شاید فلسفهای را نتوان جست که پیرامون این مفهوم، سخن نگفته باشد؛ لیکن علیت در برخی فلسفهها نقش محوری دارد،به این معنا که سایر موضوعات فلسفی، پیرامون این مفهوم، دور میزند. به نظر میرسد اساسا بدون پیشفرض داشتن علیت، نمیتوان فلسفهای داشت، زیرا نمیتوان استدلال کرد و فلسفه نیز بدون استدلال، وجود ندارد.
هر استدلالی مستلزم حرکت از مقدمات به نتیجه است. چنین حرکتی، علیت را پیش فرض میدارد، زیرا در هر استدلالی، مقدمات، علت میشوند برای نتیجه که به مثابه معلول تلقی میشود.
الهیات بالمعنی الاخص نیز مستلزم پیشفرض داشتن مفهوم علیت است. در غالب استدلالهای عقلی بر وجود خدا – مانند برهان وجوب و امکان، برهان حدوث، برهان علت و معلول و... – علیت، نقش کلیدی دارد و هرچند در اصل استدلال، به آن تصریح نشود، اما ضمنا و تلویحا در استدلال، ملحوظ شده است.
اهمیت مفهوم علیت آنگاه بیشتر آشکار میشود که به سیر این مفهوم در تاریخ فلسفه، نظر بیفکنیم. تاریخ فلسفه در اینجا در دو شاخه عمده غربی و اسلامی، مطرح خواهد شد.
با یک نگاه اجمالی میتوان گفت تفکر مضبوط و منسجم و نظاممند در باب علیت، از افلاطون و ارسطو آغاز میشود، سپس به قرون وسطای مسیحی و عالم اسلام میرسد و مجددا در فلسفه جدید غربی، نقش محوری پیدا میکند و سپس در فیزیک جدید به قانون تبدیل میشود و به بحثهای جالب و مناقشهآمیزی در تلاقی تجربه و آزمایش از یک سو و عقل و فلسفه از سوی دیگر منجر میشود. علیت در فلسفه جدید غربی، پس از دکارت، شدیدا تحتتأثیر رویکرد ابنرشدی است.
درواقع، فلاسفه جدید غرب، عمق نگاه سینوی و مشائی به مفهوم علیت را درنمییابند و لذا خواه ناخواه به رویکرد تجربی به این مفهوم، رهنمون میشوند. نتیجه چنین نگاهی، سوبژکتیو شدن علیت است. علیت در اینجا گویی از عالم خارج، رخت برمیبندد و به ظرف ذهن، وارد میشود. پدیدآمدن مفاهیمی مانند دال و مدلول، عادت و تکرار، تداعی معانی، جهت کافی و... حاصل چنین رویکردی به مفهوم علیت است.
در بیان سیر مفهوم علیت در فلسفه جدید غربی میتوان به دیدگاههای بار کلی، لاک، مالبرانش، لایبنیتس، هیوم و کانت در باب علیت، بهعنوان نمایندگان اصلی جریان سوبژکتیو شدن علیت، اشاره کرد. علیت در فیزیک جدید غربی نیز از مفاهیم کلیدی است.
در اینجا چنانکه بیان شد، علیت فلسفی به یک قانون فیزیکی تبدیل میشود و سعی میشود با مشاهده و تجربه و آزمایش عملی، مواردی له یا علیه موجبیت یا دترمینیسم، گزارش شود. در این عرصه به ویژه در فضای فیزیک کوآنتوم، اشکالات اصلی در باب موجبیّت فیزیکی رخ مینماید؛ و بالطبع، این اشکالات به اشتباه به علیت فلسفی نیز تسرّی داده میشود. حاصل این رویکرد، بحثهای مناقشهبرانگیزی را میان فیزیکدانان و فلاسفه، دامن میزد.
علیرغم این دو جریان، اصل علیت، یک امر ابژکتیو است و خصوصیت نفسالامری دارد؛ بدینمعنا که ضرورت آن در ذهن و عین، جاری و ساری است؛ لذا حتی با زیر سؤال رفتن قانون علیت و موجبیت فیزیکی، خدشهای به آن وارد نخواهد شد.