها در زندگی به دنبال 3 هدف : ثروت ، لذت وقدرت هستند، آنها را ملاقی با 3 رنج بزرگ میداند: رنج نرسیدن، رنج از دست دادن و رنج ناشی از تکرار و خستگی و ملامت. و اینجا این پرسش مطرح میشود که «چرا من باید این رنجها را تحمل کنم.» در حالی که عدهای
زندگیای را زندگی شاد میدانند که از رفاه مادی بیشتر و بیشتر حاصل شده است. وی 2 نوع نگرش به زندگی را در مقابل هم قرار میدهد:
1) نگرش انسانهای دیندار به زندگی که معتقدند ارزشهای ثابتی در عالم است که انسان به میزانی که زندگیاش در راستای این ارزشها پیش میرود، میتواند احساس رضایتمندی کند؛ مثلا فناءفیالله، رسیدن به نیروانا، رهایی از چرخه تناسخ و... که تمام این اهداف بعضاً متعالی و ورای زندگی مادی هستند.
2) نگرش دوم از آن افرادی است که در نظامهای لیبرالیستی میاندیشند که معتقدند زندگی به خودی خود ارزشی ندارد بلکه ارزش زندگی به میزانی است که میتوانیم عدالت و دمکراسی بگسترانیم و از رنج بشر بکاهیم.
با چنین نگرشهایی باز پرسشهای دیگری مطرح میشود که آیا کل زندگی وسیلهای است برای هدفی یا خود زندگی هدف است؟ اگر زندگی وسیله است، پس در راه چه هدفی به کار میرود؟ از طرفی چه کسی مشخص میکند این هدف چیست؟
دکتر زمانی دوران جدید را دورانی نامید که حقیقتی وجود ندارد و حقیقت تابع نگاه و تفسیر ماست؛ دورانی که بسیاری از نظریههای معنای زندگی نظریههای ذهنی محض است و معنی تابع اراده ماست و طبق این معنای جدید کشفی در کار نیست و عینیتی وجود ندارد زیرا همه چیز ذهنیت محض است.
وی با ذکر خاطرهای، این تابع بودن معنای زندگی به ذهنیت را توضیح داد که «روزی به شخصی برخورد کردم که بطریهای دلستر جمعآوری میکرد. از او پرسیدم: چرا چنین کاری میکنی گفت: افراد زیادی در سراسر دنیا وجود دارند که با این بطریها خانه، یا مجسمه میسازند و من آنها را در هر جا که باشند پیدا میکنم و پس از برقراری ارتباط برایشان این بطریها را میفرستم و از این کار لذت میبرم.»
در اینجا باز هم سؤال مطرح میشود که آیا صرف چیزی که مرا راضی کند، کافی است؟ از طرفی آیا هر ارضایی به هر قیمتی میتواند معنای زندگی من باشد؛ حتی اگر باعث آزار دیگری شود؟
دکتر علی زمانی با تاکید بر اینکه عنصر اصلی در زندگی معنادار، عنصر «غائیت و هدفداری» است، معتقد است اگر زندگی معطوف به برآوردن هدفی در خور و ارزشمند باشد، این نوع زندگی ارزش زیستن دارد و از نظر عینی ملموس و دارای کارکردهای مثبت روحی، روانی و فردی و اجتماعی است و میتواند میزان بالایی از رضایتمندی را به همراه داشته باشد. وی حضرت علی(ع) را بهترین نمونه کسی میداند که در اوج رضایت زندگی میکند.
در نهایت وی با پرسشهای مختلفی که در کارگاه و ضمن بحث مطرح شد، از معنای زندگی معنای هدف زندگی را برای شرکتکنندگان در کارگاه تعریف کرد که البته این هدف زندگی انسان را بدون تبیین هدف هستی و غایت خداوند قابل تبیین ندانست.
وی اشاره کرد معنای زندگی امری عینی – ذهنی است و صرفا براساس عینیت محض یا ذهنیت صرف قابل تبیین نیست. در پایان، دکتر زمانی براساس طرحی که ریخته بود مقصود زندگی را خالق دانست که نتیجه بلافصل چنین هدفی مکشوف بودن معناست که دیگر امری قراردادی، شخصی و تابع جعل افراد نیست.
در مسیری که وی تشریح کرد هدف خالق را کامل شدن انسان و رسیدن به مرتبه خداگونهای دانست که در آن فرد فرد انسانها باید از ظرفیتهای خود استفاده کنند تا به طور کامل به فعلیت برسند.
البته به نظر وی وجود خداوند شرط لازم است و شرط کافی نیست زیرا صرف وجود خدا به زندگی ما معنا نمیدهد بلکه ما باید ارتباط مناسب با خداوند داشته باشیم که این ارتباط مناسب چون معرفت به خدا، عشق به خدا، قرب و فناءفیالله است و تمام اینها در عشق خلاصه میشود. علی زمانی در آخر با خواندن بیتی از حافظ؛
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
معنا را طفیل عشق خواند.
همانطور که قبلا هم آمد، این نگاه عاشقانه به زندگی با محوریت عشق الهی با ارکان ویژه خود که بخشی از آن دریافت شخص دکتر علی زمانی است، روایت دیگری از زندگی است که تلاش میکند از وجهی به این پرسشهای بنیادین بشر پاسخ بگوید.